چه شعر خوشی
چه فرصتِ بیخوابِ روشنی
دفتر و مدادِ همیشهام با من نیست
اما پسینِ درهی انار
پُر از عطرِ دختر و عروسِ نسیم و
نیْخوانی باد است.
گَشتیهای خسته میخندند
دارم دور میشوم
آن جا، پایینتر از خاطرهی دو پاییز پیش
من کلماتِ مخفیِ بسیاری
لابهلایِ سکوت و دلهره جا نهادهام.
...
چقدر روشن است اینجا
چقدر من زندهام امروز
و چه پسینی ...
چه پسینی دارد این درهی انار
بید هم هست
اقاقیا کمتر
ماه آمده بالا
گشتیها رفتهاند!