اسم دردم مهراب است ، مهراب کمالی ، موهای تیره،36ساله ، مرض خطرناکی ست
اسم دردم منم ، که سالهاست یک گوشه کز کرده ست . رنگ پریده ، بی قواره ، تنها ... به اندازه ی یک قرن تنهاست ، توی لباس های گشاد فراموش شده ، درد من یک صورت رنگ پریده است که هر بار توی آینه نگاه نکرده ست
آخ دردم از من است . یک روزی این اسم را این صورت را این صدا را داده اند به من ، یک روز که زن ها پشت دیوار ها پنهان شده بودند و مرد ها خودشان را سرگرم نشان داده بودند ، هیچ کس نخواسته بود من باشد ، هرکس یک جور شانه خالی کرده بود
دردم زیاد است ، 22 ساله ست ، دردم لباس های مشکی می پوشد، توی خواب ناله میکند
هیچ حرفی برای خودم ندارم ، رفته ام ک دور بشوم ، از کوه ها رفته ام بالا ، توی دور افتاده ترین جزیره ها ... دردم نمی رود