بـعـضی " آه " هــا را...
هـر چـــقدر هــم کــه از تـــه دل بکشـــی..
بــــاز هـــم ســــینه ات خالـــــی نمـــی شــــود...
امـــــروز ســـینه ی مـــن پــــر اسـت از آن " آه " هـــا...
دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش میزند
اگر می توانستم دوبار زندگی کنم
دفعه دوم تو را زودتر می یافتم
تا بتوانم طولانی تر دوستت داشته باشم
اگر می توانستم دوبار زندگی کنم
دفعه دوم تو را زودتر می یافتم
تا بتوانم طولانی تر دوستت داشته باشم
دلتنـگ که میشوی دیگر انتظار معنا ندارد!
یک نـگاه کمی نامهـربان،
یک واژه ی کمی دور از انتظار،
یک لحـظـه فـاصله...
می شکنـد بغـضت را...
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد ...
دو وقــت دلــم مــی گــیــرد ...
یکــی وقتــی بــا "بــــلــــه" جــواب مــی دهــی
یــکــی وقــتــی "شــــمــــا" صــدایم مــی کــنــی ..!!!
چــگــونه صــدایــت کنــم کـه بــا "جــــانــم" جــواب دهــی؟
و "تــــو" صــدایــم کــنــی؟!!
یادت باشد:
دلت که شکست سرت رابالا بگیری
تلافی نکن
حواست باشد!
دل شکسته، گوشههایش تیز است
صبور باش و ساکت
بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان تر
گاهی بازی زندگی اینگونه است
بازنده فقط کسی است که بازی نکند ...
هنوز آخرین جمله ی خدا، تو گوشم زنگ می زند :
از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است
اگر گم شدی از این راه بیا
بلند شو، از دلت شروع کن ...
دردهایم ساکت می شوند...
وقتی چشمانت به من لبخند می زنند...
به گمانم آن ها هم شیفته ی نگاه گرم تو اند!
من حواس فاصله ها رو پرت میکنم
تو فقط بیا..............!!!
شاگردی از استادش پرسید: ” عشق چست؟ “
استاد در جواب گفت: ” به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! “
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: “چه آوردی؟ “
و شاگرد با حسرت جواب داد: ” هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم .”
استاد گفت: ” عشق یعنی همین! “
شاگرد پرسید: ” پس ازدواج چیست؟ “
استاد به سخن آمد که : ” به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! “
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: ” به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.”
استاد باز گفت: ” ازدواج هم یعنی همین!!
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست
پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
You can’t touch me now there’s no feeling left
If you think I’m coming back don’t hold your breath
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back don’t hold your breath
I was under your spell for such a long time couldn't break the chains
You played with my heart told me [...] all your lies and games
It took all the strength I had but I crawled up on my feet again
Now you’re trying to lure me back but no those days are gone my friend
I loved you so much that I thought that someday you could change
But all you brought me was a heart full of pain
You can’t touch me now there’s no feeling left
If you think I’m coming back don’t hold your breath
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back don’t hold your breath
Don’t hold your breath eh eh
I was worried about you but you never cared about me none
You took my money and I knew [...]
I gave you everything but nothing was ever enough
You were always jealous over such crazy stuff
You can’t touch me now there’s no feeling left
If you think I’m coming back don’t hold your breath
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back don’t hold your breath
Don’t hold your breath
Move on don’t look back
I jumped off a train running off the tracks
Your day is gone face the facts
A bad movie ends and the screen fades to black
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back
You can’t touch me now there’s no feeling left
If you think I’m coming back don’t hold your breath
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back don’t hold your breath
Don’t hold your breath
You can’t touch me now there’s no feeling left
If you think I’m coming back don’t hold your breath
What you did to me boy I can’t forget
If you think I’m coming back don’t hold your breath
تصویرت را بر تک تک آینه های شهر حک کرده ای
آینه ها از حضورت می گریزند!
انعکاس تصویرت هم کفاره دارد!
تو !
این روزها تصویرت را باخته ای!
زنها گاهی میگویند "نه" ولی با تمام وجود دلشان میخواهد بشنوید "بله"!!!
زنها گاهی نمیخواهند عاقل باشند و منطقی فکر کنند و گاهی نمیتوانند.
زنها گاهی دوست دارند، همسرانشان کارهای غیر قابل پیش بینی انجام دهند."
"زنها گاهی دوست دارند بشنوند که دوستشان دارید! فقط همین یک جمله نه هیچ عبارت متشابهی!"
" زنها گاهی که حرف میزنن فقط دوست دارن که یه مرد شنونده حرفهاشون باشه نه اینکه سریع دنبال یه راهحل برای مشکلشون بگرده. یه وقتهایی حرف زدن فقط برای سبک شدن و نوازش گرفتنه. اگه یه زنی راهحل بخواد رک میاد میگه من فلان مشکل رو دارم و ازت کمک میخوام!
منظورم از نوازش فقط نوازش بدنی نیست. نوازش کلامی و کلاْ منظورم توجه گرفتنه! "