واژهٔ بدیع صفتی است بر وزن فعیل (مشبّهه) دارای دو معنی فاعلی «پدیدآورنده» و مفعولی «نوپدید و شگفت». کلمهٔ بدیع در لغت بهمعنی چیز تازه و نوظهور و نوآیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح و بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر و مرادف آن را سخنآرایی و نادرهگویی و نغزگفتاری میتوان گفت.[۴]
کلمهٔ «بدیع» از مادّه بدع الشیء، یبدعه بدعاً، میباشد، یعنی ایجاد کرد و آغاز کرد.
کلمهٔ «بدیع» و «بدع»: الشیء الذی یکون اولاً، یعنی چیز تازه، کاری که قبلاً نظیر نداشته باشد.
بدعت: هر چیز نوظهور. بدعت در دین یعنی چیزی که جزء دین نیست، به دین نسبتدادن و در آن واردکردن.
البدعة:الحدث و ما ابتدع من الدین بعد الإکمال.
وقتی میگویند: ابدعت الشیء: یعنی چیزی را اختراع کردم نه بر سبیل مثال و نمونه یعنی: اخترعته لا علی مثال. و البدیع: من اسماء اللّه تعالی لإبداعه الاشیاء و احداثه ایّاها.
وقتی میگویند: أبدعَ الشاعر: شاعر شعر نوی آورد. خوب شعر گفت، بینظیر شعر ساخت [۵]. از معانی گوناگون، چنین استنباط میشود که دو چیز در مفهوم کلمهٔ «بدیع» هست:
در قرآن، کلمهٔ «بدیع» دو بار به کار رفتهاست:
۱-«بدیع السموات و الارض و اذا قضی امرا فانّما یقول له کن فیکون» * آیهٔ ۱۱۷/بقره(۲)
۲-«بدیع السموات و الارض انّی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة و خلق کلّ شیی و هو بکلّ شییء علیم». * آیهٔ ۱۰۱/انعام(۶)
در همین دو آیه نیز، مفهوم شگفتی و نوآوری و ظرافت که جلب توجّه کند و اذهان را به خود متوجّه سازد، در کلمهٔ «بدیع» وجود دارد؛ زیرا آفرینش آسمانها و زمین، در ابتدا و بهطور آغازی، خود موضوعی شگفتآور است. اهل ادب هم، شعر و نثری را بدیع گویند که اعجابآور باشد و مایهٔ شگفتی اذهان گردد.[۶]
علم بدیع به دو بخش صنایع لفظی (یا آرایههای لفظی) و صنایع معنوی (یا آرایههای معنوی)تقسیم میشود.[۷] صنایع لفظی خاص زیباییهای لفظی و عمدتاً شامل تسجیع، ترصیع، تجنیس و نظایر و فروع آنهاست. صنایع معنوی بیشتر برای زیباسازی معنوی کلام است، مانند تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه، حسن تعلیل[۸] و گاه ممکن است به الفاظ نیز مرتبط باشد.[۹]
در دورهٔ نخستین خلافت عباسیان شعرای نوآوری همچون بشار بن برد (متوفی ۱۶۷) و ابونواس اهوازی (متوفی ۱۹۸)اذهان را به طرائف و ظرائف و بدیعههای اشعار خود متوجه ساختند و در اشعار خود طباق، جناس و تشبیه و استعاره را به کار بردند و به ظرافت و زیبایی اشعار خود هم آگاه بودند ولی برای این بدایع اصطلاحی وضع نکردند.[نیازمند منبع] جاحظ (متوفی ۲۵۵ ه.ق) نخستین کسی است که کلمهٔ بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نوآوری و تازگی به کار بردهاست در واقع منظور جاحظ فنون بیان بوده که امروز از آنها بهطورکلی تعبیر به بلاغت میکنند. در عصر او کلمهی بدیع در میان علما و نویسندگان در مفهوم معانی بدیع و عبارات شگفتآور و خوشایند به کار رفتهاست و بیشتر استعاره و تشبیه در نظر بودهاست.[نیازمند منبع] بعد از "جاحظ" ابوعبدالله محمد معتز خلیفهی عباسی مقتول به سال (۲۹۶ ه.ق) کتاب البدیع را به سال ۲۷۴ ه.ق تدوین نمودهاست[نیازمند منبع]، وی نخستین کسی است که برای این تعبیر حد و مرز مشخصی قایل شده و گفتهاست که مطالب خود را از قرآن، احادیث، کتابهای لغت و اشعار قدما نقل کردهاست[نیازمند منبع] ابن معتز ضمن اینکه بسیاری از محاسن کلام و شعر همچون التفات، اعنات، تجاهل العارف، تشبیه و کنایه و مطابقه را بیان کرده ولی به اعتقاد وی بدیع پنج نوع است: استعاره، تجنیس، مطابقه، رد، اعجاز کلام (حاجی خلیفه، ج ۱، ص ۲۳۳)[نیازمند منبع]. آنچه از کتاب البدیع ابن معتز نتیجه میشود این است که:
«در این کتاب کلمات زیبا و عبارات شیوایی را که در قرآن مجید و احادیث و گفتار صحابه و شاعران پیشین، که نوآوران و محدثان، آن فنون را بدیع گفتهاند گردآوردم.»[نیازمند منبع]
بعد از ابوعبدالله محمد معتز، قدامة بن جعفر (متوفی ۳۳۷) در نقد الشّعر فنون دیگری به این علم اضافه کرد[نیازمند منبع]، ابوهلال العسکری (متوفی ۳۹۵) در الصّناعتین این علم را گسترش داد و هفت صنعت دیگر از جمله استشهاد و تلطف را به آن افزود.[نیازمند منبع]، ابن رشیق قیروانی (متوفی ۴۵۶ ه.ق) در العُمده و خفاجی (متوفی ۴۶۶) در سرّالفصاحة هر یک به نوعی مفهوم بدیع و محاسن کلام را گسترش دادهاند. گفتنی است که مرغینانی صاحب محاسن الکلام بیش از دیگران راهِ ابوعبدالله محمد معتز را پیش برده و کتاب او مهمترین منبع رادویانی در ترجمان البلاغه بودهاست. اما هیچیک از آنان علوم ادبی را بهطور علمی از یکدیگر جدا نکردهاند و این کار بر دست عبدالقاهر جرجانی (متوفی ۴۷۱ ه.ق) به انجام رسیدهاست، هر چند که در کار او نیز تداخل فنون ادبی دیده میشود و تا زمان سَکّاکی (متوفی به سال ۶۲۶ ه.ق) منظور از کلمهٔ بدیع تمام زیباییهای لفظی و معنوی بود و کلمهٔ بدیع را تقریباً در مفهوم بلاغت و نقد علمی به کار میبردند.[نیازمند منبع] سکاکی نخستین کسی است که میان علوم بلاغی تفاوت قائل شد[نیازمند منبع] و حد و مرز علوم سهگانهٔ «معانی» و «بیان» و «بدیع» را مشخص کرد.[نیازمند منبع] او از انواع فنون بدیعی تحت اسم محسنات سخن گفت و آنها را به محسنات لفظی و معنوی تقسیم کرد.[نیازمند منبع] پس از سکاکی، خطیب قزوینی (متوفی ۷۲۱ ه.ق) آنچه را که سکاکی محسنات گفته بود علم بدیع نامید و تقسیمبندی علوم بلاغی مشخص شد و اقسام آن معلوم گردید.
سیروس شمیسا معتقد است:[۱۰]
کتب قدیمی، صنایع را به نحوی مطرح کردهاند که گویی هیچ ارتباطی بین صنایع وجود ندارد و هر صنعت پدیدهای مجزا و مجرد است و آنان هم که به دنبال نظم نسقی بودهاند صنایع را به ترتیب حروف الفبا مطرح کردهاند. مثلاً صاحبان مدراج البلاغه و دره نجفی و ابداع البدایع٫ ازمیان این کتب مغشوش و در مواردی مغلوط، یکی از کتبی که گاهی تا حدی به نزدیکیهای بین صنایع توجه داشتهاست و تا حدودی صنایعی را که ماهیهً شبیه به هم هستند (بدون ذکر این نکته) در کنار هم آوردهاست کتاب استاد مرحوم، همایی اعلی الله مقامه فنون بلاغت و صناعات ادبی است.
اگرچه برخی شعرای عرب نظیر جاحظ بدیع را فقط مخصوص شعرای عرب زبان دانستهاند[۱۱] اما نخستین کاربردهای بدیع در ادب فارسی نخستین کاربردهای ترفندهای بدیعی در شعر فارسی به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بازمیگردد.[نیازمند منبع] البته نمیتوان بهگونهای روشن دریافت که شاعران نخستین پارسی همچون رودکی، دقیقی و کسایی مروزی چگونه صنایع بلاغی و بدیعی را در مییافتهاند و به کار میبستهاند، شاید متون بر باد رفتهای باشد که شاعران و ادیبان آنها را نزد استادان فن میخواندهاند و اندک اندک به قریحهٔ ذاتی خود به کار میبستهاند.[نیازمند منبع] درهرحال قول معقول آن است که ابتدا شعر سروده شدهاست و سپس از روی اشعار شاعران، صنایع ادبی (آرایهها) توسط ادبا استخراج شده و بهصورت منظم و مکتوب درآمدهاست.
مثلا فردوسی در دو بیت زیر صنعت لف و نشر مرتب را پیش چشم داشته اما آیا آن را از کتابی آموخته یا از طریق مطالعه و تامل در آثار پیشین به آن رسیدهاست یا این را بر پایهٔ حالاتی درونی که قادر به درک زیبایی در کلام میباشد، سرودهاست:
به روز نبــرد آن یـل ارجـمند
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
به این معنی که: با شمشیر سر یلان را برید، با خنجر سینهٔ یلان را درید، با گرز پای یلان را شکست، با کمند دست یلان را بست. که نمونه کاملی از لفّ و نشر مرتب است.[نیازمند منبع]
به نظر میرسد بیشتر شاعران بزرگ تا قرن پنجم با قرآن و حوزهٔ فصاحت کلام و بلاغت جملات آن و نیز دیوانهای شاعران بزرگ عرب و همچنین تمدن اسلامی آشنا بودهاند و بخشی از دانستههای خود از علم بلاغت را از آن منابع میگرفتهاند.[نیازمند منبع] البته با توجه به تغییراتی که در نوشتار زبان مردم پس از حملهٔ اعراب صورت پذیرفت، باید پذیرفت که تأثیر زبان عربی برروی اشعار فارسی بسیار بودهاست. هرچند که بخواهیم بگوییم که پایهٔ دانش ایشان از گذشته ها و از متون پهلوی باشد. دوره شکوفایی زبان فارسی به میانه های حکومت عباسیان و آغاز سلسله های ایرانی سامانیان و صفاریان بر می گردد اما به چند طریق میتوان دریافت که شاعران و نویسندگان پارسی زبان با شیوهٔ بلاغت اسلامی و عربی ـ بعد از حملهٔ اعراب به ایران ـ آشنا بوده اند که از مهمترین آنها می توان به این موارد اشاره کرد:
و یا پیراهنی نیلی که داری
ز شعر زرد نیمی زه به دامن
که عیناً برابر است با تصویر هلال در شعری از سری رفا، شاعر عرب:
و لاح لنا الهلال کشطر طوق
علی لیسات زرفاء اللباس[نیازمند منبع]
شاید آنگاه که علم بدیع تدوین شد، ادبا پنداشتند که خدمتی بزرگ انجام شده و آنان میتوانند به کمک این دانش، شگردها و هنرمندیهای لفظی و معنوی شعرها را قانونمند و مدوّن کنند و در اختیار شاعران قرار دهند.[نیازمند منبع] مثلاً وقتی شاعری گفته بود:
صندوق خود و کاسه درویشان را / خالی کن و پر کن که همین میماند
عالِم بدیع میتوانست به او توضیح دهد که در این بیت، حداقل دو صنعت به کار رفته، نخست آوردن دو مفهوم متضاد "خالی" و "پر" در یک بیت که "طباق" نام دارد و دوّم ترتیب خاصی که در "صندوق و کاسه" مصراع اوّل و "خالی و پر" مصراع دوّم است، یعنی صندوق خود را خالی کن و کاسه درویشان را پُر. این صنعت را هم ادبا "لفّ و نشر" نام نهاده بودند. تا این جا، مشکلی در کار نبود، شاعران هنرمندی میکردند و ادبا، نامگذاری و دسته بندی آن هنرمندیها را بر عهده داشتند.[نیازمند منبع] ولی وضع به این منوال باقی نماند. کم کم پای کارهایی به میان آمد که هر چند سخت بود، ولی ارزشی نداشت و کمکی به زیبایی شعر نمیکرد.[نیازمند منبع] مثلاً شاعری قطعهای میگفت بدون حرف الف یا بدون نقطه یا مصراعی میساخت که از هر دو سو یکسان خوانده میشد یا غزلی میساخت که از حروف نخستین مصراعهای آن، اسم فلان کس یا فلان واقعه تاریخی استخراج میشد و شاعران، یک هنرمندی فرعی و کم خاصیت را کانون توجّه خویش ساخته بودند.[نیازمند منبع] اصولاً این اولویت بندیهای واژگون، از خواص دورانهای رکود و انحطاط است[نیازمند منبع] که شاعران، سلیقههایی بیمارگونه پیدا میکنند و شعرهایی بیمارگونه میسرایند.[نیازمند منبع] ادبا نیز به جای پرهیزدادن شاعران از این کارهای بیهوده، برای هر یک از این تفنّنها نامی تراشیدند و در داخل صنایع بدیع، جایش دادند[نیازمند منبع]. کم کم صنعتگری و آن هم بدون توجه به تأثیر هنری این صنایع، یک ارزش تلقّی شد و بعضی تصوّر کردند که قوّت شاعریشان، به میزان برخورداری از این صنایع عجیب و غریب وابستهاست.[نیازمند منبع] از سویی دیگر، ادبا نیز چنین پنداشتند که هر چه دامنهٔ تقسیم بندی را بیشتر گسترش بدهند، به شعر کمک بیشتری کردهاند.[نیازمند منبع] جناس،(یعنی آوردن دو کلمهای که در لفظ یکسان و در معنی متفاوت) یکی از صنایع مهم بدیع بود؛ باشند نظیر "شانه" در این بیت امیر خسرو دهلوی:
تار زلفت را جدا مشّاطه گر از شانه کرد / دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد
که میشد آن صنعت را عنوانی گسترده گرفت برای انواع گوناگون این تناسب، ولی قدمای ما چنین نکردند[نیازمند منبع] و شاخههایی نیز در داخل جناس پدید آوردند: مثل جناس ناقص، جناس زاید، جناس مذیّل، جناس مرکّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مکرّر. در این میان مثلاً جناس خط آن بودهاست که ارکان جناس در کتابت یکی و در تلفظ و نقطه گذاری متفاوت باشند مثل "درشت" و "درست" و در مقابل، جناس لفظ آن بودهاست که کلمات متجانس در تلفّظ یکسان و در کتابت متفاوت باشند مثل "خوار" و "خار". باری این توهّم که قوت شاعر در استفاده از صنایع نهفتهاست و این پندار که هر چه تقسیم بندیها را ریزتر کنیم، خدمت بیشتری کردهایم، دست به دست هم دادند و باعث افزایش حیرت انگیز صنعتهای شعری شدند به گونهای که طی چند قرن، تعداد صنایع که روزی کمتر از بیست بود، به بیش از دویست رسید[نیازمند منبع] و افسوس که بیشتر اینها از سرِ تفنّن و بیکاری بود و نشانهٔ انحطاط ذوق جامعهٔ شعری ما.[نیازمند منبع]
میل مفرظ نویسنده یا شاعر به آوردن صنایع بدیعی و گردآوردن اقسام و انواع بدیع، در یک بند یا بیت، درست مانند آن است که عروس را بیش از اندازه آرایش کنند و بیش از حدّ معمول بر او زینت ببندند، به طوریکه او خود احساس ملال خواهد کرد[۱۲] نمونههایی از شیوهٔ کاربرد اصولی و کاربردهای نامتعارف استفاده از صنایع بدیعی در ادبیات یافت میشود.
نمونههای شاخص از کاربرد اصولی و صحیح بدیع از ادبا و شعرای مختلف:
این بیت از سعدی: ندانم از سر و پایت کدام خوبتر است / چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی[۱۳]
که علاوه بر فصاحت و بلاغت و انسجام و سلاست، چند صنعت بدیعی، در آن بiکار رفتهاست:
این عبارت گلستان سعدی، که در آن چند صنعت هست:
«فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترَد و دایهٔ ابرِ بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورَد».[۱۴]