ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

خلوت شاعرانه(ترانه)



من که حرف دلم رو می گفتم

به تو که پاره ی تنم بودی

چند روزیست عجیب سردردم

کاش قرص مسکنم بودی

خسته ام از تمام دل هایی

که برایم شبیه یک سنگند

از همین چند رنگی مردم

که برام ظاهرا دل تنگند

با همین لنز و عینک دودی

روشنی را سیاه می گیرند

دوستانی که عشق پاکم را

با هوس اشتباه می گیرند

رفته بودم کنار حوض عصری

عاشقانه نگاه می کردم

یک نگاهی به عکس تو در آب

یک نگاهی به ماه می کردم

دلم از دوری تو پر خونه

بغض توی گلومه همسایه

مادرم حرص می خوره میگه

غصه کمتر بخور می آیه

پدر از تو تراس می گوید

دست به ماهیت نزن می میره

پیش چشمم یهو سیاهی رفت

این غروبی چقدر دل گیره

پدر من نوازشم می کرد

پسرم! چای را نخور سرده

غم عالم دوباره روی دلم

آه دنیا چقدر نامرده

گوش من بود و حرف زیبایش

و نگاهم به حوض ماهی بود

وای از این چند رنگی مردم

پیش چشمم فقط سیاهی بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد