من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
لحظه ها را دریاب !
دلم این را می گفت
و به گوشم می خواند
بهتر آن است به فردا نرسد
این شبانگاه که یارم اینجاست
این شب ماه که به جای حسرت
بغلش را تن من پر کرده
و به جای همه ی بالشها
نقش او را خودش ایفا کرده !
شبی از جنس طراوت که در آن
بر دل خسته و غمدیده ی من
نفسش حکم مسیحا دارد
شب که نه روز تر از روز من است
بخت پیروز که گویند همین روز من است
کاش می شد که زمان ایست کند
در شب شاد و تماشایی من
و زمین در ضربان دل من ضرب شود
در شب کامل و رویایی من
مهراب
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1392 ساعت 14:12