ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

کاربرد اندیشه در جشن های ایرانی

به مناسبت سال ۱۳۹۳ سال بزرگداشت جشن های ایرانی .
 به پیشنهاد بنیاد میراث پاسارگاد

تورج پارسی

جشن به معنای نیایش است ، نیایش به هستی ! در همین نیایش مسئولیت فردی نسبت به هستی آشکار می گردد ! جشن یک گونه پذیرای حرکت از " بودن به شدن " است ! نموداری از پیوند آدمی به پیرامون خود است ! جشن
شادی و شادمانی هستی است که انسان خودرا در آن شریک می کند !

به همین سبب " شادی " در آیین ایرانی بنیانی پر اعتبار دارد . نگهی کوتاه به راز و رمز آفرینش به روشن شدن مطلب یاری خواهد داد . بنا بر آنچه در بندهش آمده است ، آفرینش مادی در شش گاه در راستای یک سال سامان یافته است . نخست " آسمان " و به یاری آسمان " شادی " آفریده شد .... و در ششمین گاه یا آفرینش آخرین ، گیومرتن یا انسان میرنده پرهیزگار, هستی می یابد .....

پس شادی از نخستین گاه آفرینش ، با هستی همزبان ، همزمان و همگام است . اینجا این موضوع روشن می شود که شادی به نشانه ی درون مایه هستی از ویژ گی های آفرینش است . مطرح شدن شادی به عنوان یک اصل عمده دراین نظام فکری بسیار شایان نگرش است .
اگر نیستی را در برابر هستی بنهیم معنای شادی را در این اندیشه باز و گویاتر می سازد ، چرا که شادی ، نیک کرداری و پایه ی اعتماد آدمی است در زندگی . اگر چه مرگ را نقطه ی پایانی زندگی آدمی می دانند  ولی در همین ختم آغازی و وصلی هست یا به بیانی دیگر سیکل دیگری بر مبنای نظم گیهانی  اشا  می آغازد .

این چنین است که در آیین ایرانی  مویه  بر  مرگ تن  روا نمی باشد ، چرا که مویه انسان را به ورطه بیزاری از هستی انداخته و از بار اعتمادش می کاهد . مویه خزان لحظه ی آدمی ، زنگ کرکننده ای است که حتا " زمین را هم ناشاد می کند  .
بازتاب چنین اندیشه ای را در هیژده سنگ نبشته ی شاهان هخامنشی از
داریوش بزرگ  تا اردشیر سوم به روشنی می توان دید , چنانچه شعار و سرود دینی دوره هخامنشیان بوده است
بغ بزرگ است اهورا مزدا ،

او که این بوم " زمین " را آفرید ،
او که این " آسمان " را آفرید
او که " شــــــــادی " آفرید ،
مردم را .

بر مبنای چنین آموزشی است که ایرانی می کوشد تا راستی را در کارهایش از میان نبرد ، باچشمانی روشن و پاک به زمین و خورشید و ..... بنگرد . دستان را برای آبادانی بکار ببرد و از روی خرد بر دامنه ی روشنایی بیفزاید . برآمد نهایی چنین بینشی تبلور  شادی  است در جهانی که به گفته ی داریوش شاه شاهان در نقش رستم : اهورامزدا آنرا زیبا آفریده است .  ...

ایران سرزمین جشن ها بود بیش از هفتاد دو جشن سالیانه داشتیم که بیشتر آنها  در رابطه با محیط زیست است و هم چنین جشن " آغازها " ست همچون نوروز و....
هر چند در راستای تاریخ با هجوم بیگانگان این جشن ها مورد بی مهری   و ستم قرار گرفتند اما چون در مردم ریشه داشتند ، همچنان پابرجا هستند . از روزی هم که جمهوری اسلامی پا گرفت شمشیرش را بر گلوگاه فرهنگ و آیین های ایرانی گذاشت اما نتوانستند فرهنگ عزاداری و مویه را جایگزین شادی بکنند ، چرا که مردم ما دارا و ندار ، فرد و جمع مسئولیت خودرا در برابر " علم سیاهان " مویه پرداز به شکلی پیوسته سامان بخشیدند !
راز جاودانگی فرهنگ شادی پرور ما در خرد فردی و جمعی جامعه نهفته است .
به راستی " نوروزست که پیروزست "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد