ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

این منم ...


این منم سمّی ِ شکسته شدن
جـیـوه ی ریخته کف سالن
این منم در صفِ خرید کتاب
صرف یک فعلِ لعنتی از بُن
این منم شعرهای تکراری
فاعلاتن مفاعلن فـعــلـُـن

این منم : مرد گریه کردن ها
قبل هر قسمت از پس از باران
گریه کردن بخاطر لـیـنـکـُـلــن
در خلال ِ فـرار از زندان
گریه کردن بخاطر چاپـلـیـن
آخر فـیـلـم های عــطاران

این منم شیرِ زخم خورده ی جنگ
پسر ِ ســر نداده ی سردار!
آنکه از چشم ِ خواهرش بی دین
وانکه از چشم هـمـسـرش دینـدار
مثل یک خرس تا شفق در خواب
مثل یک جــغــد تا فلق بیدار

این منم یک نتیجه ی غمگین
حاصل درد ضرب در مادر
رو به رو هیچ، پشت سـر امّـا
عده ای کوه، عده ای خنجر
من همانم که از گذشته ی من
بگذری بهتر است ... پس بُگـذر !

این منم گوشه ی جهانی که
بی قضاوت نشسته ام در حصر
عده ای با اثاث در کوچه
عده ای بی اساس داخل ِ قصر !
به کتابت پناه آوردم
شاید آرام تر شوم .... والعصر ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد