وقتی درست لحظه ی ویرانی منی
تنها پناه بی سر و سامانی منی
پرپیچ وخم نه،درهم وبر هم پراز هراس
مثل خطوط مبهم پیشانی منی
صدبار گفته ام که چرا وچطور در
شبهای شعر ،شور غزل خوانی منی؟
با خنده ها ی تلخ وصمیمی ت باز هم
شیرین شبیه لهجه ی کاشانی منی!
در شرجی نگاه تو لبهای تشنه ام
دلخوش به این نشسته که بارانی منی
توی تمام کوچه و پس کوچه های شهر
در جستجوی گر یه ی پنهانی منی
دیگر به فکر آخر این شعر هم نباش
وقتی درست نقطه ی پایانی منی
گلهای احساستان عجیب بوئیدنی ست
طبعتان همیشه سبز
سلام
ممنونم از لطفتون
دگ سعادت نداریم در انجمن زیارتتون کنیم
درود. کم سعادتی از ماست استاد
اگر عمری باشد زیر سایه تان تنفسی در هوای شاعری خواهم داشت.
خدا بخواهد درصدد یافتن آرامش از دست رفته ام
...