ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

تاریخ زبان شیرین فارسی


   زبان پارسی،  ادامه زبان تمدن جی است،  نام پهلوی و زبان پهلوی،  و یا به تلفظی فهلوی،  سه گونه تعریف شده است:  نخست آنکه گروهی از نویسندگان پس از اسلام آنرا منسوب به پهله دانسته‌اند،  که نام پنج شهرستان، آذربایجان، همدان، ماه آوند، ری و اصفهان بوده، و نیز گفته ‌اند که فهلوی زبانی بوده‌ است که شاهان ساسانی در مجالس خود بدان سخن می ‌گفتند.  باین ترتیب، پهله نیمه‌ غربی ایران را در بر می ‌گیرد. اما روایت های بسیاری هم هست که درباریان ساسانی به زبان دری سخن می‌ گفتند،  که زبان خراسانی ها است.  شمس قیس رازی،  در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم می گوید که بیشتر مردمان عراق که در واقع عراق،  تلفظ عربی شده‌‌ اراک است که بخش غربی ایران بزرگ را تشکیل می‌ دهد،  رغبت زیادی به انشا و انشاد ابیات فهلوی دارند،  و از قول و غزل‌ های عربی و دری چنان لذت نمی‌برند که از فهلویات.  شمس قیس، خود اهل ری بوده ‌است،  و در درستی گفته‌ او شک نمی‌توان برد،  و بنابر این زبان ری نمی‌تواند زبان مرسوم دربار شاهنشاهی ساسانیان باشد.  از سویی ترانه ‌های بسیاری که از دوران‌ های پس از اسلام در سرزمین ماد، یعنی آذربایجان و همدان و لرستان رایج بوده بنام  فهلویات مشهور است.  که از همه بیشتر و بهتر ترانه‌ های بابا طاهر همدانی است،  که همه ایرانی ها با آن آشنایی دارند. دیگر آنکه بعـقیده‌ زبان‌شناسان و ایران‌شناسان غربی، پهلوی،  صورت دیگری از واژه‌ پرتوی است،  که همان پارتی، یا اشکانی، یا خراسانی است.  بنظر می رسد که چون عـظمت دستگاه فرهنگی اشکانیان،  که ظاهراً به دست اردشیر ساسانی نابود گردید،  چنان بوده است،  که درباریان در زمان ساسانی نیز با همان زبان پارتیان یا پهلوی سخن می ‌گفته‌اند، و بعلت نام،  در یا  دربار بعـدا به زبان دری مرسوم گشته است.  این خلاصه نظرات سه گروه از نویسندگان و پژوهش‌ گران درباره‌ زبان پهلوی بود،  اما آنچه که از شاهنامه بر می آید چنیـن است،  که زبان پهلوی، زبان عمومی کشور ایران بوده‌ است.  و آن هم منسوب است به پَهلَوْ نخستین باری که در شاهنامه از پَهلَو یاد می‌شود،  در زمان منوچهر است یعنی به گفته ای که از نظر تاریخی معادل است،  با زمان پس از مهاجرت آریاییان و سه گروه شدن آنان:

* بفرمود پس تا منوچهر شاه <><> ز پهلو به هامون گذارد سپاه *

    و چون در این شعر،  پَهلَو در مقابل هامون و دشت آمده، معلوم می‌شود،  که پهلو در اصل به معنی کوه و کوهستان بوده،  و این معنی چند بار دیگر نیز در شاهنامه تکرار شده ‌است:

* بفرمود تا قارن رزم‌ جوی <><> ز پهلو به دشت اندر آورد روی *

* یکی لشکر آمد ز پهلو بدشت <><> که از گرد اسبان هوا تیره گشت *

* بفرمود تا جمله بیرون شدند <><> ز پهلو سوی دشت و هامون شدند *

      چون با این اشارات، شکی نمی‌ ماند که پَهلَو در اصل به معنی کوهستان بوده است،  بایستی درباره‌ آن موشکافی کرد.  باستان ‌شناسانی که در دشت ‌های ایران به اکتشاف پرداخته اند،  شگفت‌زده شده‌ اند که چطور از حدود شش هزار سال پیش به اینطرف،  در دشت‌ها اسکلت انسان دیده شده است،  و پیش از آن کمتر بوده.  دلیل بزرگ آن این است،  که آریاییان تا شش هزار سال پیش در ارتفاعات و رودبار های کوهستانی زندگی می‌کردند،  چون دشت‌ های ایران ‌زمین خشک بوده است،  زندگی در دشت‌ها یا لااقل در همه‌ دشت‌ها ممکن نبوده.  اما از حدود شش هزار سال پیش که در شاهنامه،  با پادشاهی فریدون و ایرج و منوچهر از آن نام برده می‌شود،  ایرانیان موفق به اختراع قنات و کاریز شدند،  که انسان آریایی در دشت‌ های ایران‌ شهر پراکنده شد،  و اکنون آثار زندگی او و گورستان‌ها و استخوان ‌هایش در دشت بدست باستان‌ شناس می رسد.  بنابر این مسکن اولیه‌ آریاییان که پهلو یا کوهستان بوده،  کم‌ کم به دشت‌ها نیز کشیده شد،  اما نام پهلوی بمعنی آریایی و ایرانی برجای ماند.  اینست که در شاهنامه همه جا از پهلوی معنی ایران بر می‌آید،  نه یک قوم مثل سیستان ها یا پارسیان یا مادها،  بلکه پهلوی شامل همه‌ اقوام آریایی، ایرانی است، چنانکه افزون بر زبان پهلوی یا پهلوانی، از کیش پهلوی،  جامه‌ پهلویه سرود پهلوی، جوشن پهلوی و خط پهلوی در شاهنامه فراوان نام برده شده است،  که چون همه‌ آن مثال‌ها را نمی توان در اینجا آورد برخی از آنها را برای آگاهی نامه‌ پهلوانی برگزیده ام:

   سرود پهلوی:  * سخن‌ های رستم به نای و به رود <><> بگفتند بر پهلوانی سرود *

   جوشن پهلوی:  * نشسته بر آن باره‌ی خسروی <><> بپوشیده آن جوشن پهلوی *

   خط پهلوی:  * نوشتن بیاموختش پهلوی <><> ‌نشستِ سرافرازی و خسروی *

   کیش پهلوی: ‌ * تبه کردی آن پهلوی کیش را <><> چرا ننگریدی پس و پیش را *

   جامه‌ پهلوی:  * بخاک اندرون شد سرش ناپدید <><> همه جامه‌ پهلوی بر درید *

      بویژه در این شعر بروشنی هر چه بیشتر پهلوی در برابر رومی و چینی آمده،  و معنی ایرانی از آن بر می آید:

  * بفرمود پس خلعتی خسروی <><> ز رومی و چینی و از پهلوی *



شما چند واژه پارسی در زبان های دیگر می دانید؟

تاثیر زبان پارسی بر زبان و ادبیات عرب


      همانطور که در تاریخ زبان نوشته ام،  هیچ زبانی در دنیا نیست که از سایر زبانها واژه هایی نگرفته باشد، همه زبانها از یکدیگر چیزی پذیرفته اند.  گرفتن واژگان از زبان های دیگر هیچ عیب و نقصی برای یک زبان محسوب نمی شود،  مهمترین زبان فعلی جهان انگلیسی تقریبا 75 درصد کلمات خود را از سایر زبانها بویژه انگلو، جرمن و لاتین گرفته است.  اسپانیولی و پرتغالی 95 درصد زبان و ادبیاتشان یکی است،  با این وجود خود را دو زبان مختلف می نامند.  زبان عربی و پارسی نیز از همدیگر واژگان زیادی وام گرفته اند،  بیشتر اصطلاحات فقهی، مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده است،  هر چند که پارسی آنها بخوبی می باشد،  زبان عربی نیز به نوبه خود واژگان زیادی دست نخورده از پارسی گرفته است.  جوالیقی  838 کلمه و در کتاب المنجد321 کلمه،  و ادی شیر در کتاب خودش 1074 واژه را که زبان عربی از زبان پارسی گرفته است،  توضیح داده اند.

      برای نمونه از کلمه پادشاه در زبان عربی دهها کلمه ساخته شده است.   واژه های:  اشتها، شهوت، شهی، شهیوات، شاهین، شیخ، بدشاو، پاشا، باشا،  همگی از کلمه پارسی پادشاه گرفته شده اند.  مثلاً از واژه گناه کلماتی مانند:  جناه، جنایی  و جنحه، جناح، جنائیی، جنحه، مجنی، جنایت، جان، یجان،، هامش و حاشیه از گوشه و شکایه از گلایه،  و الی آخر.  شعر حماسی‌ و پهلوان‌ نامه ‌های‌ ملّی‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ همواره‌ از محبوبیّتی‌ گسترده‌ برخوردار بوده‌ است. ادبیات‌ فارسی‌ در این‌ زمینه‌ نیز همچون‌ بسیاری‌ از زمینه‌ های‌ دیگر بسیار غنی‌ و تاثیر گذار بر ادبیات عرب و بر تمام فرهنگ های منطقه و جهان بوده است.

       حداقل 15 نویسنده بزرگ ایرانی در شکل دهی ادبیات عرب نقش داشته اند،  که سیبویه از جمله آنها است،  که در نویسندگان ایران نوشته ام.  معمولا دانشمندان ایرانی در ادبیات، طب، کیمیا، تفسیر و معارف دینی، نجوم، موسیقی، جغرافیا، زبان شناسی، تاریخ،  خدمات بی نظیری نه تنها به جامعه عرب و اسلامی بلکه به جامعه بشریت نمودند،  ولی بعلت کم کاری ایرانیان امروزی،  در کشور های عربی بعنوان عرب می شناسند.  همین دانشمندان بودند که از مصدر های فارسی با استفاده از ابواب و قالب های گرامر عربی صدها کلمه جدید ابداع و به غـنای ادبیات عربی افزودند.  خاطر نشان نمایم از نظر انوش راوید، دانشمندان متعلق به ملتی نمی باشند،  آنها برای بشریت کار و خدمت می کنند.  آنها همچنین در ادبیات پارسی،  با استفاده از مصدر ها و قالب های عربی،  کلماتی ساخته اند که بعدها بسیاری به ادبیات عرب وارد شده اند،  مانند:  سوء تفاهم ، منتظر و....

      از پارسی با کمک قالب های عربی واژگانی ساخته شده،  که تعدادی از آنها به زبان عربی نیز راه یافته اند مانند: استیناف = از نو، درخواست نو و تجدید نظر،  تهویه = از هوا بر وزن تفعیل وزن توزین و....  زبان های گروه سامی و عربی بخش اعظمی از واژگان خود را از پارسی گرفته اند،  که در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالب های متعدد آن واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده آن قابل رد یابی است،  و بدلیل ذوب شدن در قالبها و صیغه ها رد یابی آن  مشکل می شود. 

      زبان پارسی از معدود زبان های دنیا است که تقریبا عموم واژگان وام گرفته را بدون دستکاری و بدون حذف آوا و حروف می پذیرد.  بویژه کلمات قرآنی را بدون هیچ تغییری پذیرفته است،  مانند:  صالح، کاذب، مشرک، کافر، و...  بسیاری اعتقاد دارند باید هدف از بیگانه زدایی از زبان پارسی ، نه حب و بغض نسبت به بیگانه بلکه باید تلاش برای آسان کردن پارسی از یکسو و پویا و زنده نگه داشتن آن از سوی دیگر باشد.  بطور نمونه کاربرد جمع مکسر عربی فهم پارسی را برای غیر پارس زبان ها مشکل می کند،  مانند:  اساتید، بساتین، دساتیر، خوانین، دهاقین، بازارات، میادین، اکراد، افاغنه، بجای:  استاد، بستان، دستور، خان، دهقان، بازار، میدان، کرد، افغانی،  که همگی باید با افزودن ها جمع بسته شوند،  نه بصورت مکسر عربی.

       خارج کردن واژگانی که در اصل ریشه پارسی دارند،  کمکی به پویایی زبان پارسی نمی کند،  و بسیار گفته و شنیده شده که افرادی ما را از بکار بردن بعضی کلمات مشترک که در پارسی و عربی از قدیم وجود دارند برحذر داشته اند.  بطور نمونه می گویند نگویید:  جنایی و استیناف، فن، صبح، نظر،  بگویید:  کیفری و تجدید نظر، پیشه، بامداد، دید و ... نگویید خیمه یا مخیم،  بگویید اردوگاه و  نگوئید .... بگویید،،، حال اینکه بیشتر اینگونه کلمات ریشه پارسی دارند،  در همین مثال های گفته شده به ریشه جناح که گناه است و کلمات جنائی، جنایت، جناة، جناح، جنحه، مجنی له و علیه جنی یجنی و ..... همگی از ریشه جناه یا گناه ساخته شده.  یا خلیج که از خلید پارسی به معنی فرو رفتگی آمده است،  و در خلیج فارس توضیح نوشته ام.

