در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی، گذشته از فارسی دری که
زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه -
چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده میشد که به آئین زرتشتی
(زردشتی) باقی مانده بودند؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این
سرزمین پهناور متداول بوده، ذکری آمده و گاهی نمونههای کوتاه، یا به نسبت
بلندتر، از بعضی آنها ثبت شده است.
در این کتب که از اواخر قرن
سوم تا قرن دهم هجری تألیف یافته به بیش از چهل گویش ایرانی اشاره شده است
که فهرست آنها را در زیر میآوریم:
1. ارانی: گویش ناحیه اران و بردع در قفقاز بوده است. اصطخری و مقدسی از آن یاد کردهاند.
مقدسی درباره آن مینویسد: «در اران سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است و در حروف به خراسانی نزدیک است.»
2.
مراغی: حمدالله مستوفی مینویسد: «تومان مراغه چهار شهر است: مراغه و بسوی
(؟) و خوارقان و لیلان... مردمش سفید چهره و ترک وش میباشند... و زبانشان
پهلوی مغیر است.»
در نسخه دیگر «پهلوی معرب» ثبت شده و محتمل است که
در این عبارت کلمهی معرب تصحیف مغرب باشد، یعنی گویش پهلوی مغربی. زیرا که
در غالب آثار نویسندگان بعد از اسلام همهی گویشهای محلی را که با زبان
فارسی دری متفاوت بوده به لفظ عام پهلوی یا فهلوی میخواندند.
3. همدانی و زنجانی: مقدسی دربارهی گویش این ناحیه تنها دو کلمه زیر را ثبت کرده است: «واتم» و «واتوا».
شمس قیس رازی یک دو بیتی را در بحث از وزن فهلویات آورده و آن را از زبان «مردم زنگان و همدان» میشمارد.
حمدالله مستوفی درباره مردم زنجان مینویسد: زبانشان پهلوی راست است.
4. کردی: یاقوت حموی قصیدهای ملمع از یک شاعر کُرد به نام «نوشروان بغدادی» معروف به «شیطان العراق» در کتاب خود آورده است.
5.
خوزی: گویش مردم خوزستان که در روایات حمزه اصفهانی و ابن الندیم نیز از
جمله زبانهای متداول در ایران ساسانی شمرده شده است. اصطخری دربارهی گویش
این ناحیه مینویسد: «عامهی ایشان به فارسی و عربی سخن میگویند، جز آنکه
زبان دیگری دارند که نه عبرانی و نه سریانی و نه فارسی است.» و ظاهرا
مرادش گویش ایرانی آن سرزمین است.
مقدسی نیز دربارهی گویش مردم خوزستان نکاتی را ذکر میکند که گویا مربوط به فارسی متداول در خوزستان است، نه گویش خاص محلی.
6. دیلمی: اصطخری دربارهی این ناحیه مینویسد: «زبانشان یکتاست و غیر از فارسی و عربی است»
مقدسی نیز میگوید: «زبان ناحیهی دیلم متفاوت و دشوار است.»
7.
گیلی یا گیلکی: ظاهرا گویشی جداگانه از دیلمی بوده است. اصطخری مینویسد:
«در قسمتی از گیلان (جیل) تا آنجا که من دریافتهام طایفهای از ایشان
هستند که زبانشان با زبان جیل و دیلم متفاوت است.»
و مقدسی میگوید: «گیلکان حرف خاء ( یا حاء ) به کار میبرند.»
8.
طبری یا (مازندرانی): این گویش دارای ادبیات قابل توجهی بوده است.
میدانیم که کتاب «مرزبان نامه» به گویش طبری تألیف شده بود و از آن زبان
به فارسی دری ترجمه شده است.
ابن اسفندیار دیوان شعری را به زبان طبری
با عنوان «نیکی نامه» ذکر میکند و آن را به «اسپهبد مرزبان بن رستم بن
شروین» مؤلف «مرزبان نامه» نسبت میدهد. در «قابوس نامه» نیز دو بیت به
گویش طبری از مؤلف ثبت است. ابن اسفندیار از بعضی شاعران این سرزمین که به
گویش طبری شعر میگفتهاند یاد کرده و نمونهای از اشعار ایشان را آورده
است. در «تاریخ رویان» اولیاء الله آملی نیز ابیاتی از شاعران مازندرانی به
گویش طبری ضبط شده است.
اخیرا چند نسخهی خطی از ترجمهی ادبیات عرب
به گویش طبری و نسخههایی از ترجمه و تفسیر قرآن به این گویش یافت شده که
از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین بعد از اسلام
دارای ادبیات وسیعی بوده است. مجموعهای از دو بیتیهای طبری که به «امیری»
معروف و به شاعری موسوم به «امیر پازواری» منسوب است، در مازندران وجود
داشته که «برنهارد درن» خاور شناس روسی نسخه آنها را به دست آورده و زیر
عنوان «کنزالاسرار» در سن پطرز بورگ (یا - سن پطرز بورغ) با ترجمهی فارسی
چاپ کرده است.
مقدسی مینویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
9.
گشتاسف: دربارهی مردم این ناحیه (در قفقاز کنار دریای خزر میان رودهای
ارس و کر) حمدالله مستوفی مینویسد: «زبانشان پهلوی به جیلانی باز بسته
است.»
