ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

وقتی ورای پیرهنت...


وقتی ورای پیرهنت دوست دارم ات
یعنی نیاز من به تو از حد گذشته است
گاهی نگاه می کنم به خودم فکر می کنم
این سال ها چقدر به من بد گذشته است


سخت است گفتن همه ی ناشنیده هام
از سخت پوستی که منم حرف میزنم
گاهی دراز می کشم و خیره ام به سقف
با تکه پاره های تنم حرف میزنم


این شعر را برای تو که شخص سومی
وقتی نوشته ام که از این ایل رد شدم
گاهی خدا چه دیر به دادم رسیده است
تا او عصای من شود از نیل رد شدم


وقتی که سرزمین تو یک پیرهن شود
اصلن عجیب نیست که با دگمه دلخوشی
هر دگمه از تو رو به جهانی ست واشده
اصلن عجیب نیست کنار تو خودکشی


گاهی خلاف آب شنا کرده ام ولی
ماهی خلاف هم بپرد باز ماهی است
مجبورم انتخاب کنم:مرگ یا که مرگ
وقتی میان مردن و مردن دو راهی است


گاهی عجیب خسته ام از آکواریوم
دندان سرخ کوسه مگر ساحلم شود
من سال هاست مُردم وباور نکردنی ست
آنکس که دوست داشتم اش قاتلم شود


من سال هاست مرده ام و فکر می کنی
می شد که بیت های مرا امتداد داد
تشویق می کنیّ و فقط گریه میکنم
این شعر،شعر زندگی ام را به باد داد


وقتی نگاه می کنی عینک بزن که گاه
کبریت های سوخته هم سوزش آورند
گاهی نگاه می کنم به تو و فکر می کنم
یک روز روی دست تو من را می آورند


این شعرها برای تو که شخص سومی
از اتفاق های نباید گذشته است
گاهی فقط نگاه کن و فکر کن که در
این سال ها چقدر به من بد گذشته است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد