با جستجو در نت، به نسخه ی الکترونیکی ِ کتاب ِ "مکاشفه ی یوحنای ِ رسول" دست یافتم، که می توانید آنرا از اینجا دریافت دارید. در باب ِ 12 این کتاب (زن و اژدها)، توصیف ِ جالبی از چهره ی "اژدها" گونه ی ِ "شیطان" می شود که بی درنگ اَوستاخوانان ِ پارسی را به یاد ِ چهره ی "ضحاک" یا "اژی دهاک" در اَوستا می اندازد:
«... اژدهای سرخ رنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت ... اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همه ی ملت ها حکومت کند. اما کودک ِ او به سوی خدا و تخت ِ او ربوده شد ... در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد.
آن مار ِ قدیمی که کلیه ی دنیا را گمراه می کند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند.»
"آلبرشت دورِر" (1471-1528 میلادی) نقاش شهیر آلمانی، همین روایت ِ مسیحی را به صورت ِ زیر به تصویر کشیده است:
دیدن ِ این تصویر، استوره ی ایرانی ِ "ضحاک" را از اَوستای ِ ورجاوند فرا یاد آوَرَد:
« "فریدون" پسر ِ "آتبین" ... چنین خواستار شد: ... مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر "اَژی دَهاک" ِ سه پوزه ی سه کله ی شش چشم، آن دارنده ی هزار [گونه] چالاکی، آن دیو ِ بسیار زورمند ِ دُروج، آن دُروَندِ آسیب رسان ِ جهان، آن زورمندترین دروجی که "اهریمن" برای تباه کردن ِ جهان ِ اَشَه، به پتیارگی در جهان ِ استومند بیافرید پیروز شوم ...» (اَوستا- گوش یشت- کرده ی سوم - بند 14)
و نیز از "شاهنامه" و روایات ِ پارسی می دانیم که "اژی دهاک" (ضحاک)، قصد داشت تا "فریدون" را در همان بدو ِ زایش از مادرش "فرانَک" از میان ببرد، ولی به خواست ِ یزدان، کودک و مادر هر دو جان به سلامت بردند.
بررسی ِ ادامه ی روایت ِ مسیحی ِ کتاب ِ "مکاشفه ی یوحنای رسول" (باب ِ 20)، همچنان شباهت های فراوانی را با روایات ِ پارسی ِ کهن در فرجام ِ کار ِ "اژی دهاک" یا "ضحاک" نشان می دهد:
« ... سپس فرشته ای را دیدم که از آسمان به زیر می آمد و کلید چاه ِ بی انتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. او "اژدها" و آن مار ِ قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده، به چاه ِ بی انتها انداخت و در ِ آن را به رویش بسته، مُهر و لاک کرد تا او دیگر نتواند ملت ها را تا پایان ِ آن هزار سال گمراه سازد. بعد از آن برای زمانی کوتاه، آزاد گذاشته خواهد شد ...
همین که این هزار سال به پایان برسد، شیطان از زندان ِ خود آزاد خواهد شد و برای فریب دادن ِ ملت هایی که در چهار گوشه ی زمینند، بیرون خواهد رفت ... آنها در پهنه ی زمین پخش شدند و اردوی ِ مقدسین و شهر محبوب او را محاصره کردند. اما از آسمان آتش بارید و آنها را نابود ساخت ... .»
همانطور که دیده می شود، این روایتِ مسیحی کاملاً با روایت ِ پارسی ِ به بند و زنجیر کردن ِ "ضحاک" در بُن ِ غاری در دماوند کوه و بعد رهایی ِ دوباره ی او پیش از رستاخیز و آمدن ِ موعود ِ زرتشتی یا "سوشیانس"، و در نهایت برانگیخته شدن ِ "گرشاسب" ِ پهلوان از سپاه ِ خیر و نابودی ِ نهایی ِ "ضحاک" و پیروان ِ دروج (دروغ) همخوانی دارد.
از سویی، تأکید ِ چند باره ی اَوستا بر دروغگویی ِ "ضحاک"، یادآور ِ توصیفات ِ روایات ِ اسلامی و روایات ِ مسیحی از شخصیت ِ "دجال" در پیش از رستاخیز است.
روایتی از امام صادق (ع) در کتاب ِ "طبیعت و کشاورزی از دیدگاه اسلام" خوانده ام، که نظر به علمی بودن ِ کتاب و نشر ِ آن توسط ِ "مرکز مطالعات و تحقیقات حوزه ی نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی" معتبر می نماید. این روایت از خروج ِ "دجال" در آستانه ی قیام ِ حضرت ِ مهدی (عج) خبر می دهد.