10. قومس و جرجان (گرگان): مقدسی در ذکر زبان مردم این دو
ناحیه مینویسد: «زبانشان به هم نزدیک است. میگویند «هاده» و «هاکن» و
شیرینیای در آن هست.»
11. رازی: مقدسی دربارهی اهل اقلیم الجبال
مینویسد: زبانهای گوناگون دارند. اما در ری حرف «راء» را به کار میبرند.
میگویند: «راده» و «راکن». از زبان رازی در جاهای دیگر نیز اطلاعاتی
دادهاند. شاعری به نام «بندار رازی» اشعاری به زبان مردم این شهر دارد که
از آن جمله چند بیتی در «المعجم» ثبت است.
12. رامهرمزی: دربارهی زبان مردم این ناحیه، مقدسی تنها اشاره میکند که: «زبانی دارند که فهمیده نمیشود.»
13.
فارسی: اصطخری دربارهی یکی از سه زبان متداول در استان فارس مینویسد:
«فارسی زبانی است که به آن گفتگو میکنند، و همهی مردمان فارس به یک زبان
سخن میگویند، که همه آن را میفهمند، مگر چند لفظ که متفاوت است و برای
دیگران دریافتی نیست.»
14. فهلوی یا پهلوی: بنابر نوشته اصطخری
«زبان نوشتن عجم - ظاهرا یعنی ایرانیان غیر مسلمان - و وقایع و نامه نویسی
زرتشتیان (زردشتیان) با یکدیگر پهلوی بوده که برای دریافتن عامه به تفسیر
احتیاج داشته است.» و گمان میرود مراد او همان زبان است که در حدود اواخر
قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری چند کتاب دینی زرتشتی مانند «دینکرد» و
«بندهش» را به آن تألیف کردهاند.
15. کرمانی: مقدسی مینویسد که: «زبان مردم این سرزمین قابل فهم است و به خراسانی نزدیک است.»
اصطخری آورده است که: «زبان مردم کرمان همان زبان فارسی است.»
16. مکری: بر حسب نوشتهی اصطخری زبان مردم مکران، فارسی و مکری بوده است.
مقدسی نوشته است که: «زبان مردم مکران وحشی است.»
17. بلوچی: اصطخری نوشته است که: «بلوچان و اهل بارز جز فارسی زبان دیگری نیز دارند.»
18.
کوچی یا قفصی: طائفه قفص یا کوچ که ذکر ایشان در بیشتر موارد و منابع با
بلوچان یک جا میآید، بر حسب نوشتهی اصطخری بجز فارسی زبان دیگری نیز
داشتهاند که «قفصی» خوانده شده است.
مقدسی درباره طوایف «کوچ و بلوچ» مینویسد: «زبانشان نامفهوم است و به سِندی شبیه است.»
19.
نیشابوری: بر حسب نوشتهی مقدسی، زبان مردم نیشابور فصیح و قابل فهم بوده
است، جز آنکه آغاز کلمات را کسره میدادند و «یائی» بر آن میافزودند.
مانند: «بیگو»، «بیشو»، و «سین» ای بیفایده (به بعضی صیغههای فعل) علاوه
میکردند. مانند: «بخردستی»، «بگفتستس»، «بخفتستی» و آنچه به این میماند. و
در آن سستی و لجاجی بوده است. و مینویسد که: «این زبان برای خواهش مناسب
است.»
20. هروی: مسعودی مینویسد که: «بهرام همهی زبانها را
میدانست و در خشم به عربی، در جنگ به ترکی و در مجلس عام به زبان دری و با
زنان به زبان هروی سخن میگفت.
مقدسی مینویسد: «زبان مردم هرات وحشی
است و در همهی اقالیم وحشیتر از زبان هرات نیست.» و این زبان را زشت
شمرده و برای طویله مناسب دانسته است.
21. بخارایی: زبان بخارایی
بنابر نوشتهی اصطخری، همان زبان سغدی بوده است با اندک اختلافی، و
مینویسد که زبان «دری» نیز داشتهاند. مقدسی مینویسد که: «در زبان ایشان
تکرار فراوان است.» مثلا میگویند «یکی مردی دیدم» یا «یکی ادرمی دادم» و
در میان گفتار کلمه «دانستی» را بیهوده مکرر میکنند.» سپس میگوید که زبان
ایشان «دری» است و هر چه از آن جنس باشد دری نامیده میشود زیرا که آن
زبانی است که بدان نامهی سلطنتی را مینویسند و عریضه و شکایت به این زبان
نوشته میشود و اشتقاق این لفظ از «در» است یعنی زبانی که در «دربار» به
آن گفتگو میکنند.
22. مروی: مقدسی مینویسد که در زبان ایشان
سنگینی و درازی و کششی در آخرهای کلمات هست و مثال میآورد که: «مردم
نیشابور میگویند «برای این» و مرویان میگویند «بترای این» و یک حرف
میافزایند، و اگر دقت کنی از اینگونه بسیار مییابی.» و جای دیگر
مینویسد: «این زبان برای وزارت مناسب است.»
یاقوت در کلمهی «ماشان» که نام نهری است مینویسد: «مردمان مرو آن را با جیم بجای شین ادا میکنند.»
23.
خوارزمی: اصطخری مینویسد: «زبان مردم خوارزم یکتاست و در خراسان هیچ شهری
نیست که مردمانش به زبان ایشان سخن بگویند.» یاقوت در ذکر قصبه «نوزکاث»
مینویسد: «شهرکی است نزدیک جرجانیهی خوارزم و «نوز» به زبان خوارزمی به
معنی جدید است، و آنجا شهری است که نامش «کاث» است، و این را یک «کاث
جدید» خواندهاند.
ابوعلی سینا در رسالهی «مخارج الحروف» تلفظ حرفی را که «سین زائی» خوانده از مختصات حروف ملفوظ زبان خوارزمی ذکر میکند.
24.
سمرقندی: مقدسی مینویسد: «مردم سمرقند را که میان کاف و قاف است به کار
میبرند و میگویند «بکردک(ق)م»، «بگفتک(ق)م» و مانند این، و در زبانشان
سردیای هست.»
25. صُغدی (سُغدی): مقدسی مینویسد: «مردم ولایت صغد
زبانی جداگانه دارند که با زبانهای روستاهای بخارا نزدیک است، اما بکلی
جداست، اگر چه زبان یکدیگر را میفهمند.»
26. بامیانی و طخارستانی: به نوشتهی مقدسی با زبان بلخی نزدیک بوده، اما پیچیدگی و دشواری داشته است.
27.
بلخی: زبان مردم بلخ در نظر مقدسی زیباترین ِزبانها بوده اما بعضی کلمات
زشت در آن وجود داشته است و مینویسد که: «این زبان برای پیام آوری مناسب
است.»
28. جوزجانی: به نوشتهی مقدسی زبان این ناحیه، میانهی زبان مروزی و بلخی بوده است.
29. بستی: همینقدر نوشتهاند که زبانی زیبا بوده است.
30. طوسی و نسایی: نزدیک به زبان نیشابوری بوده است.
31.
سجستانی: مقدسی نوشته است که: «در زبان ایشان ستیزه جویی و دشمنی وجود
دارد. صوتها را از سینه بیرون میآورند و آواز را بلند میکنند.» و
میگوید: «این زبان برای جنگ خوب است.»
32. غوری: شاید زبان این
ناحیه همان بوده باشد که اکنون «پشتو» خوانده میشود. در هر حال با فارسی
دری متفاوت بوده است. بیهقی مینویسد: «امیر... دانشمندی را به رسولی آنجا
فرستاد، با دو مرد غوری از آن بوالحسن خلف و شیروان تا ترجمانی کنند.»
33.
چاچی (شاشی): مقدسی نوشته است که: «زبان این ناحیه زیباترین زبان هیطل
است.» و از این نکته درست معلوم نیست که رابطهی آن با زبانهای ایرانی چه
بوده است؟
34. قزوینی: دربارهی زبان مردم این شهر تنها این نکته
را ذکر کردهاند که قاف به کار میبرند و بیشتر ایشان برای معنی جید ( =
خوب) میگویند «بخ».
35. گویشهای روستائی خراسان: مقدسی مینویسد: «کوچکترین شهری از خراسان نیست مگر آنکه روستاهای آن زبان دیگری داشته باشند.»
36.
شیرازی: در گلستان سعدی بیتی هست که در بعضی نسخهها در عنوان آن نوشته
اند «ترکیه» و گاهی «شیرازیه» و در هر حال به گویش محلی شیراز است.
در کلیات سعدی نیز یک مثنوی ملمع با عنوان «مثلثات» به عربی و فارسی و شیرازی باقی است.
در
دیوان حافظ هم غزل ملمعی متضمن بعضی مصراعها به گویش شیرازی ثبت است.
چندی پس از زمان حافظ، شاعری از مردم شیراز به نام «شاه داعی» منظومههایی
به این زبان سروده است.
37. نیریزی: در یک جنگ خطی مکتوب در قرن
هشتم اشعاری با عنوان «نیریزیات» ثبت شده است و در همین جنگ فصلی دیگر با
عنوان «فهلویات» آمده که شاید به گویش شیرازی باشد.
38. اصفهانی:
اوحدی اصفهانی چند غزل به گویش محلی اصفهان سروده است که در دیوانش ثبت
است. عبارتی به گویش اصفهانی نیز در لطایف عبید زاکانی آمده است.
39.
آذری: یکی از گویشهای ایرانی که تا اواخر قرن دهم هجری در آذربایجان
متداول بوده است. ابن حوقل زبان مردم آن سرزمین را فارسی میخواند که مراد
از آن، یکی از گویشهای ایرانی است و به تعدد این گویشها نیز اشاره
میکند.
مسعودی (قرن چهارم) پس از آنکه همه زبانهای ایرانیان را فارسی
خوانده به اختلاف گویشها اشاره کرده و نام گویش «آذری» را در ردیف پهلوی و
دری آورده است.
یاقوت حموی نیز زبان مردم آذربایجان را یکجا «آذریه» و جای دیگر «آذربیه» نوشته است و میگوید که جز خودشان کسی آنرا نمیفهمد.
همام تبریزی غزلی به گویش محلی تبریز داد که متن آن را عبید زاکانی در مثنوی «عشاقنامه»ی خود درج کرده است.
در
دیوان شاه قاسم انوار تبریزی نیز چند غزل به این گویش وجود دارد و در
رسالهی روحی انارجانی فصلهایی به زبان عامیانهی تبریز در قرن دهم ثبت
است.
40. اردبیلی: ابن بزاز در «صفوةالصفا» جملههایی را از زبان
شیخ صفی الدین با قید زبان اردبیلی نقل کرده و سپس دو بیتیهای متعددی را
از شیخ آورده که به احتمال کلی به همان گویش اردبیل است. شاید با آذری
متداول در تبریز و شهرهای دیگر آذربایجان تفاوتهایی جزئی داشته است.
اما
چنانکه از مطلب مذکور در فوق دریافته میشود، آگاهی ما از گویشهای متعددی
که در قرون پیشین در سرزمین پهناور ایران رایج بوده است، اجمالی است و
غالبا تنها به نام آنها منحصر است. فقط گاهی جملههای کوتاه یا مصراعی و
بیتی از آنها قید کردهاند و در موارد معدود نمونه گویشهای مزبور به یک
تا چند صفحه میرسد
در زمان معاصر
آنچه ذکر شد اشاراتی بود که در آثار مؤلفان بعد از اسلام دربارهی نام یا بعضی خصوصیات گویشهای ایرانی آمده است.
اما
در روزگار ما گذشته از «فارسی دری» که «فارسی نو» نیز خوانده میشود، و
زبان رسمی اداری و دولتی و فرهنگی کشور ایران از قرن چهارم هجری تا همین
زمان است؛ در این سرزمین پهناور هنوز گویشهای متعدد ایرانی رایج است که
بعضی از آنها آثار مکتوب و ادبی نیز دارند، و بسیاری دیگر تنها زبان
محاوره اقوام بزرگ یا کوچکی است که در گوشه و کنار فلات ایران زندگی
میکنند.
مهمترین زبانها و گویشهای ایرانی امروز از این قرار است:
1. تاجیکی: این زبان همان فارسی دری است با اندک تفاوتی در واژگان و چگونگی ادای بعضی از واکها.
تاجیکی
زبان ملی جمهوری تاجیکستان است و گذشته از این در بسیاری از نواحی جمهوری
ازبکستان (دره فرغانه و دره زرافشان و ناحیهی کشکه دریا و مناطق مسیر
رودهای سرخان دریا و چرچیک و غیره) و نزد انبوهی از مردم شهرهای بزرگ بخارا
و سمرقند، و گروهی از ساکنان جمهوریهای قرقیزستان (نواحی جلال آباد و اش)
و قزاقستان متداول است.
تاجیکان اصیل، بازماندهی ایرانیانی هستند که
از قدیمترین روزگار در آن سرزمین میزیستهاند و به تدریج در طی قرنهای
دراز، اقوام دیگر مشرق آسیا در سرزمین ایشان نفوذ کردند و جای گرفتند و
اکنون قسمتهایی از این ناحیه به صورت جزیرههایی باقی مانده که مردم آن،
زبان و آداب ایرانی خود را حفظ کردهاند.
بعضی اقلیتها مانند یهودیان و
کولیان و عربهای آسیای میانه نیز به تاجیکی سخن میگویند. شمارهی تاجیک
زبانان را به دو میلیون و نیم تخمین کردهاند.
قطع رابطهی اداری و
حکومتی میان کشور ایران و سرزمینهای مزبور در چند قرن اخیر، موجب شده است
که زبان ادبی تاجیکی با فارسی دری اختلافاتی پیدا کند. عمدهی این
اختلافها در لغات و کلماتی است که دستهای از گویش جاری مردم آن نواحی در
زبان ادبی تاجیکی راه یافته است. دستهی دیگر از زبانهای تاتاری و ازبکی
در آن زبان وارد شده، و شمارهی بسیاری از لغات علمی و فنی هم از روسی در
این زبان نفوذ کرده است.با این حال آثار گویندگان و نویسندگان فارسی زبان
قرنهای پیشین (که بعضی از ایشان خود از مردم همان نواحی بودهاند) هنوز
بخوبی برای مردم تاجیکستان دریافتنی است و جزء میراث فرهنگی ایشان شمرده
میشود. بعضی خصوصیات صرف و نحوی نیز زبان تاجیکی را از فارسی دری متمایز
میکند.
این زبان را در اوایل تشکیل جمهوری تاجیکستان به الفبای لاتینی
با تغییر چند حرف نوشتند و در آموزش و کتاب و روزنامه بکار بردند. اما پس
از چندی الفبای روسی را برای نوشتن آن اختیار کردند و اکنون نیز همین خط در
آن سرزمین متداول است.
از نویسندگان بزرگ تاجیکستان در دوران اخیر
«صدرالدین عینی» است که پدر ادبیات جدید تاجیکستان شمرده میشود و رمان و
داستان و شعر و مقالات تحقیقی فراوان دارد.
2. بختیاری و لری: در
کوهستان بختیاری و قسمتی از مغرب استان فارس ایلهای بختیاری و ممسنی و
بویراحمدی به گویشهایی سخن میگویند که با کردی خویشاوندی دارد، اما با
هیچیک از شعبههای آن درست یکسان نیست، و میان خود آنها نیز ویژگیها و
دگرگونیهایی وجود دارد که هنوز با دقت حدود و فواصل آنها مشخص نشده است.
اما معمول چنین است که همه گویشهای بختیاری و لری را جزو یک گروه بشمارند.
3. کردی: نام کردی عاده به زبان مردمی اطلاق میشود که در سرزمین
کوهستانی واقع در مغرب فلات ایران زندگی میکنند. قسمتی از این ناحیه اکنون
جزء کشور ایران است و قسمتی در کشور ترکیه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق
شمرده میشود. در خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند که از
آن جمله گروهی در شمال خراسان و گروههایی در جمهوریهای ارمنستان، گرجستان
و آذربایجان و عدهی کمی نیز در ترکمنستان به این گویشها سخن میگویند.
در سوریه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش به وجود آمده است.
زبان
یا گویش کردی همهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید است در این کلمه
«کرد» به قوم واحدی که دارای مختصات نژادی یا ایلی با گویش معینی باشند
اطلاق شده باشد. در بسیاری از منابع تاریخی که به زبان عربی در قرنهای
نخستین اسلام تألیف یافته، این کلمه را معادل کلمه «شبان» و «چوپان» بکار
بردهاند.
ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را «صنف من الاکراد» میداند و حال
آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیه زبان مردم سند شمرده است.
یاقوت حموی مردمان ساسون را «الاکراد السناسنه» میخواند (معجم البلدان).
حمزه اصفهانی مینویسد: «کانت الفرس تسمی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمی العرب اکراد سورستان» (تاریخ سنی ملوک الارض)
در
کارنامهی اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان به معنی شبانان آمده است، نه
نام و نژاد یا قبیله. در گویش طبری امروز نیز کلمهی کرد به معنی چوپان و
شبان است. (واژه نامه طبری، صادق کیا، ص 166).
اما زبانی که کردی
خوانده میشود شامل گویشهای متعددی است که هنوز با همه مطالعاتی که انجام
گرفته دربارهی ساختمان و روابط آنها با یکدیگر تحقیق دقیق و قطعی به عمل
نیامده است. بر حسب عادت این گویشها را به دو گروه اصلی تقسیم میکنند:
یکی کورمانجی که خود به دو شعبه تقسیم میشود: شعبه شرقی یا مکری در
سلیمانیه و سنه؛ و شعبه غربی در دیار بکر و رضائیه و ایروان و ارزروم و
شمال سوریه و شمال خراسان. گروه اصلی دیگر یا گروه جنوبی در منطقه کرمانشاه
و بختیاری.
از قرنهای پنجم و ششم هجری آثار ادبیات شفاهی و کتبی کردی
در مآخذ تاریخی دیده میشود. از آن جمله قصیدهای ملمع از انوشیروان
بغدادی معروف به شیطان العراق که در معجم البلدان آمده است.
کردی دارای ادبیات شفاهی وسیعی است که قسمتی از آن توسط محققان اروپایی و ایرانی در زمانهای اخیر گرد آمده و ثبت شده است.
در حال حاضر کردان عراق الفبای فارسی - عربی را با اندک تغییری در شیوهی خط برای نوشتن زبان خود بکار میبرند.
کردان
سوریه از الفبای لاتینی برای نوشتن گویش خود استفاده میکنند و کردان ساکن
جمهوریهای آسیای میانه الفبای روسی (سیریلیک) را بکار میبرند. شمارهی
متکلمان به گویشهای مختلف کردی را به شش تا هشت میلیون نفر تخمین
کردهاند.
4. دری افغانستان: دری نام یکی از دو زبان رسمی کشور
افغانستان است. این کشور که قسمت عمدهی آن گهوارهی ادبیات گرانبهای
فارسی بعد از اسلام بوده است، بی شک یکی از شریکان بزرگ و وارثان بحق این
فرهنگ وسیع و عمیق است و زبانی که بطور مطلق دری خوانده میشود در حقیقت جز
ادامهی همان فارسی دری نیست که «رابعه بنت کعب» و «دقیقی» و «عنصری بلخی»
و «سنائی» و «سید حسن غزنوی» و «عبدالحی گردیزی» و «خواجه عبدالله انصاری
هروی» و «ناصرخسرو قبادیانی» و دهها امثال ایشان با همکاری بزرگان دیگر
این سرزمین پهناور بنیاد گذاشته و به کمال رسانیدهاند.
زبان دری
افغانستان با فارسی تفاوتهایی جزئی دارد. بعضی از خصوصیات صرف و نحوی محلی
در آن وارد شده و از این جهت از فارسی ادبی متداول در ایران متمایز شده
است. این تفاوتها اندکی مربوط به چگونگی تلفظ و ادای واکهاست که با تلفظ
نواحی شرقی و شمال شرقی ایران در اکثر موارد همانند است. تفاوتهای دیگر از
نظر لغات و اصطلاحات محلی است که در زبان ادبی افغانستان وارد شده است.
دیگر آنکه بعضی از کلمات و اصطلاحات علمی و فنی دنیای امروز در فارسی ایران
از زبان فرانسوی اخذ و اقتباس شده، و همانها را در زبان دری افغانستان به
سبب ارتباطی که در طی یکی دو قرن اخیر با هندوستان داشته است، از زبان
انگلیسی گرفتهاند. به این طریق در واژگان فارسی و دری اندک اختلافی وجود
دارد. این اختلافها با ارتباط فرهنگی میان دو ملت دوست و برادر و همنژاد و
همزبان و همدین بتدریج کمتر میشود.
شمار مردمی که در کشور افغانستان
به زبان فارسی دری متلکم هستند به موجب آمارهای اخیر، در حدود 5 میلیون نفر
است. اما همهی سکنهی آن سرزمین این زبان را میدانند و بکار میبرند. در
سالهای اخیر در افغانستان برای اصطلاحات جدید اداری و علمی و فنی الفاظی
وضع کردهاند که غالبا ریشه و ساخت آنها از زبان پشتو اخذ شده است. مانند
کلمات { پوهنجی، پوهنتون، پوهاند، پوهنوال } در مقابل اصطلاحات ایرانی {
دانشکده، دانشگاه، استاد، دانشیار } و غیره.
5. بلوچی: بلوچی از
گویشهای ایرانی شمال غربی شمرده میشود، اما در زمانهای تاریخی نشانهی
متکلمان به این گویش را در مشرق ایران میبینیم. در شاهنامه ذکر مسکن این
قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده است. در کتابهای جغرافیائی از این
قوم (همراه با طایفهی کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد میشود. پس از آن
بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کنارههای دریای عمان رسیده و در همانجا
اقامت کردند. اکنون قسمتی از بلوچان در دورترین قسمت جنوب شرقی ایران و
قسمتی دیگر در غرب کشور پاکستان امروزی جای دارند. مجموع این ناحیه
بلوچستان خوانده میشود که بر حسب مرزهای سیاسی به بلوچستان ایران، و
بلوچستان پاکستان تقسیم میشود. گروهی از بلوچان نیز در قسمت جنوبی
افغانستان و جنوب غربی پنجاب و طوایفی از آنها نیز در کرمان و لارستان و
سیستان و خراسان سکونت دارند. بعضی مهاجران بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش
به گرگان و حتی جمهوری ترکمنستان رفته و در آن نواحی ساکن شدهاند.
بلوچی
را به دو گروه اصلی تقسیم میتوان کرد: شرقی، یا شمال شرقی، و غربی، یا
جنوب غربی ، مجموع مردم بلوچی زبان را به یک و نیم میلیون تا دو و نیم
میلیون نفر تخمین کردهاند. اما این رقمها اعتبار قطعی ندارند.
6.
تاتی: در سرزمین آذربایجان نیز یکی دیگر از زبانها یا گویشهای ایرانی
رایج است که تاتی خوانده میشود. متکلمان به این زبان در جمهوری آذربایجان
(شمال شرقی شبه جزیره آبشوران) و بعضی از نقاط داغستان سکونت دارند. در
بعضی از روستاهای آذربایجان ایران نیز زبان تاتی هنوز رایج است. روی هم
رفته زبان تاتی را در حدود یکصد و ده هزار نفر در جمهوریهای شوری سابق به
عنوان زبان مادری بکار میبرند.
7. تالشی: در جلگهی لنکران و
سرزمین آذربایجان شوروی، یک زبان ایرانی دیگر متداول است که طالشی خوانده
میشود و در قسمت جنوب غربی دریای مازندران و در مرز ایران و شوروی نیز
گروهی به این زبان تکلم میکنند. عدهی گویندگان این زبان را تا 150 هزار
نفر تخمین کردهاند که از آنجمله نزدیک 100 هزار نفر در جمهوریهای شوروی
به سر میبرند.
زبان تالشی از جمله زبانهای ایرانی شمال غربی است که
در زمانهای قبل (تا حدود قرن دهم هجری) در سرزمین آذربایجان رایج بوده و
از آن پس جای خود را به یکی از گویشهای ترکی داده است. آثاری از این زبان
بصورت دو بیتیهایی منسوب به ناحیهی اردبیل و متعلق به قرن هشتم هجری در
دست است.
8. گیلکی: از گویشهای ایرانی است که در قسمت گیلان و
دیلمستان متداول بوده و هنوز مردم استان گیلان آن را در گفتار به عنوان
زبان مادری خود بکار میبرند. گیلکی خود به چند شعبه منقسم است که با
یکدیگر اندک اختلافی دارند. شمارهی مردم گیلکی زبان از یک میلیون نفر
تجاوز میکند؛ اما اکثریت قاطع آنها زبان رسمی ایران یعنی فارسی را نیز
میدانند. از زبان گیلکی دو بیتیهایی معروف به «شرفشاهی» در دست است که به
شاعری موسوم یا ملقب به «شرفشاه» منسوب میشود. در قرن اخیر بعضی از
شاعران محلی مانند «کسمائی» به این گویش اشعار سیاسی و وطنی سرودهاند.
9.
طبری یا مازندرانی: یکی دیگر از گویشهای ایرانی کرانهی دریای مازندران
است که در استان مازندران کنونی و طبرستان قدیم متداول است. این گویش در
شهرها و نواحی کوهستانی چه در تلفظ و چه در واژگان اختلافی دارد. در قسمت
شهر نشین تأثیر شدید زبان فارسی دری دیده میشود که بتدریج جای گویش محلی
را میگیرد.
