ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

دلم گریه می خواهد


غم دوری چنان کرده که حتی گریه های بی امانم گریه میخواهد

ن شب دارم نه خواب در چشمم

نمی دانم که این غم از دل تنگم چه می خواهد

شب و روزم یکی گشته

قد سروم دوتا گشته

بیا بنگر خدای من

بگو آخر که این بغض از گلوی من چه می خواهد

فغان و زاریم هر دم به دور دست تو پیچید

مزن زخمه به ساز دل مگر این بی نوا از  تو چه می خواهد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد