ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

خزان گرفت

چه زود خزان گرفت 

وچه ارام نسیم پاییزی 

میهمان دل شد 

وچه اندک بهاری بود 

بابودنت دشت دلم 

گلزار بود و 

با رفتنت 

خزان گرفته در دلم 

خزان دلم بهاری شد با تو 

افسوس.... 

در اوج طراوت 

نسیم پاییزی وزیدن گرفت

این جا زمین است

اینجا زمین است....

رسم آدم هایش عجیب است 

اینجا گم که میشوی

به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند

زلف تو

زلف تو نسخه پریشانی
چشم هایت دوای حیرانی

گونه ات فرش های تبریز است
چوخ گوزل ! قیزلارین دا جیرانی

- باغت آباد - سیب لب هایت
برده ما را به سوی حیرانی

بوسه هایت شراب شیراز است
اثرش بی نظیر و طولانی

چشم هایت دلیل جاذبه اند
مرکز ثقل نابسامانی

داغ لیلا ندیده کی داند
غم آن عاشق بیابانی؟

عاشقت هستم و تو دست مرا
از نگاهم چه خوب می خوانی

من تو را عاقبت نفهمیدم
ای نسیم همیشه طوفانی

ساده بودم تو شاعرم کردی
شاعر عصرهای بارانی

مثل ماهی درون برکه ی شب
در دلم تا همیشه می مانی

این حال من بی توست!

این حال من بی توست...

بغض غزلی بی لب

افتاده ترین خورشید زیر سم اسب شب


این حال من بی توست

دلداده تر از فرهاد

شوریده تر از مجنون

حسرت به دلی در باد....


پیدا شو که می ترسم

از بستر بی قصه

پیدا شو نفس برده

می ترسه ازت غصه


بی وقفه ترین عاشق

موندم که توپیدا شی

بی تو همه چی تلخه

باید که توهم باشی....

هنوز هستم

من هستم… زنده ام. نفس می کشم…

هنوز گاهی اوقات دیوانه می شوم و بی هوا به سرم می زند تمام مسیرم را تا خانه پیاده بیایم..

هوس می کنم تنها قدم بزنم… تنها گریه کنم…

تنها گوشه ای ساعت ها بنشینم و زندگی ام را مرور کنم.

اما هنوز هستم..

هنوز عاشق بارانم…

هنوز بوی اقاقیا… بوی نعنا..

بوی چای تازه دم مادرم را دوست دارم

خدا که گریست...!

خدا که گریست ،
من اشک بودم ...
از آسمان میچکیدم
که تو دستانم را گرفتی ،
محکم !
مرا در آغوش کشیدی
و با آتش محبتت گیراندی .
...
اینک اشک نیستم .
که از گرمای حضورت ،

تا ابد آتشم ...

گاهی...


ﮔــﺎﻫــﯽ ..
ﺁﻧـﮑـﺲ ﮐـﻪ ﻣـﯽ ﺧـﻨـﺪﺩ ﻭ ﻣـﯽ ﺧـﻨـﺪﺍﻧـﺪ ..
ﻣـﯿـﺨـﻮﺍﻫـﺪ ﺣـﻮﺍﺳـﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥِ ﮔــﺮﯾــﺎﻧـﺶ ﭘــَﺮﺕ
ﮐـﻨـﺪ ...

حواسم هست حواست نیست.

دلم برایت تنگ می شود


دلم برایت تنگ می شود

 گرچه اینجا نیستی

 

هر جا می روم

یا هر کار می کنم


صورت تو را در خیال می بینم

و دلم برایت تنگ می شود

 

دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود

دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود

 

دلم برای چشم هایمان تنگ می شود که
 
پنهانی به هم دل می دادند

 

دلم برای نوازشت تنگ می شود

 دلم برای هیجانی که با هم داشتیم تنگ می شود

دلم برای همه چیزهایی که با هم سهیم بودیم تنگ می شود

 

دلتنگی برای تو را دوست ندارم

احساس سرد و تنهایی است

 

کاش می توانستم با تو باشم

همین حالا

 

تا گرمای عشق ما

 نوروز را گرم و زیبا کند

 

بدون تو نوروزی ندارم 

 

این بهار 

 

تنها خوشم به یاد نوروز های گذشته 

 به یاد آن نگاه های عاشقانه 

 

اما چون نمی توانم

 همین حالا با تو باشم 

 

 ناچارم به رویای زمانی که

 دوباره با هم خواهیم بود

 قانع باشم.

 

سر به هوا نیستــــم

امــــا

 

همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم

حال عجیبـــی ست


دیدن ِ همان آسمان که

 

شاید “تـــــو”

دقایقی پیش

 

به آن نگاه کـــرده ای…!!!

بی پروا


دیشب تـا صبــح دسـتانم بـه دنبــال دسـتـانت گریست
 
کـودکانـه تـو را بهـــانه میــــکرد...
 
دیـشب تـا خـــود صبح آغوشم برای آغوشت بغض کــــرد!
 
ساده بگویم دیشب دلم ...
 
دلم بی پروا... هوای بودنت را میــــکرد...!

عشق


قلم از عشق بلغزید و بزد بانگ صریر
اصطکاکیست که در حسرت معشوق بماند

وعده میکرد خلاف و دل و جانم به رحیل
حور عینی ست که بر سر در فردوس بماند

عیب بر عاشقیم میکند هر ساعت و وقت
تازه کیشی ست که در بستن زنار بماند

گرد راهش رمق چشم رقیب است ولی
سرمه دانیست که از دیده ی فرهاد بماند

از الف لام به میم است حضورش به سطور
سر عشقی ست که در باطن اشعار بماند

سوفی آنروز که در کوی حسین پای نهاد
باده از دست برفت و دل و دلدار بماند

زن ها زود پیر می شوند زیرا...!


چون عروسک بازی شونم جِدیهِ، رو عمرشون حساب می‌شه. !!!

از دو سالگی مادرن.

بعد مادر برادرشون میشن.

بعد مادر شوهرشون میشن.

باباشون که پا به سن می‌ذاره ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد.

گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن.

من شوهر نکردم.

ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم،

تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم.!!!!

مادر


برای مادرت یک کاری بکن
فردا نه
چند ساعت بعد هم نه...
چند ثانبه دیگه هم نه…
همین الان...
برای مادرت یک کاری بکن..
اگر زنده ست دستِشُ...
اگر به آسمان رفته …قبرشُ...
اگر پیشت نیست …یادشُ…
اگر قهری…چهرَشُ ….
ببوس…


بانوی آریایی،پیشاپیش،روزت مبارک

داستان


آسمان کوچکت را نمی بینم 


ابرها ایستاده اند و

جهان، به صدای تو گوش می دهد

چقدر باید، مرده باشی و

تا زنده بمانی ؟

آزمون و خطایی در پیش است 

همسفر کژتابی های باد و آینه !

همسفر


آسمان کوچکت را نمی بینم 


ابرها ایستاده اند و

جهان، به صدای تو گوش می دهد

چقدر باید، مرده باشی و

تا زنده بمانی ؟

آزمون و خطایی در پیش است 

همسفر کژتابی های باد و آینه !

دوستت دارم


آنقدر دوستت دارم

که پروانه ها گیج می شوند

گل ها تعجّب می کنند  

و باران دلش آب می افتد !

عشق تو


مهم نیست پشت سر

یا رو به رویم چیست

همینکه تو در منی

برای همسایگی با آفتاب

و همزبانی ِ گنجشک ها

کافی ست

با تو می شود باغچه را فهمید

دست ها را پر از باران کرد

می شود نشست

پای خاطرات ماهُ پنجره

یا غیبت شمعدانی

پشت سر شب بوها

می توان دانست

گیلاس ها چرا همزادند

و سیب ها آری

از تیرۀ حوّایند

یادگار من از تو

کلبۀ کوچکی ست

در دامنه های سبز دلم

که تو را تمام سال

در آنجا می گذرانم

خیالت مثل جویباری بی تعجیل

از گل های وحشی

سرچشمه می گیرد

از فصل لانه سازی چکاوک ها

می گذرد

و راهش را

از میان قایم باشک پروانه ها

و سُک سُکِ قاصدک ها

می گشاید

و موّاج از ساق پای نیلوفرها

به مزرعۀ دلم می ریزد

تو مثل بهار

مرا پر از شکوفه می کنی

بی آنکه بیاید

عشق تو بر تنهائی من

بوسۀ خداحافظی می زند

و به رؤیائی شیرین

سلام می گوید

تقویم ها

همیشه اشتباه کرده اند

بعد از خزان من

فصل بهار توست !

به جه می اندیشی؟!



شمپانزه از نظر ژنتیک بیشترین شباهت را به انسان دارد. تنها قسمت بسیار کوچکی از ژنوم شمپانزه با انسان تفاوت دارد، ولی همین تفاوت اندک ژنتیک، تفاوت‌های بسیار بزرگی در دستگاه عصبی انسان و شمپانزه به وجود آورده‌است. با این وجود دانشمندان اخیراً به کشفی حیرت‌انگیز درباره عملکرد مغز شمپانزه‌ها دست‌یافته‌اند: اندیشه درباره اندیشیدن یا فرا-شناخت (Metacognition).
مایکل برن و بونی پردو که هر دو در مرکز ایالتی تحقیقات زبانی (LRC) جورجیا مشغول تحقیق هستند، همین‌طور دیوید اسمیت از دانشگاه بافلو در آخرین پژوهش مشترک خود که نتایج آن چند روز پیش در مجله Psychological Science منتشر شد، به این کشف اشاره کرده‌اند. اگر دوست دارید این مقاله را بخوانید اینجا را کلیک کنید.
اثبات وجود فراشناخت در نخستی‌ها (اعضای راسته Primates که شامل میمون‌ها و لمورها و خویشاوندان دیگرشان می‌شود) تبعات مهمی در پی دارد، زیرا می‌تواند درباره منشاء ضمیر خودآگاه در انسان‌ها راهگشا باشد. فراشناخت عبارت است از توانایی درک این‌که می‌توانیم درباره موضوعی بیاندیشیم یا نه. مثل شرکت‌کننده‌ای که در یک مسابقه تلویزیونی می‌تواند انتخاب کند خود به پرسش بعدی پاسخ می‌دهد یا از فرصت پرسش تلفنی از یکی از دوستانش یاری بگیرد. این که شرکت‌کننده می‌تواند تشخیص دهد توانایی او برای پاسخ‌دادن به پرسش‌های مسابقه چه میزانی است، حاکی از وجود توانایی فرا-شناخت در اوست.
در متون علمی و روان‌شناختی طی سال‌های اخیر جدل‌های فراوانی بر سر یکتا بودن فرا-شناخت انسانی وجود داشته است. تحقیقات فراوانی که توسط پژوهشگران در این زمینه انجام شده بود هرگز نتوانسته بود ردی از توانایی فرا-شناخت در موجودی دیگر نشان دهد. شمپانزه‌های مرکز تحقیقات زبانی جورجیا از زبانی استفاده می‌کنند که در آن برای اشیاء اطرافشان نام‌هایی مشخص شده است. پژوهشگران با استفاده این زبان شمپانزه‌ای می‌توانند از شمپانزه‌ها بپرسند درباره موضوعی خاص «می‌داند» یا «نمی‌داند». زبان شمپانزه‌ها در این گونه آزمایش‌ها در عمل تفاوتی با زبان‌های انسانی ندارد، به جز این که بیش از آواهای حلقی بر زبان اشاره شبیه زبان ناشنوایان مرسوم در آمریکا و نیز صفحه‌کلیدهای ساده‌ای برای تایپ‌کردن استوار شده است؛ ولی از نظر دستور زبان مثل زبان انسان‌هاست.
در آزمایش مهمی که روی شمپانزه‌ها انجام شد، از آن‌ها خواسته شد غذایی که در جایی مخفی‌شده شناسایی کنند. مثلاً اگر یک تکه موز در آن‌جا پنهان شده بود، شمپانزه این موضوع را اعلام می‌کرد و با تایپ‌کردن موز روی صفحه‌کلید جایزه‌ می‌گرفت. برخی اوقات شمپانزه‌ها از اول می‌دانستند در محل مورد نظر چه چیزی مخفی شده و هنگامی که از آن‌ها پرسش می‌شد، زحمت رفتن و بررسی‌کردن به خود نمی‌دادند. اما در برخی موارد هم شمپانزه‌ها از محتوای مکان موردنظر بی‌خبر بودند، چون کلاً چیزی که آن‌جا مخفی‌شده باشد ندیده بودند، یا اگر چیزی دیده بودند، نمی‌دانستند آن چیز در محل موردنظر مخفی‌شده یا نه. در این موارد آن‌ها باید برای پاسخ به پرسش آزمایشگر به محل مورد پرسش می‌رفتند تا پس از وارسی جواب را اعلام کنند. در مواردی که شمپانزه‌ها شیء مخفی‌شده را می‌شناختند، سریعاً جواب را گزارش می‌دادند، اما گاهی اوقات شیئی که با آن روبه‌رو می‌شدند به کل چیزی جدید بود که نامش را نمی‌دانستند؛ در این حالت اغلب آن‌ها نامی ابداعی برای شیء موردنظر درست می‌کردند که ترکیبی از صفات مرتبط با شیء مورد پرسش بود (مثلاً در یک آزمایش قدیمی‌تر میمونی وقتی برای اولین بار هندوانه دید، نام آن را «میوه آبکی» گذاشت).
همین الگوی بررسی، جستجوی پاسخ و نام‌گذاری نشان می‌دهد شمپانزه‌ها نسبت به دانسته‌ها و ندانسته‌های خود آگاهی دارند و می‌دانند چه زمانی نیاز دارند اطلاعات جدیدتر کسب کنند یا چه زمانی باید اطلاعات پیشین را ترکیب‌کنند و پاسخی جدید درست کنند. به این ترتیب رفتار آن‌ها از پاسخ‌های صرفاً شرطی شده کاملاً تمایز می‌یابد و الگویی همانند فرا-شناخت مشاهده‌شده در انسان‌ها نشان می‌دهد.