زبان طبری در زمانهای گذشته دارای آثار ادبی قابل توجی
بوده است. کتاب «مرزبان نامه» نخست به این زبان تألیف شده و سپس آنرا در
قرن هفتم هجری به فارسی دری برگرداندهاند. در «قابوسنامه» و «تاریخ
طبرستان» ابن اسفندیار و مآخذ دیگر نیز شعرهایی به این زبان هست. در زمان
معاصر مردم مازندران شعرهایی به زبان محلی خود در یاد دارند و میخوانند که
عنوان عام «امیری» به آنها داده میشود و همه را، اگر چه از روی خصوصیات
زبان شناسی به یک زمان و یک شخص نمیتوان نسبت داد؛ به شاعری موسوم به
«امیر پازواری» منسوب میکنند.
شمارهی متکلمان به گویش طبری را به
یقین نمیتوان تعیین کرد. اما در هر حال از یک میلیون متجاوز است. همهی
ایشان زبان رسمی کشور ایران یعنی فارسی را نیز میدانند و بکار میبرند.
طبری را با گیلکی از یک گروه میشمارند و عنوان عام «گویشهای کنارهی کاسپین یا دریای مازندران » به آنها میدهند.
10.
پشتو: زبان پشتو که افغانی هم خوانده میشود در نواحی جنوبی و مرکزی کشور
افغانستان و قسمت شمال غربی پاکستان متداول است. گروهی از پشتو زبانان در
بلوچستان و معدودی در چترال و کشمیر و کنارهی مرزهای ایران و افغانستان
سکونت دارند. قدیمیترین آثار زبان پشتو از قرنهای نهم و دهم هجری است. در
طی قرون متمادی پشتو تنها در گفتار بکار میرفته و آثار ادبی به این زبان
بسیار اندک بوده است. تنها از سی - چهل سال پیش بود که دولت افغانستان پشتو
را زبان رسمی کشور قرار داد و از آن پس روزنامه، کتاب و آثار ادبی به این
زبان پدید آمد و تدریس آن در آموزشگاهها معمول شد.
زبان پشتو چه از
نظر واک شناسی و چه از نظر ساختمان دستوری با زبانهای دیگر ایرانی
تفاوتهایی دارد که اینجا مجال بحث دربارهی آن نیست.
این زبان را
معمولا به دو گروه غربی (یا جنوب غربی) و شرقی (شمال شرقی) تقسیم میکنند.
گویش مهم گروه غربی، گویش قندهاری است و در گروه شرقی گویش پیشاوری اهمیت
دارد. اختلاف میان این دو گروه هم در چگونگی ادای واکها و هم در بعضی نکات
دستوری است. از آن جمله همین نام یا عنوان زبان است که در قندهاری «پختو» و
در پیشاوری «پشتو» تلفظ میشود.
در قانون اساسی جدید افغانستان هر دو زبان رایج آن کشور، یعنی دری و پشتو به عنوان زبانهای رسمی ملی پذیرفته شده است.
11.
آسی: در قسمتهایی از سرزمین قفقاز بقایای یکی از زبانهای ایرانی هنوز
متداول است. این زبان «آسی» خوانده میشود. گویندگان این زبان قسمتی در
جمهوری آستی شمال و قسمتی در جمهوری گرجستان که ناحیهی خودمختار «آستی
جنوبی» خوانده میشود، سکونت دارند. زبان آسی به دو گویش اصلی تقسیم میشود
که یکی را «ایرونی» و آن یک را «دیگوری» میخوانند.
گویشی که بیشتر
جنبهی ادبی دارد «ایرونی» است. زبان آسی را دنبالهی زبان سکائی باستان
میشمارند، و در هر حال یکی از شعبههای زبانهای ایرانی است. شمارهی
متکلمان به این زبان اندکی بیش از چهل هزار نفر است.
گویشهای مرکزی ایران
در
روستاها و شهرکهای مرکز ایران و آبادیهای پراکنده در حاشیهی کویر
گویشهای متعددی هنوز باقی است که غالبا شمارهی متکلمان آنها اندک است و
هر یک خصوصیاتی دارند، از آن جمله:
12. گویشهای میان کاشان و
اصفهان: در این نواحی گویشهای روستاهای وینشون، قرود، کشه، زفره، سده، گز،
کفرون و گویشهای محلات، خوانسار، سو، لیمه، جوشقان در خور ذکر است که
دربارهی آنها تحقیقات و مطالعاتی کم یا بیش انجام گرفته است.
13. گویش یزدی: که با گویش زرتشتیان یزد و کرمان یکی است با اندک اختلافاتی در تلفظ.
14. نائینی و انارکی: میان اصفهان و یزد.
15. نطنزی، یارندی و فریزندی: شمال غربی نائین.
16. خوری و مهرجانی: در قراء خور و مهرجان (در ناحیه بیابانک)
17. گویشهای حوزهی شهر سمنان: شامل سمنانی، لاسگردی، سرخهای، سنگسری و شهمیرزادی.
18. گویشهای حوزه اراک: شامل گویشهای وفس، آشتیان و تفرش.
19. تاکستانی: در جنوب غربی قزوین و اشتهاردی در نزدیکی آن.
گویشهای سرزمین فارس
20.
