برای من مایه مباهات است که از زندگی و مرگ مردی یاد کنم که بر شکوه و غنای معنوی کشور ما افزوده است؛ مردی که زندگیای بارور داشت؛ بدان معنی که نرمیها و درشتیهای روزگار را آزمود، برای آزادی و سربلندی وطن خود تلاش کرد، به زندان رفت، خانهنشین شد، به نمایندگی ملت انتخاب گردید، به اوج شهرت رسید، در کشمکشهای سیاسی زورآزمایی نمود، مقام وزارت یافت و سرانجام بیماریای دراز او را چون شمعی کاهید و اندکاندک خاموش کرد.
بهرغم مرارتها و محنتهای فراوانش، من بهار را مردی کامروا میدانم، زیرا از زندگی نترسید و خود را دلیرانه در دهان او افکند، معنا و جوهر حیات را شناخت و قدر دانست، در دورانهایی از عمر خویش این موهبت را یافت که از گفتن "نه" نهراسد، گره از زبانش باز بود و هرچه میخواست بهوجهی زیبا و شورانگیز بیان میکرد. همسری مهربان و فرزندانی اهل داشت که خود در شعرهایش با خشنودی از آنان یاد کرده است، در گفتهها و نوشتههایش مردم بینوا و مظلوم را از یاد نبرد و در کمتر دورانی از عمر خویش از غم ایران غافل ماند.
آثار ادبی از سبک زندگی صاحبانشان جدایی ناپذیرند. در نزد شاعر راستین، زندگی درونی با زندگی برونی همآهنگ میگردد، یعنی کسی که آفریننده کلام زیبا و ترجمان اندیشههای بلند گشت، نمیتواند روال عمر خود را چنان قرار دهد که با اصول زیبایی و فضیلت تغایری یابد. من لااقل در زبان فارسی استثنایی بر این اصل نمییابم. شاعران مداح و تنپرور و خودپرست ولو قدرت و استعدادی در تلفیق عبارات و موزون کردن کلمات داشتهاند، هرگز نتوانستهاند در میان مردم راه یابند و مقامی پاینده و گرم در دل روزگار بهدست آورند. اینان استادانی بودهاند که هنر شاعری را پیشهای برای کسب جاه و مال قرار داده بودند، و حال آنکه شعر، منبعی دیگر و قلمروی دیگر دارد.
در زبان فارسی دهها هزار شاعر شعر سروده و دیوان تنظیم کردهاند. تعداد کسانی که هماکنون دیوان آنان در دست مانده است از صدها درمیگذرد، ولی به بیست تن نمیرسند شاعرانی که بر سراسر قرون گذشته سایه افکنده باشند و اکنون نیز درخشانتر از همیشه جلوه کنند. این بیست تن یا کمتر، بدون شک کسانی نیستند که در ترکیب کلمات و آراستن قوافی تواناتر از دیگران بودهاند؛ نه، راز بزرگ بودن و جاودانی ماندن اینان در موضوع و معنایی است که دربرگرفتهاند، یا بهعبارت دیگر مربوط به وسعت قلمرو فکری آنان است.
شاعری را نمیتوان بزرگ نامید، مگر آنکه سینه گشاده داشته باشد، تا عالم وجود با همه نقیصهها و آراستگیها و خوبیها و زشتیهایش در آن جای گیرد.
شاعران کوهپیکری مانند هومر و دانته و شکسپیر و فردوسی و مولوی، کسانی هستند که بازوان خود را چون کمربندی به گرد کائنات افکندهاند. گویندگان نامدار دیگر نیز که برادران کوچکتر اینانند، هر یک به فراخور خویش اقلیمی را در سیطره طبع دارند.
همه اینان از حیطه وجود خود پای بیرون نهاده و با بشریت پیوند جستهاند، سراینده دردها و شادیها و امیدها و توفیقها و ناکامیهای او بودهاند، به نظم موجود گردن ننهادهاند و زندگیای بهتر و دنیایی موزونتر را برای آدمی آرزو کردهاند.
اکثر اینان چه در زندگی و چه در شعر، نمونههای برجستهای از کسانی هستند که میتوان آنها را گویندگان "نه" نامید؛ چه، در برابر آیینهای ظالمانه و زور و زر تسلیم نشدند و سعادت مادی و آسایش، و گاه جان خود را فدا کردند و به خیل شهیدانی پیوستند که "پرومته پهلوان" (1) سرسلسله آنان بود.
"دانته" نیمی از عمر خود را در تبعید بهسر برد، "ناصرخسرو" فقر و دربهدری و تکفیر و تهدید بهخود خرید، "بایرون" جان خویش را بر سر استقلال یونان نهاد، "پوشکین" سالها با دستگاه بیدادگری درآویخت و سرانجام برای دفاع از ناموس و شرافت خود در "دوئل" کشته شد، "گارسیا لورکا" (2) در راه آزادی ملت خویش جنگید و در بهار جوانی تیرباران گشت. نظیر اینان در سراسر تاریخ، در همه سرزمینها، صدها شاعر دیگر بودهاند که کوشیدهاند تا راهی بهسوی روشنی بیابند و زندگی خویش را قربانی کردهاند.
از روزی که بشر به ترکیب عبارات موزون آغاز کرده است تا به امروز، نابسامانیهای جهان و بیداد و تبعیض و جنگ و جهل و فقر، هیچگاه مورد قبول شاعران واقعی نبوده است. همه آنان درباره نظم ناهشیوار موجود، زبان به ناله یا نفرین یا استهزا یا فریاد گشودهاند. از حماسه سرایان و تراژدی پردازان تا سرایندگان غنایی و عرفانی، هر یک به شیوه خود نارضایی بشر را در آثار جاویدان خویش جلوهگر ساختهاند، بهنحوی که میتوان گفت بسیار ارزندهترین شاهکارهای ادبی جهان در میان آثاری یافت میشوند که از "جوهر عصیان و انکار" مایه گرفتهاند.
جدال بین شاعران و قوای نامریی و شریر، یا هوسبازان چنانکه در یونان قدیم بدان معتقد بودند، یا چرخ و فلک و ستاره و سپهر و روزگار و تقدیر چنانکه در ادبیات ما و بعضی ملتهای دیگر از آنها یاد شده است، یکی از غنیترین فصول ادبیات هر قوم را تشکیل میدهد.
زبان خود ما از نظر اشتمال بر مفاهیم "طغیان و اعتراض" یکی از زبانهای ممتاز دنیاست و خیام و حافظ دو نمونه والای شاعرانی هستند که در کمال دلیری و استادی در این راه قدم نهادهاند و شاید علت اصلی محبوبی و مقبولی آنان نیز همین باشد.
خیام
میگوید:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / برداشتمی من این فلک را ز میان
وز نو فلکی دگر چنان ساختمی / کازاده به کام دل رسیدی آسان
و
حافظ آرزو میکند که "فلک را سقف بشکافد و طرحی دیگر اندازد". یا در بیانی
رندانهتر میفرماید:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
دوبیتی
معروف باباطاهر نیز مبین همین شکایت است:
اگر دستم رسد بر چرخ گردون / ز حق پرسم که این چین است و آن چون
یکی را دادهای صد ناز و نعمت / یکی را نان جو آلوده در خون
از این نمونهها و همچنین نکات و کنایههای عرفانی دیگر که شوخ چشمی زمانه و ناهنجاری اوضاع را مینکوهد، در زبان ما بیشمار است.
و نیز درباره آنچه از انسان بر سر انسان میآید، هزاران هزار بیت میتوان یافت که حاکی از توجه شعرای فارسی زبان به همه جوانب ابتلاها و گمراهیهای بشری است. یکی از این منادیان محبت و مردمی و تقوی در عصر حاضر، "پروین اعتصامی" را باید گفت که از بدیعترین و دلاویزترین شکوفههای ادب فارسی است.
دوران اخیر همراه با دگرگونیها و تازگیهایی بوده است که خواه ناخواه اندیشه شاعرانه را نیز دگرگون کرده. جنبشهای ملی و بیداری سیاسی صد ساله اخیر و رستاخیز مشرق زمین، طبعها را متمایل به موضوعهای سیاسی و اجتماعی کرده و باب تازهای در ادبیات ما گشود. توجه به سرنوشت جامعه، استقلال سیاسی، آزادی و عدالت اجتماعی جایگزین پند و اندرز و ارشادهای عرفانی گردید. "سپهر غدار" و "فلک کژ مدار" اندکاندک جای خود را به حکام ستمپیشه و دیوانیان خودکام و بیگانگان سودطلب دادند. خلاصه آنکه عدهای از گویندگان ما آگاهی یافتند که بسیاری از شوربختیهای مردم ریشهای خاکی دارد و علل آن را باید در همین "دنیای دون" شناخت و چارهجویی کرد، گرانمایهترین این شاعران "ملکالشعرای بهار" بود.
بهار در یکی از دورانهای طوفانی ایران زندگی کرد (1330 – 1265 ه.ش). نزدیک 50 سال از عمر خود را در کشاکشهای سیاسی گذراند. تنها در این میانه چند سالی خانهنشین شد و توانست با مجال کافی به تتبع و تالیف و تصحیح متون قدیم پردازد. همین چند سال انزوا و همچنین حبسها و تبعیدها در پروراندن و بارورکردن طبع او تاثیر فراوانی داشته است.
"جواهر لعل نهرو" میگوید: «برای هر مرد لازم است که چند سالی در زندان بهسر برد!» بهار نیز که ازین موهبت بینصیب نماند، توانست تلخ و شیرین زندگی را بچشد، آبدیده و مجرب شود و سرچشمه الهام برای برخی از دلپذیرترین شعرهای خود بیابد. بهار شاعر مقتضیات است. حوادثی که در عصر او بر ایران گذشته و تلاطمهای روحی جامعه، به تمامی بر آثارش نقش گذاشتهاند. اگر بهار پنجاه سال زودتر به دنیا آمده بود، آثارش بهکلی رنگی دیگر میگرفت و شاید نمیتوانست خود را از قید جمود قرن رهایی بخشد. این رنگارنگی و تابش و گرمیای که در شعرهای اوست، برای آنست که از وقایع زنده مایه گرفتهاند.
به گمان من کوتاهترین وصفی که بتوانیم از بهار بکنیم، این است که بگوییم "یک ایرانی اصیل است" با همه حسنها و عیبهایش. سبک خراسانی نهتنها در شیوه شعری او سخت اثر نهاده، بلکه خلقوخوی او را نیز با خود هماهنگ کرده است. بهار چه در شعر و چه در رفتار، خراسان گذشته را بهیاد میآورد، با همه ناآرامیها و سرکشیها و تناقضها و تکاپوهایش، بهاضافه چاشنیای از افکار مغرب زمین.
در وصفالحالی که در جوانی بهنام "قلب شاعر" نوشته، خود را "تربیتناپذیر" و دارای "روح یاغی و بوالهوس" دانسته است. گرچه من شک دارم که این نوشته به تاثیر ادبیات و فکر فرنگی نوشته نشده و از تصنع مبرا مانده باشد، ولی در هر حال برای آشنایی با روح شاعر خالی از فایدهای نیست، ازینرو به نقل چند جمله از آن میپردازم.
مینویسد:
"چیزهایی را که مردم بد میدانند من گاهی خوب یا موهوم دانسته و چیزهایی را
که خوب میدانند، غالبا بلکه همیشه بد یا غیرقابل ذکر میشناسم، زیرا از تقلید بیش
از لزوم میگریزم."
"فقط تقوی و عدم اسراف و قاعده و نظم طبیعی و آزاد را دوست دارم، ولی قول نمیدهم که هیچوقت از خط تقوی و عدم اسراف و نظم خارج نشده باشم."
"به هیچ قاعده و در تحت هیچ حکم و در برابر هیچ چیزی جز تشخیص فکر خود خاضع نبوده و نخواهم بود. عشق هم مرا در پیش خود پست و خاضع ننموده است."
"من همیشه در کارها طرف سختتر و خطرناکتر و ظاهرا بیفایدهتر را اختیار میکنم."
