ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

پای آن سرو روان...


آه ِ من ..


غصه  ام که میشد...


اشکم که میریخت ..


دلم که می شکست..


باران می بارید ..


دور درخت کهن سال 7 بار طواف می کردم  و می خندیدم و فراموش می کردم ...


چه عشق بازی هایی که  ...


حالا  نه دلی است ...نه بارانی هست و نه درختی و نه شبنمی...


غصه ام که می گیرد : می گویم : صبر کن ...صبر کن ...صبر کن ...باز هم خدا تو را خواهد بوسید ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد