دوست دارم ببرمت یه جای شلوغ، خیلی شلوغ
وایستم اون وسط نگات کنم
بگم اینارو میبینی
بگی آره
بگم تو هیاهوی همه ی این آدما، من چشمام فقط دنبال تو میگرده
دلم برای تو تنگ میشه
صداهاشونو میشنوی
بگی آره
بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده
بگم حالا چشماتو ببند، بگو چه حسی داری
بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه
بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه....
سلام محراب عزیز .
مرسی که سر زدی بهم .
اول به رسم جواب دیدت خواستم بازدیدی پس بدم که موجب شد حدود بیست پستت رو بخونم .
توی سن و سال من و شما گفتن حرفهای عاشقانه خیلی قشنگ تره . خوشم اومد . ما دیگه سد و گرم چشیده یم . دلبازی مون رو کردیم و منطقی شدیم و باز از عشق میگیم و دلبازی .
خلاصه که دستمریزاد و موفق باشید .
مهدی جان سلام
ممنونم که به وبلاگم سر زدی
عشق جزخون جگرخوردن نبود
جز به شام بیکسی مردن نبود
...
بازهم کبوتراحساسم بال می گشاید تادرآبی بی کران آسمان قلبت به پروازدرآید.گویا سالهاست که مفهوم پرواز درگنجایش ذهنش نیست.
خوش به حال کسی که این مطلب را براش نوشتی.
فکر کنم خوشبخترین آدم روی زمین باشه. بهش حسودیم شد کاش من جای اون بودم.
عالی
زیبا بود
مطالب وبتون عالیه
salam
moteshakeram
nazare lotfetoone
کاش من ...
سردش بود...
دلم را برایش سوزاندم...
گرمش که شد با خاکسترش نوشت،
خداحافظ...
I take the narrow streets and panic
Although deadlock eventually die in an alley