چشم هایم را به بیمارستان می برم
نمیدانم چه مرگشان شده !؟؟
هرشب در خواب ، جایشان را خیس میکنند ...!
میترسم یک روزی
یک جایی من و تو خیلی دور از هم،
شب و روز در آغوش یک غریبه
بی قرار هم باشیم ...
اسمان دلم برای تو ، انقدر تنگ می شود
که اغوشم
برایش کهکشان است ! ! !
دل اگر تنها است . . . دل اگر غمگین است . . . تو چرا غمگینی ؟؟
چه کسی می گوید:
که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!
دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!
قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!
دوستت دارم را کجا بنویسم که ماندگار باشد؟
روی تن شبنم؟ اگر از شاخه چکید چه؟
روی لبخند گلبرگ؟ با زمستان چه کنم؟
روی بستر ساحل؟ پس چگونه جلوی رقص موج را بگیرم؟
پس بهتر آنست که در لحظه لحظه ی دلتنگی هایم دوستت دارم را زمزمه کنم
چرا که همیشه دلتنگ توام
تا چشم کار می کند نیستی
این غم انگیزترین چیزیست که میشه دید
کاش کور بودم
چشمانم را بی حضورت نمی خواهم
دلتنگی نبودنت را به رخ لحظه هایم میکشند
از نبودنت و بودنم بیزارم !
من مانده ام و یک برگه سفید!!!
یک دنیا حرف نا گفتنی!!!
و یک بغل تنهایی و دلتنگی...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
و برگ سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!
عشق تو نوشتنی نیست...
در برگه ام , کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم !
قهر ثانیه ها و
توقف دقیقه ها ست،
نبودن هایت!
ساعتم هم
اعتصاب میکند در انتظارت.
کش می آید زمان
بی تو!
نمیگذرد
نمیگذرد
نمیگذرد !
گاهی خسته می شوی، کم می آوری،
نه می توانی خودت را به خواب بزنی و نه توان بیدار ماندن داری.
ترس از دست دادن آدمهایی که دوستشان داری بغض می شود
توی گلویت،
می چسبی به سکوتت و دم نمی زنی مبادا که بترکد این بغض لعنتی.
دلــــــــم یکــــــــ اتفــــــاق...
نـــــــــــــه!
یکـــــــ معجـــــزه مــــی خــــواهـــد
کـــه ســرم را بــه شـــانـــه تـــــــو بــرســانــد
و ...
بـبــــــــــارم همــــه ی ایـــن ســـالهــــا را ...!
چقدر پر می کشد دلم ...!
به هوای تـــــو!
انگار تمام پرنده های جهان در قلبم آشیانه کرده اند!
هنوز هم
از بین کارهای دنیا
دل بستن به دلت
بیشتر به دلم می چسبد.
دلـم می گیـرد
وقـتـی با تمـام وجـود
میخواهـمت
امـا کنـارم که نـبــاشـی
تمـام دلخـوشـی ام می شود
عـروسکـی کــه بــرایـم خریـدی!
و حـال من بد است؛ بدِ ، بدِ ، بدِ
این روزها...
دستم به نوشتن نمیــــــــــــرود
تقصیر من نیست
نوک مدادم شکسته است
دلم هم ...
چه بگویم؟
آن هم شکستـــــــه است!!!
این روزها...
زندگی را سرد
سر میکشم
طعم بیهودگــــــــــی میدهد
و اجبار!
این روزها...
میل و رغبتم را
چیزی شبیه به مرگ
جویده است!