مارگارت تاچر

مرد

مارگارت تاچر "بانوی آهنین" انگلستان مرد!



Margaret Thatcher is the first woman Prime Minister of the United Kingdom and was the first woman to lead a major political party in the country. She acted upon many important positions and took major responsibilities as the leader of the Conservative Party before she eventually elected to the premiership in 1979 after which she was reelected for the second and third time consecutively. During her tenure as Prime Minister Margaret Thatcher took an uncompromising stand against the trade unions, opposed the Soviet Union and established economic policies of Free Markets, entrepreneurialism and reduced State intervention in the country's economy. Though she was reelected for a third term in 1987, her popularity had begun to decline by the end of her third term as a result of her views on European community and Community Charge Plan, that many people could not stomach. Even so, Thatcher still remains a revolutionary figure who revitalized Britain's economy, impacted the trade unions, transformed UK into a fast growing economy and established the country as a world power.

------------

جشن بگیرید/ من هنوز از تاچر متنفرم

جشن بگیرید/ شیر در دست مردم به نشانه پایان دوران «شیر دزد»/تاچر در زمان وزراتش با هدف کاهش هزینه‌ها سهمیه شیر دانش‌آموزان را قطع کرد و از آن زمان به «شیردزد» معروف شد

ساحره مرده است!

جشن بگیرید!

گروهی از مخالفان تاچر، با بالا رفتن از سردر سینمایی در جنوب لندن، حروف تابلوی سینما را به شکل «تاچر مرده! بخندید» درآوردند

 

تاچر مرده است

تخمدان مصنوعی



محققان آمریکایی موفق به تولید تخمدان مصنوعی با قابلیت ترشح هورمون های جنسی در سطح تخمدان طبیعی شدند.

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، زنان دچار مشکلات تخمدان یا افرادی که پس از یائسگی توانایی تولید هورمون های جنسی خود را از دست می دهند، از روش هورمون درمانی جایگزین (HRT)‌ استفاده می کنند که با عوارض جانبی نیز همراه است.

محققان دانشگاه ویک فارست در کارولینای شمالی با تولید تخمدان مصنوعی در آزمایشگاه، گام مهمی در حذف روش HRT‌ و مصرف روزانه دارو برداشته اند.

در این تحقیق دو نوع سلول تولید کننده هورمون از تخمدان موش برداشته و درون کپسول جلبکی قرار داده شد؛ سپس این کپسول در معرض مواد شیمیایی غده هیپوفیز که تولید هورمون را شبیه سازی می کنند، قرار گرفت.

سلول ها موفق به ترشح هورمون های جنسی با نسبت مشابه تخمدان طبیعی و بر اساس نیاز بدن شدند.

دکتر «امانوئل اوپرا» سرپرست تیم تحقیقاتی تأکید می کند: هدف ما توسعه بافت یا هورمون درمانی بر پایه سلولی و تولید تخمدان مصنوعی با قابلیت ترشح هورمون های جنسی است که بتواند جایگزین دارو درمانی شود.

به گفته «اوپرا»، کپسول هورمونی از پویایی بیشتری به نسبت HRT برخوردار است و در عین حال عوارض جانبی کمتری دارد؛ میزان ترشح هورمون های جنسی استروژن و پروژسترون نیز در سطح مشابه تخمدان طبیعی است.

نتایج این تحقیق در مجله Biomaterials‌ منتشر شده است.

دلم می گیرد


دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد