غم دوری چنان کرده که حتی گریه های بی امانم گریه میخواهد
ن شب دارم نه خواب در چشمم
نمی دانم که این غم از دل تنگم چه می خواهد
شب و روزم یکی گشته
قد سروم دوتا گشته
بیا بنگر خدای من
بگو آخر که این بغض از گلوی من چه می خواهد
فغان و زاریم هر دم به دور دست تو پیچید
مزن زخمه به ساز دل مگر این بی نوا از تو چه می خواهد