در بعضی از روستاهای استان فارس گویشهای خاصی هست که با وجود زبان جاری
سراسر آن استان که فارسی است هنوز بر جا ماندهاند؛ اگر چه هرگز کتابت
نداشته و مقام زبان دری نیافتهاند. اینها عبارتند از: گویشهای متداول در
روستاهای شمغون، پاپون، ماسرم، بورینگون و بعضی دهکدههای دیگر. این
گویشها همه از گروه جنوب غربی شمرده میشوند. اما بعضی دیگر مانند
«سیوندی» در قریهی سیوند (50 کیلومتری شمال شیراز) از جمله گویشهای شمال
غربی است که شاید بر اثر مهاجرت در آن ناحیه رواج یافته و باقی مانده باشد.
در ناحیه باشکرد (واقع در جنوب شرقی خلیج فارس) نیز گویشهای باشکردی
وجود دارد که خود به دو گروه جنوبی و شمالی تقسیم میشود و دارای مختصاتی
است که آنها را از گویشهای دیگر ایرانی مشخص و متمایز میکند.
زبانهای پامیری
در
دورترین نقاط شمال شرقی جغرافیائی ایران، یعنی در ناحیه کوهستانی مجاور
پامیر، که اکنون جزء دو کشور تاجیکستان و افغانستان و قسمتی در آن سوی مرز
این کشورها با چین است گویشهای متعدد ایرانی هنوز بر جا مانده است.
از آن جمله است:
21. شغنانی: در دو کرانهی رود پنج آب و بخش علیا و سفلای خوردگ.
22. روشانی: در هر دو کرانهی رود پنج آب پائین تر از منطقه شغنان.
23. برتنگی: درهی برتنگ.
24. ارشری: در قسمت بالای مسیر رود برتنگ.
25. سریکلی: در استان سین تسزیان (مغرب چین).
26. یزغلامی: در امتداد مسیر رود یزغلام که شاخهی راست پنج آب است.
27. اشکاشمی: در پیچ رود پنج آب و سرچشمهی رود وردوج در خاک افغانستان.
28.
وخانی: در امتداد سرچشمهی رود پنج آب و اندکی در چترال و جمو و کشمیر و
استان سین تسزیان. اختلاف میان بعضی از این گویشها گاهی تا آنجاست که
متکلمان به آنها گفتار یکدیگر را نمیفهمند و غالبا زبان مشترک فارسی آن
نواحی - یعنی تاجیکی - را برای روابط میان خود بکار میبرند.
گویشهای دیگر ایرانی
29. مونجانی: گویش عدهی معدودی است که در مونجان واقع در سرچشمه رود کوکجه - شمال شرقی افغانستان - سکونت دارند.
30.
یغنابی: گویشی است متداول میان ساکنان درهی یغناب و چند آبادی مجاور آن
واقع در جمهوری تاجیکستان - شمال شهر دوشنبه - و این گویش خود به دو شعبهی
شرقی و غربی تقسیم میشود.
31. پراچی: میان نواحی فارسی زبان و
پشتو زبان و هندی زبان، در چند روستا واقع در شمال کابل، هنوز گروه معدودی
به این گویش متکلم هستند، اما همهی ایشان زبان فارسی (دری - تاجیکی) را
نیز میدانند و برای ارتباط میان خود و اقوام همسایه بکار میبرند.
32.
ارموی: گویشی است متداول میان قوم کوچکی که در جنوب کابل و نقاطی از
پاکستان سکونت دارند و کم کم بعضی به فارسی و بعضی به پشتو متکلم میشوند و
گویش خود را ترک و فراموش میکنند.
33. کومزاری: یگانه گویش
ایرانی باقی مانده در جنوب خلیج فارس یعنی در شمالیترین قسمت شبه جزیرهی
عمان است. یک قبیله بدوی در این منطقه (کرانه جنوبی تنگه هرمز - روبروی
بندرعباس) به این گویش سخن میگویند.
34. زازا: (در نواحی سیورک،
چبخچور، کر) و گورانی (در کندوله، پاوه، اورامان، تل هدشک) گویشهای متعددی
که به هم نزدیک هستند و غالب آنها با گویشهای کردی آمیختهاند.
دربارهی
رابطهی گویشهای ایرانی امروز با یکدیگر و طبقه بندی آنها با وجود
تحقیقات و مطالعاتی که انجام گرفته است هنوز نظر صریح و قطعی نمیتوان
داشت. تنها شاید بتوان گفت که بعضی از گویشهایی که جزء گروه مرکزی شمرده
میشوند دنبالهی گروهی از گویشهای ایرانی میانه هستند که شامل گویش
پهلوانیک (پهلوی) نیز بوده است، اما هیچ یک از گویشهای جدید که تاکنون
مورد مطالعه قرار گرفته دنبالهی مستقیم پهلوانیک شمرده نمیشود. فارسی نو
یا فارسی دری، که دنبالهی زبان فرهنگی و اداری و بازرگانی دورهی ساسانیان
است و خود حاصل تحول و تکامل یکی از گویشهای جنوب غربی است؛ بر همهی
گویشهای محلی غلبه یافته، هر چند، چنانکه در تکوین هر زبان ادبی و رسمی
طبیعی و جاری است، کلمات بسیاری را از گویشهای شمال غربی و شمال شرقی اخذ و
اقتباس کرده است.