"همیشه دوست میدارم که بر خلاف منطق و قاعده محیط، با صف قلیل و قریب به مغلوبیت همراهی کنم و میل هم ندارم که عوض این فداکاری را دیگران برای من تشخیص بدهند؛ زیرا دیوانگان در کارهای خود مزد نمیگیرند!"
آنچه از مجموع این نوشته استنباط میشود، حالت تنهایی، تکروی، غربت و رنج است، و جدایی شاعر از طریقی که اکثریت مردم میپیمایند. اشاره به بعضی خصوصیات روحی و پیچیدگیهای درونی که طرح آن بدین شیوه در ادبیات فارسی تا آنروز بیسابقه بوده، خاصه سبک نگارش، مینمایاند که بهار بر اثر مطالعه شعر و نوشتهای از شعرای رمانتیک یا نیمه رمانتیک اروپایی این حالات را در خود مکشوف یافته است.
در این مقاله، با نویسندهای لطیف طبع و حساس و پریده رنگ سروکار مییابیم که در گوشهای نشسته است و درون خود را میکاود و حال آنکه در شعرهای بهار، خراسانی مرد دیگری را میبینیم، خروشان و پرخاشجو، که عطشی فرونانشستنی برای دوستداشتن و خوارشمردن و عتابکردن و آموختن دارد.
اصولا چه در زندگی و چه در آثار بهار گاهبهگاه ناهمواریها و تناقضهایی دیده میشود. این تناقضها که در اینجا فرصتی برای اشاره بدانها نیست، در قبال خصایل ممتاز شاعر بدان درجه از اهمیت نیستند که سرزنشپذیر بهشمار روند. آنچه در زندگی انسان اصلی محسوب میشود، طریقی است که میپیماید و مشی کلیای است که در سیاست و اجتماع درپیش میگیرد.
چون
حاصل عمر و مجموعه آثار ملکالشعرا را در نظر آوریم، به خصوصیات ذیل برمیخوریم:
1- مردی است بیپروا و مقاوم و از گفتن و کردن آنچه به نظرش درست میآید، ابا
ندارد.
2- ایران را دوست دارد و در اندیشه اعتلا و آبادی اوست، این دوستی سرسری و موسمی نیست،
بلکه مبتنی بر معرفت به حال ایران است. گذشته او، ادبیات و فرهنگ او، زیباییها و
شوربختیهای او را میشناسد و او را شایسته دوستداشتن میشمرد.
3- مردم بینوا و مستمند و نادان را از یاد نمیبرد، در حق آنان دلسوز است، مستحق
زندگی بهترشان میشناسد و از بیخبری و تعصب آنان متاسف و خشمگین است.
4- در برابر اندیشههای نو و تحول زمان و پیشرفتهای علم، باز و پذیرنده است.
متحجر و خام نیست و از تماشای آثار تمدن جدید و ثمرههای دانش بهوجد میآید.
5- زحمتکش و قانع است. گرچه بیشتر عمر خود را در کشمکش و دغدغه و نابسامانی گذرانیده
و فرصت و فراغت خیال که لازمه اشتغال به امور فکری و ادبی است، برایش فراهم نبوده،
با این همه میراث فرهنگی او از نظر کمیت نیز گرانسنگ است.
6- از همه مهمتر آنکه تمایلی در او به بلندی و روشنی و زیبایی و عدالت است و این
واجبترین صفتی است که شاعر باید داشته باشد و آن را نهتنها در زبان، بلکه در
رفتار و شیوه زندگی و روش اجتماعی نیز بنمایاند.
درباره شعر بهار من قصد اطاله کلام ندارم، خاصه آنکه حق آن در یک خطابه یا مقاله ادا نمیتواند شد. بهار خود را در انواع شعر آزموده است و گوناگونی و پهناوری آثارش بهنحوی است که هر جنبه و نوع آن مستلزم تفحص و بحث جداگانه است. آنچه در اینجا میتوانم بگویم، تنها اشارهایست.
بهار نخستین کسی نیست که بازگشت به سبک خراسانی را رواج داد، ولی برجستهترین عامل این نهضت بهشمار میرود. اگر نسل کنونی توانسته است به سرچشمه زلال و گوارای شعر فارسی بازگردد و بار دیگر طعم بلندی و روشنی و استواری را در سخن بچشد، باید بیش از هرکس دیگر از ملکالشعرای بهار سپاسگزار باشد. غرض آن نیست که حق استادان دیگر معاصر اندک گرفته شود، ولی بهار با خصایصی که در خود جمع داشت توانست نهتنها شاعر خواص باشد، بلکه در دل عامه نیز راه یابد.
شعر بهار نموداری از تلفیق خوشگوار کهنه و نو و قدیم و جدید است، و این هنر خاص اوست که از بهکاربردن کلمات ناشاعرانه، فرنگی یا عامیانه دریغ نورزد، بیآنکه به ابتذال بگراید. قصاید بهار درحالی که همان صلابت و خرمی شعرهای دوران سامانی و غزنوی را داراست، غالبا از مسایل روز و مباحث سیاسی موضوع گرفته و تردستی او در جمع این دو عنصر متضاد گاه به اعجاز نزدیک میشود.
آنچه شعر بهار را از بسیاری از شعرهای کهن سبک همزمان او متمایز میسازد، خون و حال و آب و رقصی است که در آنهاست. قصاید او مانند بدن گرم زنده است و مانند میوه آبدار و شفاف است. کلمات کهنه و فراموش شده در دست او از نو جان میگیرند و حتی اگر معنای آنها نیز بر خواننده مفهوم نگردد، همان نوازش موسیقی و خروش درونی شعر به تنهایی او را میربایند.
نکته گفتنی دیگر این است که ملکالشعرا در نوکردن شعر فارسی و ایجاد سبک تازه کنونی نیز مقامی بلند دارد و از کسانی است که راه را برای شعرای نوپرداز گشودهاند.
پانوشتها:
(1) پرومته: خدای آتش در یونان قدیم. بنا بر اساطیر یونان، وی بنیانگذار تمدن بشری
است و کسی بود که آدم را از خاک سرشت و برای آنکه جان در تن او بدمد، آتش را از
آسمان ربود و به زمین آورد. ازین رو، ژوپیتر بر او خشم گرفت و فرمان داد تا بر کوههای
قفقاز میخکوبش کنند و گرگی را فرستاد تا از جگر او خوراک کند. سرانجام پس از شکنجههای
دراز بیحساب، هرکول او را نجات داد. پرومته آیت سرکشی و پایداری و دلیری است.
(2) گارسیا لورکا: شاعر و نمایشنامه نویس اسپانیایی (1936 – 1899) که در جنگهای
داخلی اسپانیا شرکت جست و پس از شکست جمهوریخواهان در 37 سالگی تیرباران گردید.
"ارنست همینگوی"، نویسنده بزرگ آمریکایی است که بهوسیله اسلحه با زندگی وداع گفت.
به گزارش ایسنا، "ارنست میلر همینگوی" نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی و برنده جایزههای "پولیتزر" و نوبل ادبیات، روز بیستویکم جولای 1899 در ایلینویز آمریکا و از یک پدر فیزیکدان متولد شد.
او که به ورزشهای بوکس و فوتبال علاقهمند بود، در کلاسهای ادبیات انگلیسی استعدادش را خیلی زود بروز داد و توانست در روزنامه مدرسه و یک نشریه محلی با نام مستعار "جی. آر" که برگرفته از نام قهرمان ادبی او، "رینگ لارنر" بود، مطالب خود را بنویسد.
وی بعد از پایان دبیرستان، بهدنبال تحصیلات عالیه نرفت و شغل نویسندگیاش را بهعنوان یک خبرنگار تازهکار در نشریه "کانزاس سیتی استار" ادامه داد. او تنها شش ماه در روزنامه کار کرد؛ اما در طول عمر نویسندگیاش، سبک خاص نگارش خود، یعنی استفاده از جملات و پاراگرافهای کوتاه، نگاه مثبت و استفاده از زبان ساده را سرلوحه کارش قرار داد.
با آغاز جنگ جهانی اول، سعی کرد به عضویت ارتش آمریکا درآید؛ اما بهعلت ضعف بینایی، در ارتش صلیب سرخ پذیرفته شد. مشاهده اولین کشتهها در جنگ، در او احساس ترس ایجاد کرد؛ اما زمانیکه یکی از همرزمانش چند خط از قسمت دوم کتاب "هنری چهارم" نوشته "شکسپیر" را برای او خواند، آرام گرفت. تاثیر این نوشته بهحدی بود که در "زندگی کوتاه و شاد فرانسیس مکومبر" که از معروفترین داستانهای کوتاهش است، به آن اشاره کرده است.
با اینکه در جریان جنگ مجروح شد، اما بهخاطر کمک به یک سرباز ایتالیایی زخمی، از دولت ایتالیا نشان نقره شجاعت در جنگ دریافت کرد. "همینگوی" پس از انتقال به بیمارستانی در ایتالیا، به یکی از پرستاران آمریکایی بیمارستان علاقهمند میشود؛ اما پرستار برخلاف قرارهایشان، به یک سرباز ایتالیایی علاقهمند میشود و همین ضربه روحی، مقدمهای برای یکی از اولین رمانهای او با نام "وداع با اسلحه" میشود که در پایان داستان، "همینگوی" در یک انتقامجویی شخصی، شخصیت پرستار را میکشد.
پس از آنکه در سال 1921 با "هارلی ریچاردسون" ازدواج میکند به پاریس میروند. در آنجا به "جنبش مدرن پاریس" معرفی میشود که آغازگر تشکیل "مجمع تبعید آمریکا"، معروف به "نسل گمشده" میشود؛ نامی که همینگوی در رمان "خورشید همچنان میدرخشد" و کتاب شرح حالش به آن اشاره داشته است.
اولین کتاب همینگوی با نام "سه داستان و ده شعر" در سال 1323 در پاریس منتشر میشود. اولین اثر بهچاپ رسیده او در آمریکا نیز در سال 1925 و در قالب مجموعه داستان کوتاه "در دوران ما" به چاپ رسید. این کتاب از آن جهت برای او اهمیت داشت که استقبال جامعه ادبی از سبک نگارشی جملات کوتاه را دریافت.
از عادات او در این سالها، شببیداریهای زیاد بود که باعث میشد برای نمونه تنها در شش هفته بتواند "خورشید همچنان میدرخشد" را به پایان برساند.
بعد از ازدواج دوم با "پائولین پیفر" در سال 1927، داستان معروف "آدمکشها"ی او در مجموعه "مردان بدون زنان" منتشر شد.
در سال 1938، همینگوی مجموعه داستان "ستون پنجم و 49 داستان اول" را نوشت که "برفهای کلیمانجارو"، "برنده هیچ نمیبرد" و "تپهها فیلهای سفید را دوست دارند" معروفترین آنها هستند. در جریان جنگ داخلی اسپانیا در سال 1939، همینگوی رمان معروف "زنگها برای که بهصدا درمیآیند" را در کوبا نوشت و در سال 1940 آن را منتشر کرد. این کتاب، داستان وقایع حقیقی است که برای یک سرباز آمریکایی بهنام "روبرت جوردن" در جنگ با سربازان اسپانیایی اتفاق میافتد.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، نگارش کتاب "باغ عدن" را آغاز کرد که البته هرگز نتوانست آن را تمام کند و در سال 1986 بعد از مرگ او بهچاپ رسید.
یکی از سهگانه داستانهای دریایی همینگوی با نام "پیرمرد و دریا" در سال 1952 منتشر شد و با استقبال چشمگیری همراه بود؛ بهطوری که جایزه ادبی "پولیتزر" را در سال 1953 برای او بههمراه آورد. یکسال بعد از آن، موفقیت همینگوی با دریافت نوبل ادبیات کامل شد.
آثار ارنست همینگوی را به سه بخش رمان (رمان کوتاه، غیرداستانی و مجموعه داستان کوتاه) میتوان تقسیم کرد.
