ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

دل شکسته

تا  که  نگاه  می کنم باز  ز من  گذشته ای

با  قطرات  اشک  من   رفته و  برنگشته ای

حسرت زاده بر  دلم  اشک  نمی دهد  دگر

اشک مرا گرفته ای پس به کجا  نشسته ای

یاد  تو  ای ریاح  جان  مکتب  ارزوی   ماست

راه نمی دهد به کس بس که به دل نشسته ای

دست  کسی  نمی رسد  به  باغ  آرزو  ولی

من همه دم به باغ تو گرچه تمام   بسته ای

گرچه  ز اشک  رفته ام  خبر نمی رسد ولی

کاش دوباره می رسید باد ز  من گذشته ای

دل به امید ز نده  است ،  امید  هم  به ارزو

همه  به  یاد  هم  ولی  راه  ورود  بسته ای

ساده  ز  کوچ  در گذر  تا  برسی  بدان سحر

کز همه میتوان گذشت جز ز دل شکسته ای

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد