اول روضه میرسد از راه
قد بلند است و پردهها کوتاه
آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه
بچهی هیأتم من و حساس
به دو چشم تو و به رنگ سیاه
مویت از زیر روسری پیداست
دخترِه ... ، لا اله الا الله!
به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه
چشمهایم زبان نمیفهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه
چای دارم میآورم آن ور
خواهران عزیز! یا الله!
سینی چای داشت میلرزید
میرسیدم کنار تو ... ناگاه ـ
پا شدی و نسیم چادر تو
برد با خود دل مرا چون کاه
وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران همراه
یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه
«زاغکی قالب پنیری دید»
و چه راحت گرفت از او روباه
می گریزد و می رود آهو
میکشم من فقط برایش آه
آی دنیا ! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه
شعرهاتون حس جدیدی دارن
وتلفیق دوشعر زاغکی قالب پنیری دید وسروده خودتون
جالبه وقشنگ شده
قدبلند است وپرده هاکوتاه...یعنی چی؟؟!!
salam dooste aziz
mamnoonam ke be webloge haghir sar zadid
manzoor vazehe
yani ghade ishoon boland bood va pardeie joda konandeie
khanomha va aghaioon kootah
baz ham sepasgozaram
قلم زیبایی دارین...طبع بزرگی دارین...تبریک میگم
عشق و عاشقی امام حسینی !
فکر کنم کمتر کسی چه دختر و چه پسر این حس رو درک نکرده باشه .
همیشه از حسهای مشترک گفتن مخاطب رو خوب جذب میکنه .
موفق باشی .