خالق "پیرمرد و دریا"، در اواخر عمر بهدلیل چند حادثه رانندگی، از جراحت و مصدومیتهای زیادی در بدن خود رنج میبرد و فشار خون بالا بههمراه مشکلات کلیه نیز او را آزار میداد. ابتلا به افسردگی موجب شد تا در سال 1961 اقدام به خودکشی کند؛ اما موفق نشد. بعد از سه هفته رواندرمانی، سرانجام روز دوم جولای 1961 در خانهاش در آیداهو به زندگیاش پایان داد.
طی پنج دهه گذشته بسیاری از روانشناسان، زندگینامهنویسان و روزنامهنگاران نظرات بسیاری درباره علت خودکشی ارنست همینگوی ارایه کردهاند، اما اخیرا یکی از دوستان نزدیک این نویسنده مدعی شده است که اعمال فشارهای روانی از سوی یکی از اعضای "اف.بی.آی" موجب شد همینگوی در زمانی که همسرش خواب بود، در خانه خود به زندگیاش پایان دهد.
این در حالی است که "ای. ای هاچنر"، دوست و همکار همینگوی که 13 سال از عمر خود را با وی گذرانده است، فرضیهای جدید را ارایه داده است. وی معتقد است همینگوی میدانست که مدت زیادی تحت نظر "ادگار هوور"، مامور اف.بی.آی، بود. اف.بی.آی به رابطه این نویسنده با کشور کوبا مشکوک بود و همین مراقبتها و ترس از کشتهشدن توسط این گروه وی را بیشتر به سمت خودکشی سوق داد.
برخی معتقدند چون همینگوی به این نتیجه رسیده بود که دوران طلایی نویسندگیاش بهپایان رسیده، به افسردگی مبتلا شده و خودکشی کرده است. بعضی دیگر بر این باورند که نویسنده "زنگها برای که بهصدا درمیآیند" از اختلال شخصیتی رنج میبرده است.
"دانته آلیگیری" شاعر سرشناس ایتالیایی که به "دانته" مشهور است، 690 سال پیش در چهارشنبه (چهاردهم سپتامبر 1321 میلادی) درگذشت.
به گزارش ایسنا، دانته که اثر ماندگار او بهنام "کمدی الهی"، برجستهترین کتاب نوشته شده به زبان ایتالیایی محسوب میشود و از شاهکارهای ادبیات جهان است، 742 سال پیش در سال 1265 در فلورانس ایتالیا متولد شد. او در خانواده سرشناس "آلیگیری" به دنیا آمد و در هفت سالگی مادرش را از دست داد.
درباره تحصیلات دانته مدارک زیادی در دست نیست؛ اما گفته میشود که در خانه خواندن و نوشتن را فراگرفته است. علاقهاش به شعر شاعران دورهگرد و همچنین شعر لاتین کلاسیک، او را بهسمت ادبیات آورد. دانته در دانشگاههای فلورانس و پالودا تحصیل کرد و به رشتههای فلسفه و طبیعی و اخلاق علاقه زیادی داشت.
در 30 سالگی به فعالیت سیاسی پرداخت و به عضویت شورای 100 نفره در فلورانس درآمد. او در سال 1300 یکی از شش حاکم فلورانس شد. دانته در سال 1302 پس از اشغال فلورانس توسط "شارل دووالو" به مخالفت با سیاستهای پاپ پرداخت و به تبعید محکوم شد. او تهدید شد چنانچه به فلورانس برگردد، در آتش سوزانده خواهد شد، اما در تبعید نیز دست از مبارزه علیه ارتجاع کلیسا برنداشت.
معروفترین اثر دانته بهنام "کمدی الهی"، داستان سفر او به جهنم، برزخ و بهشت است. او این اثر را به زبان جدیدی که آن را ایتالیایی مینامید نوشت، که البته در آن، عناصری از زبان لاتین و گویشهای محلی نیز دیده میشوند. با اینحال، خوانندگان این اثر نمیدانند چگونه این کتاب بسیار جدی، کمدی نامیده شده است. شاید یکی از دلایل آن، این بود که در دوران دانته تمام آثار ادبی مهم به زبان لاتین نوشته میشدند و سایر آثاری را که به زبانهای دیگر نوشته میشدند، کمدی میگفتند.
"کمدی الهی" از زبان اول شخص است و دانته در این کتاب، سفر خیالی خود را به دوزخ، برزخ و بهشت تعریف میکند. در این سفر، دانته دو راهنما دارد. در دوزخ و برزخ، راهنمای او "ویرژیل"، شاعر ایتالیایی است که چند قرن پیش از دانته زندگی میکرده و در بهشت، راهنمای او، "بئاتریس" است.
از دیگر آثار این شاعر بزرگ ایتالیایی به "ضیافت آهنگها" و "سلطنت" میتوان اشاره کرد، که البته به زبان لاتین هستند.
9سالی میگذرد که حسین در "دژکوه" آرمیده؛ همو که آهسته در گوش باد میگفت: «من حسینم، پناهیام، خودمو میبینم، خودمو میشنفم، تا هستم جهان ارثیه بابامه، سلاماش و همه عشقاش و همه درداش، تنهاییاش. وقتی هم نبودم مال شما.»
به گزارش مهر، سال 1335 در روستایی کوچک در کهگیلویه کودکی متولد شد «هراسان از حقایقی که چون باریکهای از نور، از سطح پهن پیشانیش میگذشت.» کودکی که فارغ از هجای ناهنجار بودنها و نبودنها، چگونه ماندن را آموخت و «مشکلات راه مدرسه باعث شد تا به باران با همه عظمتش بدبین شود.»
حسین پناهی کودکی است که «در 11 سالگی با سری تراشیده و کت بلندی که از زانوانش میگذشت به دنیای کفش پا نهاده.» کودکی روستایی که «در حسرتی مجهول، سهم گندم خود را به بلدرچینهای گرسنه میبخشید.» همو که با فلسفه عشق به ستارهها میاندیشید و میخواند، «وقتی جغدها میخواندند و به جای کشتن مارها، از پاهایش مواظبت میکرد.»
حسین به تعبیر خودش «یک روستازاده حیران است که الاکلنگ وجودش در گذر از تضادهای ناگزیر و ناخواسته در برخورد با مسایل به شکل اغراقآمیزی در نوسان فرازها و فرودهاست.» روستازادهای که «کفایت میکرد او را حرمت آویشن و از دیوار راست بالا رفت به معجزه کودکی با قورباغهای در جیبش.»
این روستازادهای کوچک با دغدغههای بزرگ راهی شهر شد و چندی نگذشت که در هیات طلبهای جوان به روستا بازگشت و گفت: «خدا، تو جوانه انجیره؛ خدا، تو چشم پروانه است وقتی از روزنه پیله اولین نگاهش به جهان میافته، بام ذهن آدمی، حیات خانه خداست.» مردی که «به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسید»، دوباره ترک دیار میکند و روزگارش با غربت و تنهایی عجین میشود.
پناهی
شاعری بود که در کالبد کوچکش نمیگنجید و «حراج میکرد همه رازهایش را یک جا، دلقک
میشد با دماغ پینوکیو.» حسین با دلمشغولیهای زمانه بیگانه بود و دلتنگ کفشهایی
که «ابتکار پرسههایش بود و چتری که ابداع بیسامانیهایش.» حسین پناهی شاعری بود
که با زندگیش شعر میسرود، با زندگیش فیلسوف بود و با زندگیش در سایه خیال میزیست.
حسین را از نوشتههایش میشناسند، گرایش او را به کودکیهایش میستایند و او را فارغ از سینما، تئاتر، نویسندگی و شعر، کودکی میبینند که در عروج به انسانیت به رتبهای دست یافته است.
مردی
که میگفت:
«پرده پنجره چشماتو
وردار و ببین دنیا را، دیدنیه!!
چشم ما رفتنیه!
زندگی مهلت پرسیدن به ماها نمیده.»
حسین پناهی دیگر گونه دوست میداشت و دیگر گونه زندگی میکرد و آمده بود تا بگوید که «باید به جایی برگردیم که رنگ دامنههایش، تسکینبخش اندوه بیپایانمان باشد!» او شاعری بود که زاده «ستارهها» بود و دغدغه «نمیدانمها» را داشت و «اشکهایش خون بهای عمر رفتهاش بودند.» او اولین کسی است که «در دایره صدای پرندهای بر سرگردانی خود خندیده است.»
حسین تنها ماند و چه «میهمان بیدردسری» بود، زمانی که در غربت غروب کرد. «چیزی بود شبیه زندگی» که همچون «دو مرغابی در مه» با «ستارهها» پیوند خورد و «گم شد در هیاهوی شهر.» حسین را در واژهها و سطرهای دلنوشتههایش میتوان یافت و به دنیای نا آشنای زندگیش رسید. دنیایی که با شعر و فلسفه معنا میشد، با «تلاش روشن باله ماهی با آب، بال پرنده با باد، برگ درخت با باران و پیچش نور در آتش.»
او از «هندسه منظم گلها» تا «سجود گیاهان» را به تماشا نشست و زمانی میخواست برگردد به «کودکی» و «انسان هیچگاه برای خود مامن خوبی نبوده است.»
این روزها مردادماهی است که تنهاییهایش به پایان رسید و بازگشت به همانجایی که سالها قبل از درخت انجیری پایین آمد، همانجا که «رنگ دامنههایش، تسکینبخش اندوه بیپایانش بود.»
کتیبهخوان
قبایل دور!
حسین پناهی «سرگذشت کودکی است که به سرانگشت پا هرگز دستش به شاخه هیچ آرزویی نرسیده
است، کودکی که هرشب گرسنه میخوابید و چند و چرا نمیشناخت دلش.» و به قول خودش
حکایت ناتمام من «حکایت آدمی است که جادوی کتاب مسخ و مسحورم کرده تا بدانم و
بدانم و بدانم، به وار، وانهادم مهر مادریم را، گهوارهام را به تمامی.»
من حسینم،
این جایم، بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ میکشم
و به فریب هر صدای دور
از شوق به هوا میپرم
آری! از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سالهاست که مردهام.
آیا به نظر شما راهی برای مقابله با گذشت زمان وجود دارد؟ خب، بله حق با شماست، راهی وجود ندارد. شما اگر تعلل کنید زمان همه چیز را از دستتان درمیآورد. ولی تقریبا 70 درصد عوامل پیری قابل کنترل هستند. در واقع میتوانید با رعایت نکاتی ساده سرعت حرکت عقربههای ساعت را کند کنید.
پروفسور استیون استد، متخصص افزایش سن در دانشگاه سن آنتونیو تگزاس میگوید: «مردم صرفا قبول میکنند که باید به لحاظ حسی و ظاهری پیر شوند، ولی واقعا کسی مجبور نیست چنین احساسی داشته باشد.»
ظاهری
جوانتر در دسترس شما
مردها معمولا با دیدن اولین چین و چروکهای روی چهره عصبی میشوند و همین عصبانیت
باعث ایجاد چین و چروکهای بیشتری میشود. در واقع نخستین علایم بالا رفتن سن در
چهره و در اطراف چشمها ظاهر میشود. تحقیقات نشان داده افراد برای تشخیص سن دیگران
بیشتر به اطراف چشمها دقت میکنند. یکی از دلایل ایجاد چین و چروک در اطراف چشمها
اشعه ماورای بنفش خورشید است. برای شروع بهتر است استفاده از عینک آفتابی ضد اشعه
ماورای بنفش را همیشه مدنظر داشته باشید.
اطراف
چشمها
با بالا رفتن سن فرایند تجدید سلولها کند میشود. در یک جوان 20 ساله لایه خارجی
پوست هر 2 هفته یکبار تعویض شده و سلولهای جدیدی به جای لایه قبلی متولد میشوند،
اما در 50 سالگی این فرایند دو برابر بیشتر زمان میبرد. در عین حال پوست شما به
مرور کلاژن از دست میدهد. کلاژن پروتئینی است که در زیر لایه سطحی پوست قرار
دارد. هر دو عامل فوق باعث بروز چین و چروک و افتادگیهای کیسهمانند در پوست میشوند،
به خصوص در اطراف چشمها؛ جایی که پوست از همه جا نازکتر است. دکتر کمرون رخسار،
متخصص پوست و لیزر میگوید: «چین و چروکها دقیقا باعث میشوند شما مسنتر به نظر
برسید.» او معتقد است استفاده از رتین A یا
رتینول باعث میشود کلاژن جدید زیر پوست ساخته شود.
اصلاح
سر
اگر موهایتان ریزش دارد بهتر است بیشتر به آرایشگاه بروید. به گفته جان آلن،
کارشناس زیبایی در مراحل اولیه ریزش مو شما میتوانید با کوتاه نگه داشتن موها آنرا
پرپشتتر نشان دهید. اگر موها کوتاه باشند خواه نانخواه حالت مستقیم و پرمانند پیدا
میکنند و ضخیمتر و پرپشتتر نشان میدهند، اما موهای بلند دسته دسته قرار گرفته
و پوست سر را نمایان میکند یعنی همان چیزی که شما سعی در پوشاندن آن دارید. جان
آلن معتقد است بسیاری از مردان در دهه 40 میتوانند مدل موی بسیار بهتری در مقایسه
با دهه 20 زندگی خود داشته باشند.
خوب
بخوابید
کمخوابی و بیخوابی مزمن میتواند به سرعت باعث پیرشدن چهره شود. دلیل این است:
ماهیچههای خارجی چشم هنگام خواب توام با حرکات سریع چشم ورزش میکنند و اگر مورد استفاده
قرار نگیرند تحلیل میروند. حلقههایی که پس از یک شب کمخوابی یا بیخوابی دور
چشمها دیده میشود نتیجه همین اتفاق است. اگر نمیتوانید بخوابید شب غذایی با
کربوهیدرات پایین نخورید. مطالعه محققان استرالیایی در سال 2008 نشان داده مردانی
که قبل از خواب کربوهیدرات مصرف میکنند به وضوح فاز خواب توام با حرکات سریع چشم
در آنها طولانیتر است نسبت به کسانی که قبل از خواب غذایی با کربوهیدرات پایین
خوردهاند. کربوهیدراتها به تولید استیل کولین کمک میکنند که یک میانجی عصبی است
که خواب توام با حرکات سریع چشم را تشدید میکنند. اگر هم نگران افزایش وزن هستید
بروید سراغ کربوهیدارتهای پیچیده مثل سیبزمینی پخته یا نانهایی که با آردهای غیرفرآوری
شده (آردهایی که سفید نباشند) تولید شده باشند.
حس کنید
جوانتر هستید
اگر میخواهید جوان بمانید کالری کمتری مصرف کنید. تحقیقات دانشمندان آلمانی نشان
داده که کمخوردن میتواند عوامل التهابی و ایجادکننده مقاومت نسبت به انسولین (عامل
ایجاد دیابت) را کاهش دهند. مطالعات دیگر نشان داده است افرادی که 30 درصد از کالری
روزانهشان کم کنند، حافظهشان تقویت میشود. برای اینکه حس بهتری داشته باشید
موارد زیر را به دقت بخوانید.
خنده
از ته دل
به گفته پروفسور تری اورلیک یکی از مهمترین تفاوتهای بین یک کودک و یک آدم
بزرگسال این است که کودک هیچگونه نگرانی و دغدغه ذهنی ندارد. شما میتوانید با
خندیدن تاثیر استرس و مشغلههای ذهنی و فکری فرایند پیری را کاهش دهید. خنده با
کاهش میانجیهایی که بر اثر استرس آزاد میشوند، تاثیر مخرب این میانجیهای شیمیایی
را کمتر میکند. همچنین خنده برای قلب بسیار مفید است. تحقیقات دانشمندان دانشگاه
مریلند نشان داده هنگام استرس با ترشح مواد تنگکننده رگ، فشار فراوانی به قلب و سیستم
گردش خون وارد میشود اما هنگام خنده موادی آزاد میشود که باعث گشاد شدن رگها و
کاهش فشار قلب میشود.
صبحانه
بخورید
ایجاد یک شکم بزرگ و حجیم همزمان با بالا رفتن سن نه تنها شما را بدقیافه میکند،
بلکه باعث ایجاد اختلال در هورمونهای مردانه هم میشود. تحقیقات نشان داده افرادی
که اضافهوزن زیاد دارند با مشکلاتی مرتبط با کاهش هورمونهای مردانه روبهرو میشوند.
خوردن درست صبحانه (به خصوص صبحانهای پر از پروتئین) یکی از راههایی است که
اندازه شکم شما را در حد معقولی نگه میدارد. مطالعات متعددی این قضیه را اثبات
کردهاند. مطالعات نشان داده 19 درصد از مردان بالای 40 سال صبحانه را به طور کلی
کنار میگذارند، در حالی که افراد زیادی هستند که با خوردن پروتئین هنگام صبحانه
چندین کیلو وزن کم کردهاند. افرادی که میخواهند وزن کم کنند و برای صبحانه تخممرغ
میخورند، 65 درصد بیشتر از افرادی که نان شیرینی (با همان مقدار کالری) میخورند
وزن کم کردهاند.
قلبتان
را قوی کنید
اگر میخواهید جوان بمانید قلبتان را قویتر کنید. با اجرای مقدار و زمان مناسبی
از ورزشهای شدید مثل دوچرخهسواری و دویدن، میتوانید شدت ضربان قلب و مقدار اکسیژنی
که به بدن میرسد را افزایش دهید. در نتیجه قلب خون را آرامتر و البته مؤثرتر در
سراسر بدن به گردش درمیآورد. به گفته دکتر مایکل لائر از موسسه ملی قلب و ریه آمریکا،
در طول زندگی معمولا قلب 3 میلیاردبار ضربان دارد و اگر کسی بتواند شدت این ضربان
را کاهش دهد (که با ورزش منظم و مناسب امکانپذیر است) میتواند انتظار طول عمر بیشتری
داشته باشد.
ایجاد
تفاوت
با بالارفتن سن قوای ذهنی هم آرامآرام رو به افول میگذارند. شما میتوانید این
روند را کند کنید؛ خیلی ساده با ساختارشکنی در رفتارهای روزمره که به صورت عادت
درآمدهاند. مثلا میتوانید چند 10 متر را عقب عقب راه بروید یا با دست دیگرتان
مسواک بزنید. به گفته دکتر دانیل ایمن، با انجام چنین کارهایی گردش خون مغز بیشتر
شده و ارتباطات عصبی را تجدید میکند. در عین حال تحقیقات پروفسور گری اسمال، مدیر
بخش حافظه و افزایش سن دانشگاه UCLA
نشان داده تمرین دادن مغز یعنی ورزشهایی که روی تکنیکهای حافظه موثر هستند، میتواند
توانایی ادراکی یک آدم 45 ساله را به اندازه توان ذهنی یک جوان 30 ساله شاداب و
تازه کند. بهعنوان نمونه برای به ذهن سپردن اینکه باید تخممرغ و تمبر خریداری کنید
میتوانید تصویری از یک تخممرغ با یک تمبر روی آن بسازید و آنرا بهخاطر بسپارید.
بعضی از کارها را نباید بلافاصله بعد از صرف غذا انجام دهید به خاطر اینکه باید به معدهتان فرصتی بدهید تا غذای خورده شده را هضم کند. در این مقاله هفت کاری را که نباید بلافاصله بعد از صرف غذا انجام دهید را ذکر میکنیم.
۱-
بعد از صرف غذا سیگار نکشید
متخصصان معتقدند که یک نخ سیگاری که بلافاصله بعد از غذا میکشید تاثیر چندین نخ
در زمان عادی را دارد. برای همین هم خطر ابتلا به سرطان را به میزان زیادی افزایش
میدهد. کلا این سیگار خیری ندارد هر چه هست مریضی هست و ناخوشی. توصیه اکید داریم
خودتان را از شر این دودزای کوچک خلاص کنید. اگر نمیتوانید از آن دل بکنید یک یا
دو نخ بعد از آخرین وعده غذاییتان بکشید.
۲-
بلافاصله بعد از غذا میوه نخورید
خوردن میوه بلافاصله بعد از غذا معده را با هوا پر کرده و باعث نفخ میشود. برای
همین توصیه میکنیم که میوه را یک تا دو ساعت بعد از صرف غذا و یا یک ساعت قبل از
غذا نوش جان کنید.
۳-
بلافاصله بعد از غذا چای نخورید
حتما بارها این توصیه را شنیدهاید. تکرار دوباره آن ضرر ندارد. برگهای چای حاوی
میزان زیادی اسید هستند. این ترکیبات میتوانند پروتئینهای موجود در مواد غذایی
مصرفشده را سفتتر کرده و هضم آنها را مشکلتر سازد. علاوه بر این نوشیدن چای در
حین یا بلافاصله بعد از صرف غذا باعث کاهش قدرت جذب آهن موجود در مواد غذایی میشود.
دقیقتر بگوییم: تانین موجود در چای جذب آهن را به میزان ۷۰ درصد کاهش میدهد. از
آنجایی که آهن یکی از مواد معدنی لازم برای ساخت و تولید هموگلوبینها هست برای همین
هم وجود آن برای بدن ضروری است. خانمهای جوان باید توجه بیشتری داشته باشند به
خاطر اینکه آنها به دلیل مصرف کمتر گوشت، عادت ماهانه و غیره آهن کمتری دارند.
توصیه میکنیم حداقل یک ساعت بعد از غذا چای بنوشید و کمی دارچین روی آن بپاشید تا
کلی مواد مغذی عایدتان شود.
۴-
بلافاصله بعد از غذا کمربندتان را سفت نکنید
متاسفانه این کار باعث میشود که رودهها پیچ خورده و مسدود شود. در نتیجه باعث
ناراحتی شما خواهد شد. باید کاملا بر عکس عمل کنید. اگر کمربند بستهاید در حین
صرف غذا تا جایی که امکان دارد آن را شل کنید.
۵-
بلافاصله بعد از غذا شنا نکنید (به خصوص با آب سرد)
زمانی که شنا میکنید جریان خون به سمت دستها و پاها افزایش مییابد و برای همین
هم خون کمی به معده میرسد. در این صورت کار سیستم گوارشی مختل میشود. علاوه بر این
زمانی که بلافاصله بعد از غذا شنا میکنید بدن باید به طور همزمان برای این سه کار
انرژی صرف کند: گوارش، حرکات شنا و حفظ دمای بدن. این سه کار باعث صرف انرژی زیادی
میشود.
زمانی که بدن مجبور میشود که در مدت زمان کوتاه انرژی زیادی صرف کند دچار زحمت شده و امکان افت انرژی، خستگی ناگهانی و حتی بیهوشی بالا میرود. حتما میدانید که در حین شنا نیز این مسایل خطر زیادی ایجاد میکنند. توصیه میکنیم که تا دو تا سه ساعت بعد از صرف غذا شنا نکنید. کم کم و به تدریج وارد آب شده و از شیرجه زدن بپرهیزید. به خاطر اینکه این کار باعث انقباض ناگهانی و سریع رگهای خونی شده و احتمال افزایش فشارخون را بالا میبرد.
۶-
بلافاصله بعد از غذا یک مسافت طولانی را پیادهروی نکنید
پیادهروی طولانی مدت (نه رفتن تا سر کوچه و خرید از سوپری محلتان. منظورمان مسافتهای
طولانی است) باعث میشود که سیستم گوارش بدن نتواند به خوبی مواد مغذی مصرفشده را
جذب کند. شما میتوانید یک ساعت بعد از صرف غذا با خیال راحت به یک گردش خانوادگی
بروید. پیادهروی و ورزش البته در زمان مناسب خود یکی از بهترین راههای سالم و
تندرست بودن است.
۷-
بلافاصله بعد از غذا نخوابید
اگر بلافاصله بعد از صرف غذا بخوابید مواد غذایی که مصرف کردهاید به درستی هضم نمیشود.
این کار هم ممکن است به سوءهاضمه و عفونت رودهها منجر شود. البته بدانید که خوابیدن
متابولیسم بدن را کند نمیکند. شما میتوانید بعد از غذا بخوابید اما یک تا سه
ساعت بعد از آن. البته لازم نیست مثلا تا ساعت ۳ صبح بیدار بمانید. یادتان باشد که
برای خوشاندام بودن حتما باید به اندازه کافی بخوابید. اگر شامتان را حدود ساعت
نه و نیم شب میل میکنید میتوانید ساعت ده و نیم یا یازده بخوابید. یادتان باشد یکی
از عواملی که جلوی کاهش وزن را میگیرد همین به اندازه کافی نخوابیدن است.
وقتی در مورد سلامت جنسی صحبت میشود، پای مسایل زیادی از جمله خلقوخو و سازگاری زوجین تا خوردن غذاهایی که بر بهبود عملکرد جنسی مردان و زنان تاثیر میگذارد به میان کشیده میشود. از آنچه بزرگان طب سنتی و متخصصان علوم غذایی گفتهاند اینگونه برمیآید که تاثیر برخی مواد غذایی، مهارکنندههای قوای جنسی را کاهش میدهد و باعث افزایش میل جنسی میشود. برخی دیگر جریان خون سیستم تناسلی را افزایش می دهد و تعدادی به ترشح هورمون های شادی بخش کمک کرده و میتواند فرد را سرحال آورده و خوشخلق کند. البته به گفته حکما پاسخ به غذا در هر فردی با فرد دیگر تفاوت دارد و دلیل این تفاوتها طبیعت یا مزاج مختلف افراد است. نکته دیگر آن که غذاهای محرک جنسی در همه جای دنیا یکسان نیست و در هر منطقه جغرافیایی مردم انواع خاصی از خوراکیها را میشناسند که به نظر آنها چنین خاصیتی دارد.
زن و
شوهر باید دارای مزاج یکسانی باشند
انسانها دارای دو طبع گرم و سرد با اخلاط سوداوی، صفراوی، بلغمی و دموی هستند که
طب سنتی از روی همین موضوع مزاجشناسی کرده و به رفع مشکلات جنسی زوجها میپردازد.
با بررسی روی مزاجها مشخص شده است گرم مزاجان افرادی فعال و پرجنبوجوش و افراد سرد مزاج کند و کم انرژی هستند. در نتیجه برای ایجاد عشق و صمیمیت زوجین و تطابق جسمی و جنسی آنان، زن و شوهر باید دارای مزاج یکسانی باشند. یعنی فرد گرم مزاج با فرد گرم مزاج و فرد سرد مزاج با فرد سرد مزاج ازدواج کند، زیرا در غیر این صورت زن و شوهر بهسختی میتوانند تمایلات عاطفی و جنسی همدیگر را درک و تحمل کنند.
در واقع فردی که گرم و پر انرژی است در کنشها و واکنشهای جنسی یا حتی خلقی و احساسی پررنگتر و سریعتر از فرد سرد و منفعل جنسی است و این همان عاملی است که موجب نارضایتی زناشویی میشود و خوب است بدانید این مساله در مورد تفاهم و همدل بودن دو دوست هم صادق است.
در میان مشکلات جنسی آنچه بیشتر در جامعه ما مشاهده میشود، ضعف، ناتوانی و سردی میل جنسی است که برای به تعامل رسیدن زوجین در این زمینه، فردی که میل جنسیاش زیاد است باید از مواد غذایی کاهنده میل جنسی و فردی که از این لحاظ ضعیف است باید از غذاهای مولد این میل استفاده کند. البته این را بدانید با مواد غذایی طبع گرم هیچگاه یک فرد سرد مزاج را نمیتوان گرم مزاج کرد و اگر هم بتوان او را تغییر داد بسیار اندک خواهد بود.
در طب سنتی آمده است که برای تقویت میل جنسی باید با مصرف مواد مغذی همه اعضا از جمله قلب، کبد، معده، کلیه، مغز و سیستم تناسلی را تقویت کرد.
غذاهایی
با طبع گرم و سرد
بیشتر مواد غذایی محرک میل جنسی دارای طبع گرم وبیشتر مواد غذایی مهارکننده این میل
دارای طبع سرد هستند. بر اساس یک تحقیق، مواد غذایی مهار کننده میل جنسی تا 40
درصد میتواند از حرارت جنسی فرد بکاهد.
بسیاری از مواد غذایی مانند گوشت گوسفند، شتر، بوقلمون، مرغابی، انواع شیرینیها، کشمش، خرما، عسل، ارده، انجیر، انگور، موز، خرمالو، خربزه، گردو، نمک، روغن، هل، تخم مرغ، نان گندم، ادویهجات تند و غذاهای فرآوری شده همچون سوسیس و کالباس طبع گرمی دارند، اما از غذاهای سرد میتوان به گوشت گاو، گوساله، مرغ، ماهی، برنج، ماست، خیار، هندوانه، جو، ماش، باقلا، ذرت، زرشک، انواع لبنیات، کدو، ریواس، قارچ، تمبرهندی، گوجهسبز، چغالهبادام، گیلاس، کاهو، آلو، انار، سرکه، مرکبات ترش و آب یخ اشاره کرد.
غذاهای
موثر در آمادگی روحی
یکی از مراحل آمادگی روحی برای داشتن یک رابطه جنسی موفق اعتماد به نفس بالا و روحیه
بانشاط است که بتواند با استرس و تنشهای روزمره مقابله کند. در نتیجه خوردن غذاهایی
مانند ماهی، شیر، عسل، گوشت بوقلمون، گردو، موز، تخم مرغ، گوشت گوساله کمچرب و
غذاهای تند و پر ادویه میتواند با کمک به ترشح مواد شیمیایی خاص و افزایش سروتونین
(هورمون شادیبخش) درگیریهای ذهنی را کم کرده و با افزایش پمپاژ قلب و خونرسانی
به مغز بر قدرت تمرکز و تخیل جنسی بیفزاید.
افزایش
دهندههای قوای جنسی
برای مرحله بعد که باید به اندازه کافی خون به سیستم تناسلی برسد و هورمونهای جنسی
تراوش کند و انرژی فرد تامین شود، باید از این غذاها استفاده کرد؛ غذاهای دریایی
که حاوی روی، سلنیوم و ید است، شکلات تلخ که محرک سیستم مغزی است، زنجبیل که باعث
افزایش خونرسانی به دستگاه تناسلی مرد و زن میشود. زیتون سبز برای مردان و زیتون
سیاه برای زنان و سیب که سبب تحریک و افزایش قوای جنسی میشود.
همچنین برای پیشگیری از اختلال نعوذ در مردان مصرف روزانه یک لیوان آب انار طبیعی توصیه شده است. میگو، سبزیجات برگ پهن مثل کاهو، گوجهفرنگی و روغن زیتون با تامین مواد لازم قدرت اسپرمسازی را افزایش میدهند.
اسفناج که سرشار از منیزیم است و سبب گشاد شدن رگهای خونی و جریان بهتر خون در اندام تناسلی میشود. لیموترش که به تولید و تحرک سلولهای اسپرم کمک میکند. زغالاخته که با زدودن کلسترول رسوبی در رگها تاثیر کوتاهمدتی بر جریان خون داشته و بعضی از متخصصان تغذیه از آن به عنوان ویاگرای طبیعی نام بردهاند.
سوپ جو، عسل، اووکادو، انجیر، بادام، مارچوبه و جگر که به علت داشتن ویتامین B6 به تولید هورمون مردانه تستوسترون کمک میکند. این را هم بدانید بر طبق نظر حکمای چینی جوشاندن و خوردن مارچوبه به مدت سه روز متوالی سیستم تناسلی مرد و زن را تقویت کرده و برای بعضی بیماریهای جنسی و کلیوی استفاده میشود. ریحان و اسطوخودوس هم یکی از موادی است که بوی آن محرک قوای جنسی در زنان است. البته به یاد داشته باشید تاثیر این غذاها بر روی قوای جنسی اشخاص متفاوت است.
پیر شدن یک فرآیند طبیعی است که نمیتوان رخ دادن آن را متوقف کرد؛ فرآیندی که موجب میشود پوست رطوبت خود را از دست داده و آسیبپذیر شود؛ اما بهکارگیری چند راه طبیعی میتواند کمک موثری به کاهش سرعت فرآیند پیری و جوان ماندن کند.
به گزارش مهر، پیری در انسان اشاره به فرآیند چند بعدی تغییر فیزیکی، روانشناسی و اجتماعی دارد. برخی از ابعاد پیری طی زمان رشد میکند و برخی از آن کاهش مییابد. در این فرآیند ممکن است زمان عکسالعمل انسان کاهش یابد اما حکمت وی نسبت به رویدادها افزایش مییابد.
پیری ممکن است جدا از بعد فیزیکی و ظاهری ابعاد مطلوبی هم داشته باشد، بنابراین توجه به توصیههایی که در راستای جوان ماندن و کند شدن روند پیری ظاهری ارایه می شود باید مورد توجه قرار گیرد.
نوشیدن
آب فراوان
بدن انسان از 60 درصد آب تشکیل شده است؛ اما امورات روزمره این منبع ارزشمند را
خالی میکند. در نتیجه نیاز به پر کردن آن وجود دارد. نوشیدن دست کم 8 لیوان آب در
روز مساله ای است که مورد توصیه بسیاری از پزشکان قرار گرفته است.
وجود آب کافی در بدن اندامهای داخلی را مرطوب نگاه داشته و عملکرد آنها را در شرایط خوب حفظ میکند. علاوه بر این آب میتواند به کارکرد راحت سیستم هاضمه کمک کند و ناهنجاریهای شکمی را متوقف کند. همچنین نوشیدن آب کافی در داشتن ظاهر انعطافپذیر، شفاف و مرطوب پوست موثر است.
استرس
زندگی خود را کاهش دهید
هر فرد در زندگی خود دچار استرس میشود، اما باید یاد گرفت که این استرس را چگونه
مدیریت کرد. این مدیریت به معنای یافتن راهی برای بهتر زندگی کردن خواهد بود. تحقیقات
نشان میدهد که استرس ذهنی فرآیند پیری را سرعت میبخشد. وقتی که در زندگی خود تنش
یا استرس دارید، به تبع تعادل طبیعی بدن را از دست خواهید داد که این امر به نوبه
خود موجب آسیب به ترشح هورمونهای بدن، ترمیم سلولی و تولید کلاژن میشود.
در چنین مواقعی میتوانید توجه خود را به کارهای دیگری چون ورزش کردن معطوف کنید تا میزان استرس شما کاهش یابد. انجام یوگا، تنفس عمیق و تمرکز ذهنی میتواند استرس را کاسته، اکسیژن و جریان خون را افزایش داده و سطح انرژی بدن را ارتقا دهد.
ماسک
میوهای روی صورتتان بگذارید
ماسک صورتتان را از میوههایی که دوست دارید تامین کنید؛ چرا که هر کدام از آنها تاثیر
متفاوتی روی سلولهای پوست دارند.
برای مثال ماسک صورت توتفرنگی که دارای بتا کاروتن فراوان و ویتامین A است میتواند به بازسازی کلاژن کمک کند. آلوئه ورا طبیعی یکی دیگر از بهترین راهحلهای خانگی برای ضد پیری است که موجب میشود از شر خطوط چهره و چروکها رها شده و روند پیری را به طور طبیعی درمان کنید. این محصول مراقبت از پوست کاملا طبیعی، نرم و درمان کننده است که میتوان آن را با سایر درمانها نیز ترکیب کرد.
مرتب
ورزش کنید
ورزش یک گام جداییناپذیر در تمام رژیمهای مراقبت از پوست است. همزمان با افزایش
سن، بهبود سلامت جسمانی به حفظ انسان در مقابل مشکلات قلبی کمک کرده و موجب میشود
که جوانتر بمانید و احساس جوانی کنید، در این راستا ورزش جسمانی به حفظ نیروی
عضلانی و انعطافپذیری آن کمک میکند.
ورزش جریان خون را در تمام بدن ارتقا میدهد که این امر به سلامت مغز کمک میکند. یک راه متعارف برای انجام ورزش مورد نیاز پیادهروی است. پیادهروی یک فعالیت عالی قلبی عروقی است که در طولانی شدن عمر نیز موثر است.
دنبال
کردن یک رژیم سالم
برای کند کردن روند پیری باید یک رژیم غذایی متعادل داشته باشید که اکثر آن را میوهها
و سبزیها تشکیل دهند. از گوشت به ترتیب قرمز تا سفید دور بمانید. به این معنا که
پرهیز از گوشت قرمز نسبت به غذاهای دریایی دارای اولویت است. با نان سفید خداحافظی
کنید و به محصولاتی روی آورید که از غلات کامل تهیه شدهاند.
میوهها و سبزیها آنتیاکسیدانهای حیاتی برای بدن فراهم میکنند که میتواند با رادیکالهای آزاد که خود عامل بیماریهای مرتبط با سن است مبارزه کند. خوردن غذای سالم به ظاهر و احساس درونی بهتر کمک میکند و انرژی بسیاری برای انجام کارهایی که دوست دارید برایتان باقی میگذارد.
اگر میخواهید سالمتر زندگی کنید باید تغذیه مناسبی در پیش بگیرید و از مصرف مواد غذایی نامناسب دوری کنید. در این مقاله چند نمونه از بدترین خوراکی و نوشیدنیها را عنوان میکنیم و توصیه میکنیم آنها را از سبد خریدتان حذف کنید.
به گزارش تبیان، در شرایط فعلی که آلودگی هوا، آلودگی صوتی با کلی آلودگی دیگر و استرس و غیره دست به دست هم دادهاند و جسم و جان ما را تهدید میکنند سالم و تندرست ماندن کار خیلی سختی است. یعنی باید به افرادی که این روزها کاملا سالم و تندرست هستند رستم دستان گفت. شما حساب کنید به تمام این آسیبهای بیرونی و استرسهای زندگی یک تغذیه نامناسب هم اضافه شود.
1. پیراشکی
حتی دور و بر مغازههایی که پیراشکی و فستفود میفروشند نگردید. اصلا اجازه دهید
اسم این قبیل خوراکیها را "بمب" بگذاریم. باور بفرمایید به همان اندازه
هم مخرب هستند. این پیراشکیهایی که میخرید و احتمالا به دست بچههایتان هم میدهید
حاوی ترکیباتی است که برای سلامتیتان مضر است؛ اسیدهای چرب ترانس، قند زیاد و آرد
تصفیهشده یعنی همان آرد سفید بدون سبوس جزو ترکیبات این مواد غذایی میباشد. اینها
همان بمبهایی هستند که گفتیم. پیراشکیها بین 10 تا 20 گرم چربی دارند که بین 250
تا 300 کالری بیهوده به بدن تحمیل میکنند.
2. فرآوردههای
گوشتی
انستیتوی مطالعات سرطان در آمریکا اعلام کرده است که فرآوردههای گوشتی مانند
کالباس، سوسیس، سوسیسهای دودی و شور حاوی مواد نگهدارنده شیمیایی هستند که
احتمال سرطان کولون را بالا میبرد. این محصولات غذایی مضر همچنین حاوی نمک بیش از
حد، چربی و کلسترول بالایی بوده و در عین حال فاقد هر نوع ماده مغذی چشمگیری مانند
فیبر و ویتامین میباشند. نظر خودتان چیست؟ آیا عاقلانه است چنین مواد غذایی فاقد
مواد مغذی و سرشار از نمک و چربی و مواد شیمیایی را در سبد غذاییتان جا دهید؟
3. غذاهای
یخزده و آماده
درست است مشغلههای دنیای امروز زمان در آشپزخانه بودن را کم کرده است و خیلیها
تا از سرکار بر میگردند آنقدر خستهاند که به فکر کالری و چربی و این چیزها نیستند
و فقط میخواهند سریع شامی آماده و میل کنند. اما حواستان باشد که این مواد غذایی
صنعتی آماده سرشار از کالریاند. همین ناگتهای مرغ آمادهای که در بازار با مارکهای
مختلف به فروش میرسند و در عرض چند دقیقه هم روی میز میروند حاوی حدود 46 گرم
چربی و 1020 کالری هستند. با تمام خستگی و کمی وقتی که دارید باز هم سعی کنید
خودتان آشپزی کنید.
4. چیپس
حتما بارها در همین بخش خودمان یا جاهای دیگر خواندهاید که این قبیل هلههولهها
سرشار از چربیهایی هستند که به تناسب اندام و سلامت شما رحم نمیکنند. اما موضوع
به همین جا ختم نمیشود. چیپسها همچنین حاوی ماده سرطانزایی به نام آکریلامید
هستند. این مواد زمانی که یک ماده غذایی در دمای بالا سرخ یا کباب میشود به وجود
میآید. متخصصان میگویند آکریلامید دلیل اصلی ابتلای میلیونها نفر از مردمان آمریکای
شمالی به سرطان محسوب میشود. زمانی که در بین خریدهایتان چیپس را به سبدتان اضافه
میکنید به یاد بیاورید چه گفتیم!
5. مواد
غذایی فاقد چربی
دیدن واژههایی مانند "کم چرب"، "بدون چربی"، "رژیمی"
و چنین ادعاهایی روی بستهبندی مواد غذایی اغفالتان نکند. تولیدکنندگان بیسکوییتها،
سسها، ماستها و دیگر مواد غذایی حاوی این واژهها معمولا به محصولات خود قند،
نمک یا مواد نگهدارنده مضر اضافه میکنند تا طعم و مزه محصولاتشان را بالا ببرند.
در واقع به نوعی جبران مافات میکنند. متخصصان توصیه میکنند به جای انتخاب این قبیل
مواد غذایی از همان نمونههای معمولی استفاده کنید و گول محصولات رژیمی یا فاقد
چربی و غیره را نخورید.
6. مارگارین
حتما شما هم زیاد شنیدهاید مارگارین فاقد کلسترول و بهتر از کره است. اما بدانید
که مارگارین یکی از منابع اصلی چربیهای ترانس میباشد که میزان کلسترول خون را
بالا میبرد و به جداره رگها آسیب میرساند. تا جایی که میتوانید از خیر کره و
مارگارین بگذرید و روغن زیتون یا روغنهای دیگری که حاوی چربیهای اشباع نشده مونو
هستند را در الویت قرار دهید.
7. نوشیدنیهای
گازدار
سر کشیدن لیوان لیوان نوشابه آسانترین راه برای چاق شدن است. چون که هر لیوان
نوشابه حاوی حدود 10 قاشق چایخوری قند است. متاسفانه مصرف این نوشیدنیهای گازدار
خطر ابتلا به سرطان پانکراس را حدود دو برابر بیشتر میکند. مضرات نوشابهها به همین
جا هم ختم نمیشود. مصرف همین نوشیدنی مورد علاقه خیلی از ما خطر مرگ و میر ناشی
از بیماریهای قلبی عروقی را بهطور چشمگیری بالا میبرد و حتی خطر دیابت را نیز
افزایش میدهد.
سخن آخر اینکه اگر به سلامتیتان اهمیت میدهید از مصرف این مواد غذایی بپرهیزید. سبزیجات و مواد غذایی سالم دیگر را در الویت برنامه غذایی خود قرار دهید. حرص نخورید. روزانه حدود 20 دقیقه ورزش کنید. سالم و تندرست باشید.
محققان با انجام تحقیقی دریافتند که خوردن روزی یک سیب میتواند اثر معجزهبخشی داشته باشد و باعث شود انسان در میانسالی 17 سال از همسنهای خود جوانتر به نظر برسد.
به گزارش ایرنا، محققان دانشگاه سلطنتی لندن این تحقیقات را با حضور زنان 25 تا 45 سالهای انجام دادند که به توصیه آنها هر روز یک عدد سیب میخوردند. محققان با مقایسه دادهها، وضع سلامتی زنان را پس از 25 سال بررسی کردند و متوجه شدند وجود تنها یک سیب در رژیم غذایی روزانه چه تاثیر شگرفی دارد. محققان خاطرنشان کردند: وجود پلیفنولها و فلاونوئیدها در این میوه که روندهای اکسیداتیو را در سلولها منظم میکنند مهمترین عاملی است که موجب تاثیر جوانی و سلامتی بخشی آن میشود.
این آنتی اکسیدانها موجب بهبود فعالیت قلب، کبد و لوزالمعده و نیز عادیسازی فعالیت روده و دفع سموم میشود و مسلما سلامتی داخلی، بر چهره انسان تاثیر میگذارد. محققان که به اثر معجزهبخش سیب بر سلامتی و زیبایی زنان اطمینان دارند به همه توصیه میکنند این آزمایش جالب را انجام دهند تا در خصوص نتیجه مثبت آن متقاعد شوندبیماریهای مقاربتی ممکن است توسط ویروس، باکتری یا انگل ایجاد شوند. این میکرو ارگانیسمها میتوانند داخل بدن شوند و پوست، مخاط، واژن، مقعد، مجرای ادرار، دهانه رحم، چشم، دهان و حلق را آلوده کنند.
زنان بیشتر از مردان به بیماریهای آمیزشی مبتلا میشوند. تشخیص بیماریهای مسری آمیزشی در زنان مشکلتر است، زیرا عفونت اولیه ممکن است بدون علامت باشد و به عوارض بعدی مانند بیماریهای التهابی لگن، ناباروری، مرگ و میر و سرطان دهانه سرویکس منجر شود.
سیفلیس، سوزاک، گرانولوم کشاله ران، شانکروئید، لنفوگرانولوم ونروم، زگیل تناسلی، تبخال تناسلی، تریکوموناز، عفونتهای باکتریایی واژن، مانند عفونت کلامیدیا و مایکوپلاسما و آلودگی با ویروس ایدز و هپاتیت، انواع بیماریهای آمیزشی شایع است که از راه ارتباط جنسی منتقل میشوند.
سوزاک
علت ایجاد این بیماری یک باکتری به نام گنوکوک است. این بیماری به علت ایجاد سوزش
شدید در مجرای ادراری مردان به این نام مشهور شده است. این بیماری در زنان اغلب
بدون علامت است. در مردان، ترشحات غلیظ و چرکی از مجرا به همراه سوزش و احساس
ناخوشی در مجرای ادراری نشانههای بارز این بیماری است که اغلب یک روز تا دو هفته
پس از تماس جنسی با فرد آلوده ایجاد میشود. این بیماری با آنتیبیوتیک درمان میشود.
عفونت بیضهها، تنگی مجرای ادراری مردان، عفونت لولههای رحمی و تخمدانها در
زنان و ناباروری، عفونت چشمی نوزاد متولد از مادر مبتلا، در صورت درمان نشدن بروز
خواهد کرد.
عفونت
کلامیدیا
کلامیدیا نوعی باکتری است و از شایعترین علل بیماریهای آمیزشی عفونی محسوب میشود.
حدود نیمی از مردان مبتلا به عفونت کلامیدیایی نشانههای ادراری مانند سوزش و
تکرار ادرار و خروج ترشحات شفاف و بیرنگ از مجرا دارند. در برخی موارد عفونت کلامیدیا
با سوزاک همراه است و همراه این بیماری سوزاک باید درمان شود. در زنان، این عفونت
میتواند موجب عفونت شدید لولههای رحمی و در نهایت، ناباروری شود.
تبخال
تناسلی
عامل ایجادکننده آن یک نوع ویروس به نام هرپس ویروس یا ویروس تبخال است. انتقال آن
بسیار سریع و حتی پس از تماس جنسی با افراد بیعلامت ولی آلوده انتقال صورت میگیرد.
علامت این بیماری بروز تاولهای ریز آبدار پوستی دردناک در کنار هم است که سوزش و
خارش دارند. این تاولها در ناحیه تناسلی و گاهی داخل یا لبه خروجی مجرای ادراری دیده
میشود.
زگیل
تناسلی
عامل آن ویروسی است که از طریق تماس جنسی منتقل و به صورت برجستگی گوشتی قارچی شکل
در ناحیه تناسلی ظاهر میشود. ویروس قادر است در بدن شخص باقی بماند و شخص را
مستعد ابتلا به سرطان دهانه رحم کند.
سیفلیس
سیفلیس (زخم بدون درد ناحیه تناسلی) یکی از چهار بیماری اولیه آمیزشی است که شیوع
آن نسبت به گذشته بسیار کاهش یافته است. علامت آن به صورت زخم بدون درد برجسته در
پوست ناحیه تناسلی و کشاله ران است که معمولا چند هفته پس از ارتباط زناشویی دیده
میشود. عفونت مغزی و تشنج، عفونت دریچههای قلبی، فلج اندامها و آسیب بینایی
از جمله پیامدهای آن است.
شانکروئید
شانکروئید (زخم دردناک ناحیه تناسلی) عفونت ناشی از باکتری است که در ناحیه تناسلی
به صورت دردناک همراه با ترشحات چرکی زرد رنگ از بستر زخم بروز میکند. اغلب در این
بیماری غدد لنفاوی کشاله ران همان طرف بزرگ و دردناک میشوند.
چگونه
میتوان از ابتلا به بیماریهای آمیزشی جلوگیری کرد؟
بهترین راه پیشگیری از این بیماریها پایبندی به اصول اخلاقی و پرهیز از روابط جنسی
مشکوک و پرخطر است. حاملگی و زایمان یک عامل مستعدکننده برای ابتلا به عفونت است،
بهویژه اگر زایمان در شرایط غیر بهداشتی انجام شده باشد. قرصهای ضدبارداری دهانه
رحم را در مقابل میکروبها نفوذناپذیر میکند، در نتیجه، عاملی مهم در پیشگیری از
عفونت محسوب میشوند.
مقدمه:
امام علی بن موسیالرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام میباشند.
ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختیها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی مینماییم.
نام، لقب و کنیه امام:
نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" میباشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند."
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان میباشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان میباشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن میگردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمیتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامیکه به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمیکردم و وقتی به خواب میرفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لاالهالاالله" را از شکم خود میشنیدم، اما چون بیدار میشدم دیگر صدایی بگوش نمیرسید. هنگامیکه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان میداد؛ گویی چیزی میگفت."(2)
نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)
زندگی امام در مدینه:
حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی میپرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست میداشتند و به ایشان همچون پدری مهربان مینگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه میفرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچههای شهر مدینه عبور میکردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من میآوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام میدادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مىنگریستند."
امامت حضرت رضا (علیه السلام):
امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونهای از آنها اشاره مینماییم.
یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) میگوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا میدانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من میباشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى اکرم نقل میکند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شدهاند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم میفرمودند که "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو میباشد."
اوضاع سیاسی:
مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.
1- پنج سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.
مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبتهای اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوششهای فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) میشد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو میتوانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.
اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل بن سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید میکرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش میکردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر میخواستند و این، بر اثر ستمها و نارواییها و انواع شکنجههای دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحرانهایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایههای قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعهای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کنارهگیری کند، زیرا حساب میکرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام میپذیرد و یا نمیپذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار میداد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروهها و فرقههای مسلمانان تضمین میکرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت مینگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی میکردند و او را به عنوان جانشین امام میپذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام میدانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت میشد جاذبه و مشروعیت خود را از دست میداد.
او میاندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود میکند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه میگردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام میگرفت دلیل و توجیه خود را از دست میداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمیشد. از طرفی او میتوانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان میکرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست میدهد.
سفر به سوی خراسان:
مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعهنشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال میداد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر میشد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش میدادند.
حدیث سلسلة الذهب:
در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف میفرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه میشد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروههای بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند میدهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق میگریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه میزدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم میخواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."
این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لاالهالاالله که مقوم اصل توحید در دین میباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام میباشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت میدانند.
ولایت عهدی:
باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفتهام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمیفرمودند و میگفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول میکنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو میدانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."
جنبه علمی امام:
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که شرح یکی از این مجالس را میآوریم:
"برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام میباشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراستهای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا میخواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان میشود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتشپرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومیشان بشنود و ببیند که سخنان تک تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون میفهمد که توانایی کاری را که میخواهد انجام دهد ندارد و پشیمان میشود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.
رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، میگوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمیشد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی میآوردند و مسائل دینی خود را از امام میپرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ میگفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان میفرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»
اخلاق و منش امام:
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
یکی از یاران امام میگوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که میتوانست نیازش را برآورده سازد رد نمیکرد در حضور دیگری پایش را دراز نمیفرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم میفرمود. چون سفره غذا به میان میآمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش مینشاند و آنان همراه با امام غذا میخوردند. شبها کم میخوابید و بسیاری از شبها را به عبادت میگذراند. بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمیکرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک میکرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان میگوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت میکرد، خود را میآراست (لباسهای خوب و متعارف میپوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمیگیریم."(7)
شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمیرسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)
مردی از اهالی بلخ میگوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفرهای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)
یاسر، خادم حضرت میگوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق میافتاد که امام ما را صدا میکرد و در پاسخ او میگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی میفرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)
یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجی راه را تمام کردهام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."
آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمیکردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول میداشتند.
یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) میگوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبهای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک میکند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کردهاید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم میپذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفتهام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام میدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان میکند مزدش را کم دادهای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کردهای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ میفهمد که بیشتر پرداختهای و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت میگوید: «روزی خدمتکاران میوهای میخوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بینیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»
مختصری از کلمات حکمتآمیز امام:
امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی میماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر میباشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."
امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخنهای دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخنهایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهرآلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
تدفین امام:
به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.
طلاق: مرحله ای مابین ازدواج و مرگ
کار: وقفه ای مشمئز کننده بین خواب و خواب
بالماسکه : آن چیز برای ما است (در زبان قمی)
مترو:تلفیقی از کنسرو ، چرخ گوشت ، بوی بد و قطار
مرگ: درمان دردها به طور ناگهانی و با کمترین مخارج
فردا: یک تکنولوژی ساده برای رهایی از کارهای امروز .
مغز: ارگانی از بدن که ما فکر می کنیم که فکر می کند.
روماتیسم: عشقولانه ترین بیماری کشف شده تاکنون .
تجربه: نامی که آدم ها روی اشتباهات خود می گذارند .
مهندس : به کسی میگویند که همیشه در کارها گند میرند .
پارادوکس: نسخه دو پزشک برای یک بیمار، نشانگر آن است.
شِنبِمِه : وقتی شن های لب دریا به یک قمی چسبیده باشد .
کشمش: انگوری که خود را ساعت ها زیر آفتاب برنزه کرده است.
دانشگاه: یک دوره چهارساله که ازش چیز بیشتری یادم نمی آید .
طراز: عبارتی که روزی قرار است به کسی بگویید و پشیمان شوید .
قابل اجتناب: دقیقا به کاری می گویند که یک گاوباز انجام می دهد .
لباسشویی: یکی از لوازم خانگی که مخصوص خوردن جوراب است .
اعصاب : چیزیست که هیچکس ندارد ولی توقع دارند تو داشته باشی.
خلاق: آدمی که حداقل بیست دلیل برای انتخاب روش ابلهانه خود دارد.
بزرگسال: فردی که از سن رشد طولی گذشته و مشغول رشد عرضی است.
لوازم آرایشی: ابزاری که زن زیبا را زشت و زن زشت را زشت تر نشان می دهد.
عشق: یکی از خفن ترین بیماری های بشر که تنها راه از بین رفتنش، ازدواج است.
مالیات: می گویند باید با لبخند پرداخت کرد، اما من امتحان کردم، نقد می خواستند.
منوآل (هلپ): قسمتی از رایانه که به شما در یافتن سوال های بیشتر کمک می کند.
قبر: مکانی برای استراحت متوفی تا وقتی که سر و کله یک باستان شناس پیدا شود.
بیماری خوشخیم: یک بیماری که قرار نیست به این زودی ها از دستش خلاص بشوید.
هر ننه قمری : کلمه ای عمده ی ایرانیان از آن برای خطاب کردن سایرین استفاده میکنند
بکاپ: کاری که همیشه وقتی یادتان می افتد انجام دهید که اطلاعاتتان به گاف رفته است.
گیاهخواری: طریقه ای از زندگی که قدیما، شکارچیان دست و پا چلفتی اختراع کرده بودند .
زن همسایه : موجودی که ساعت ها دم در حرف میزند اما داخل نمیاد چون دیرش میشود .
رزومه: جمع آوری هرگونه اطلاعات غلط درباره خود به منظور دستیابی به یک شغل پردرآمدتر
ازدواج: وقتی که دو نفر تبدیل به یک نفر می شوند، اما مشکل اینجاست که دقیقا کدام یک؟
پیری: وقتی آره یعنی نه، شاید یعنی حتما، جالبه یعنی خاطره و نوه آویزان از یخچال می شود.
صداقت: حالتی که شما پس از نوشیدن هفده دلستر لیمویی پشت سر هم دچارش می شوید.
هالک شگفت انگیز: بر و بچه های بدنساز، پس از پایان تمرین، چنین تصوری از هیکل خود دارند .
جالبه: کلمه ای که در چت های محترمانه، به منظور پایان مکالمه طرف مقابل استفاده می شود.
و غیره: علامتی که این مفهوم را می رساند؛ شما بیش از چیزی که واقعا می فهمید، می فهمید.
شخصیت: آن چیزی است که اگر شما آن را از دست بدهید، همه اطراف شما را خالی خواهند کرد.
پزشک: آدمی که با قرص هایش درد را از شما گرفته و با صورت حسابش، مرگ را به شما هدیه می دهد.
خانه داری: مجموعه کارهایی که درون خانه صورت می گیرد، شامل خوابیدن تا لنگ ظهر و تماشای تلویزیون
دبستان: روزهای خوش نوجوانی، مشق شب، فحش بابا، فلک معلم، شلنگ ناظم، خوشی در مراسم ختم.
فهرست خرید: لیستی که تهیه اش ساعت ها طول می کشد اما در فروشگاه به یاد می آورید که جا گذاشته اید.
شاید من اصلا ساز نیستم که بخواهم کوک یا کم کوک یا ناکوک باشم. شاید من فقط و فقط یک حجم آبسترهء بی کاربردم: هنر ِ محض!، که یکسری ناآگاه آمده اند جلویم و توقع دمبل و دیمبوی نابجا دارند. بعد چون من فقط و فقط یک حجم آبسترهء بی کاربردم، صدایی هم ندارم بالطبع. شاید شاید شااااید یک معنی و مفهومی داشته باشم. برداشت آزاد. برداشت به تعداد مخاطب. مدرن و پس از آن!... اوف... بچه بودیم خیلی. سه تا، خیلی. یواشکی رفتیم توی اتاق پسره، تپل کشیک میداد و من ویولن پسره را برداشتم از کنج اتاقش و ژست گرفتم و حس گرفتم و چشمهایم نگران به تپل بود و ساز هیچ صدایی نداد. یک آرشهء مزخرف ِ آشفته داشت. شاید هم من سازم. آرشهء مزخرفی دارم. استاد ع گفت سه تار را بیخیال شوم و کمانچه را دریابم، به من نزدیک است. من نگاهش کردم و هی دلم خواست بپرسم چی باعث شده فکر کند، حس کند، من به کمانچه و کمانچه به من... نپرسیدم. گفتم «حتما» چون فقط، انگار، به یقین، منتظر بودم کسی این رابطهء نامیمون من و سه تار را پاره کند یکباره و آذربایجانی با آن شلوار سبزش صدای کمانچه را بی آرشه هم درمیآورد... اه یادم نیاید! من یک حجم آبسترهء بی کاربردم، متریال نامعلوم، الهام گرفته از هنر سرخپوستی، ابعاد انسانی، خالق روحش را دمید و چون روحانیتی ندید، خودش را پنهان کرد و گفت بیا! دنبالم بیا! بگرد! بجو! بخواه! بیاب! به من گفت. به یک حجم آبسترهء بی کاربرد که ازش انتظار رقص و نوا دارند، گفت و انتظار گشتن، یافتن، آسودگی داشت. آه... مضحک نیست؟ بیا پشت همین میله ها و شیشه ها و موزه ها بمانیم و بخندیم و بپوسیم!
امروز کتاب "بارورتر از بهار" را می خواندم. در همان مقدمه کتاب به مطالبی جالبی برخوردم.
.
.
.
آفرینش برای زن، یک فعالیت ذاتی و روانی و بدنی است. رویکرد زن به هنر می تواند کاملا منتطره باشد اما عواملی مانند بالندگی، مسایل بیرونی و اجتماعی و همچنین رویاروی ذهنی و عینی با مرد و بالاخره عشق و عاطفه هایی که در پیوند با آن پدید می آید، می تواند هنر زنانه را شکل طبیعی دهد و یا به انحراف کشد و از جنبه های مشخص زنانه عاری کند. و به عبرات دیگر تاثیر جامعه پدرسالار و مرد سالار را با خود داشته باشد و هویتی مستقل به دست ندهد. آن نیمه پنهان مردانه ای که به قول "یونگ" در هر زن می توان سراغ کرد در بازسازی جهان، بدانگونه که می خواهد باشد، تاثیر کند و این جاست که شاعر زن جهان را از دید خود می سازد یا که از دید پدر، همسر و حتی پسرش. شاعر در روح جهان حلول می کند و رفتارش را به شکل دلخواه خود در می آورد و در واقع تجربه های خود را بر آن تحمیل می کند. و آنجا که جهان در ذهن او به بدویت آغازین می رسد، از زهدان او شکل می گیرد و با کلام، طرح زده می شود. نوعی بردباری که حالا سر به عصیان برداشته است. اما تفاهم و دوستی و عشق را در رقت حسی شاعرانه برتر می داند، و گاهی حتی اسیر حس زنانه می شود. و ...
اولین کسی که به این زبانها (زبانهایی که اقوام قدیم سامی 1: بابلیان، کلدانیان، کنعانیان، آرامیان، آشوریان، نبطیان، عبرانیان، حبشیان و عربان به آنها تکلم می کردند) نام "زبانهای سامی" اطلاق کرد، خاورشناس آلمانی "شلوتزر Schlotzer" بود که در سال 1781 میلادی، زبانهای عبرانیان، عربان، آشوریان و اقوامی را که در تورات به عنوان اینکه از نسل "سام بن نوح" بوده اند، <<زبانهای سامی>> نامید.اگرچه این نام گذاری ظاهراً زیبا و جالب است اما مطابق با مسمای خود نیست. و در مقام تعریف علمی و منطقی جامع و مانع نمی باشد.
از این جهت غیرجامع است که در تورات عیلامی هاو لیدی ها نیز در زمره اقوام سامی شمرده شده اند. ولی مطابق تحقیقات تاریخی هیچ یک از آن اقوام سامی نبوده اند و زبان آنان با طبان سامی قرابت و ارتباطی نداششته است. و مانع نبودن آن از این جهت است که بعضی از آن اقوام مثل حبشیان <حامی> نژاد بوده اند اما به زبان سامی تکلم می کرده اند.
قرابت میان زبان های سامی از نظر کمیت و کیفیت کلمات و جملات بسیار واضح است. و این ارتباط بسیار بیشتر از ارتباط میان زبان های هند و اروپایی است. نخستین کسانی که به این قرابت پی بردند بعضی دانشمندان یهود قرون وسطی در اندلس(اسپانیا) بودند بخصوص شخصی به نام "یهوذبن قریش" در اوایل قرن دهم میلادی.پس از آنها خاور شناسان با کوشش بیشتری به شناخت زبان های سامی پرداختند و در آن رشته، علم زبان شناسی و فقه اللغة را به وجود آوردند.
اقسام زبان های سامی
مجموع زبانهای سامی به طور کلی و عمومی به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- زبان های سامی شرقی؛ یا بابلی و آشوری.
۲- زبان های سامی غربی و کنعانی - فینیقی.
۳- زبان های جنوبی یا عربی.
هرکدام از دسته بندی های بالا دارای اقسام فرعی نیز می باشد. بعضی دانشمندان زبان های سامی را تنها به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم کرده اند.
تقسیم بندی سه گانه بالا که با مقتضیات جغرافیای طبیعی و زیستی و تکوین اجتماعی و وضع سیاسی و تطور طبیعی و اجتماعی مطابقت داردو مورد قبول اغلب خاورشناسان می باشد، دارای شاخه های فرعی زیر است:
الف) گروه زبانهای سامی شرقی:
بابلی
آشوری
کلدانی آرامی
ب) گروه زبانهای سامی غربی:
کنعانی-فینیقی
اخلامی
فینیقی-پونیک (کارتاجی)
آرامی
عبری
سریانی
تدمری یا پالمیری
نبطی
موآبی
آموری
ج) گروه زبانهای سامی جنوبی:
۱- عربی:
عربی باستان
عربی قحطانی
حمیری
سبائی
معینی
عدنانی مضری یا قرشی فصیح
۲- حبشی-اتیوپی:
حبشی یا اتیوپی
جعزی
تیگری
تیگرینائی
امهاری
هاراری
(از آنجا که از این به بعد مبحث "زبان های سامی" بسیار تخصصی و زبان شناسانه خواهد شد سعی خواهم کرد در حد توانم مختصر و با زبان ساده و با امانتداری آن ها را بازگو کنم.)
داشت گل "آگلونما"ی داخل گلدان را نگاه می کرد، که لبخندی بر لبش نشست. تا چند ماه پیش برگهایش به علت نامعلومی همه آویزان و بی رمق بودند. اما امروز برگهای زیادی از آن صاف و قبراق ایستاده بودند. اگرچه، چند برگی هم در اطرافش هنوز بی حال بودند.
یاد خودش افتاد. به مدت دو سال مثل آن برگها، افسرده و غمگین بود. خشکیده بود. تنها کاری که میدانست چگونه باید انجام دهد آه و اشک و ناله بود. گفتار و کردار غلط، ضعف شدید شخصیتی و ... که البته همیشه به آن اذعان داشت. حالی که نه قبل از آن، آنگونه بود و نه حالا- بعد از آن. لبخند می زد که باز مثل برگهای "اگلونما" شاد و قبراق است.
روزی را در خاطر آورد که تصمیم گرفت تکه های شکسته شده اش را جمع کند و خود را "بند" بزند و دوباره حق "زندگی" کردن به خودش بدهد. به یارش که حالا کوهها و دشتها میانشان فاصله بود، اما او باز هم "یارم" خطابش می کرد- البته در دل. گفت می خواهم زندگی کنم، نه روزمرگی. یا از امروز درست زندگی می کنیم یا هر کس زندگی خودش را می کند. یارش در چشمانش زل زد. انتظار نداشت. آنها حتی روی مبل کنار یا روبروی هم ننشسته بودند. یارش از پشت میز تدوین به سمت وی چرخیده بود و او روی مبل نشسته بود.
-حرف آخرت است؟!
-بله. زندگی حق همه انسانهاست. و من انسانم. برای دلم، وقتم و وجودم ارزش و احترام قایلم. برای تو هم همینطور. با من شاد نیستی با دیگری حتما خواهی بود.
-باشد. و دیگر هیچ نگفت.
او قرار گذاشت فردا صبح هرکس دنبال زندگیش برود. از رئیسش با بیان علت، مرخصی گرفت و آماده رفتن. یارش طبق معمول تا صبح تدوین کرد و نخوابید. وقتی او بیدار شد مطابق همیشه ندیدش. صبح تا ظهر ساعت خوابش بود. اما یارش نبود. او اصلا نخوابیده بود. فکر کرد شاید مثل بعضی وقتها رفته نان سنگک تازه و عسل و خامه بخرد -صبحانه مورد علاقه هردوشان. اما نه. نیامد. تلفن همراه هم در خانه بود. یادش آمد که گاه گاهی که یارش خامه و عسل می خرید و بعد او را بیدار می کرد تا با هم صبحانه بخورند، با برق خوشحالی در چشمانش می گفت: چقدر زندگی قشنگ است وقتی عشقت را از خواب بیدار کنی و باهم، بوی نان تازه را حس کنید و صبحانه بخورید! همیشه وقتی او یک روز مرخصی می گرفت، یارش از فردا -که باید او دوباره سرکار برود- بیزار بود.
او نیامد و نیامد. وقتی آمد که همه جا تعطیل شده بود.
-قرارمان چه شد؟
-می ریم. عجله نکن.
همیشه خونسرد بود. بعد از ساعتی آمد و گفت آماده شو برویم. او نیشخندی زد و گفت: حالا؟!!
-آره. و با اصرار او را برد، اما نه به دادگاه بلکه به پارکی که او عاشقش بود عاشق درختهای سربه فلک کشیده و کهنسالش. عاشق هوای خنکش. زمین اسکیت با آن شادی و شور و آهنگهای هیجان انگیزش: پارک قیطریه.
راه رفتند. یارش که همیشه بعد از چند دقیقه می نشست اینبار پا به پای او رفت. او که اگر می گذاشتندش تا آخر دنیا پیاده می رفت، رفت و رفت و یارش هم می آمد، بی کلامی، بی لبخندی.
بالاخر ه او نشست. به خودش آمد. یارش دوست داشت بنشیند،سیگاری روشن کند و از کارش برای او بگوید یا بحث اجتماعی یا فرهنگی را با هم آغاز کنند. یارش سر حرف را طبق معمول با شوخی گرفتن همه چیز حتی این موضوع شروع کرد. یکی دو ساعتی گفتند و گفتند. و در آخر هم به نتیجه خاصی نرسیدند.
فردا او که تا صبح بیدار بود، لباسش را پوشیده و داشت چایی کمرنگش را می خورد.
-سلام. چایی آماده است بریزم.
او که میل نداشت اما هرگز توان شکستن دل یارش را نداشت. گفت:
-آره . لطفا. باید بروی سر ضبط؟
-نه. می رسانمت.
-نه چه کاری است. در این شلوغی صبح. بری، برگردی. خودم می روم.
خیابانها را رد می کرد تا به پاسداران رسیدند. با لبخندی خداحافظی کرد. اما او گرفته و بلاتکلیف بود.
تغییری 180 درجه، نه، 360 درجه نه، 1000 درجه رخ داده بود. اطمینان نداشت حتما همین چند روز است. می گذرد.
... خوب حتما این هفته است. این ماه است. این سه ماه است. مثل مقاطع زمانی عضویت در کتابخانه-سه ماهه، شش ماهه، نه ماهه و یکساله- برای خودش قرار می گذاشت و وعده می داد که خوبی ها تمام می شود.
حالا که نشسته بود و "اگلونما" را نگاه می کرد، سالها از آن وعده ها می گذرد و یارش همچنان تغییریافته است. او دیگر همین است و بس. چه اتفاقی افتاد نمی فهمید. عشقی که در یک نگاه در یارش با دیدن او در حال گذر از خیابان هفت تیر ایجاد شده بود، و در او هم به مرور رسوخ یافته بود، هنوز باقی بود. فقط گرد و غباری سنگین رویش نشسته بود. که تنها نیازی به "ها"کردن و دستمال کشیدن داشت. حالا این علاقه حسابی اصیل و ناب شده بود.
اما او هرگز "دوستش " را که از او عشق ورزیدن را آموخته بود، فراموش نکرد. او یاد گرفت چگونه بگوید "دوستت دارم".و چگونه خسته نشود از دوست داشتن های بی جواب، چون حتما روزی جواب خواهد داد.
او همیشه دوستش را "بابالنگ دراز" خودش می دانست. البته هرگز این را به او نگفته بود. خجالت می کشید. مبادا ناراحت شود. او را به این نام می خواند چون برایش سنگ صبور بود و عزیز. و مثل جودی او را از حامیان خود می دانست. با او تمام درد دلهایش از روزگار و اجتماع و ... هر اتفاقی که می افتاد را یا می گفت یا می نوشت. تصمیماتش، ایده هایش و همه چیز را. و باز هم بابا بی خبر از همه اینها. بابا مهربان بود و همیشه حرفی تازه داشت. و چه زیبا عشق ورزیدن را به او آموخته بود!