      استیناف از بردن واژه نو به باب استفعال بدست آمده،  و استانف، یستانف و...،  از آن بدست آمده  است.  فن از واژه پن و پند ساخته شده،  و در صیغه های مختلف عربی، فن،  یفن، فنان، تفنن، متفنین و ...  از آن ساخته شده است.  صبح از صباح و صباح از پگاه  ساخته شده،  و مصباح و ...... از آن ساخته شده است.   نظر عربی شده نگر می باشد،  انظر، نظر، ینظر، منظر و  .... از آن ساخته شده اند.  خیمه از واژه پهلوی گومه و کیمه (به معنی کلبه) گرفته شده،  و خیام، مخیم، خیم، یخیم، صرف شده است.

      در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همینطور است،  مانند کلمه بالکن، بنانا (موز)، بانک، که هر سه ریشه پارسی دارند.  چه نیازی است بجای عبارت،  دار آخرت،  که در اصل پارسی است،  عـبارت،  سرای دیگر،  را بکار بریم،  و یا بجای بالکن که لاتین شده همان بالاخانه است،  و از طریق ترکی به فرانسه راه یافته و بجای واژه گان بین المللی،  پارتیزان، پارتی، پارسی، و...،  بنانا، بندانه،  که از طریق عربی به لاتین راه یافته است،  کلمه دیگری بکار ببریم.  حذف و یا جایگزینی  واژگان بین المللی مانند:  رادیو، تلویزیون، کامپیوتر، و ...،  که در همه زبان های دنیا نزد مردم جا افتاده است،  نیز نباید اولویت داشته باشد.

      بسیاری از کلمات مشترک پارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند،  ریشه پارسی آن معلوم می شود.  بطور نمونه تقریبا بندرت کسی در عربی بودن کلمه کم (چن، چند)، جص (گچ)، رباط، بیان،  نور، دار الاخره، تکدی،  رجس، نجس  و یا باکره (پاکیزه (ترجمان تردید کرده است.  اما در حقیقت همه اینگونه کلمات یا بطور کامل پارسی هستند و یا معرب شده هستند.  بطور نمونه برای کلمات  فوق در زبان عربی ریشه و مصدر حقیقی وجود ندارد،  و وزن بعضی از آنها نیز عربی نیست.  کلمه نور بر وزن کور و دور و خور است.  اگر نور با همین شکل پارسی نباشد،  حتما عربی شده خور (به معنی خورشید و روشنایی) است،  رباط در پارسی به معنی اسطبل است.  رباط الخیل یعنی خانه یا پرورشگاه اسب،  ریشه آن به رهپات و یا ره باد برمی گردد.  نجس و رجس هر دو از واژه زشت و جش گرفته شده اند.  دار، در زبان پارسی به معنی دارنده، پایه، ستون، تنه درخت، بکار می رود،  مانند:  دیندار، داربست، دار و درخت،  اما در عربی آنرا در معنی خانه بکار گرفته اند،  مانند دار الحکمه و....

       قرآن شناس، زبان شناس و پژوهشگر نامی انگلیسی زبان،  جفری آرتور،  می گوید،  بیست وهفت کلمه قران ریشه پارسی دارد از جمله : سجیل = معرب سنگ و گل،  اباریق = جمع ابریق، معرب آبریز،، تنور، مرجان،  مِسک = معرب مِشک،  کورت = کور شدن، تاریک شدن،  تقالید = قلاده، جمع تقلید،  بیع = خرید و فروش،  بیعانه = بیانه، قسمتی از پیش پرداخت،  جهنم، دینار، پول رایج ایرانی قدیم،  زنجبیل = معرب زنجفیل،  سُرادِق = سراپرده،  سقر = جهنم، دوزخ،  سجین = نام جایی در دوزخ، زندانی،  سلسبیل = سلیس، نرم، روان، گوارا، می خوشگوار، نام چشمه ای در بهشت،  ورده = پرگه، گل سرخ،  سندس =  دیبای زربفت لطیف و گران بها،  قرطاس = کرباس، کاغذ، جمع آن قراطیس،  اقفال = جمع قفل.

      بعضی پژوهشگران تعداد واژگان پارسی قرانی را بیش از یکصد عدد برآورد کرده اند،  مانند:  سراج = چراغ،  دار،  غلمان = گلمان، جوان گل رو،  جُناح = گناه،  رجس = زشت،  خُنک= سرد،  زُور= قوه، نیرو، عقل،  شُواظ = زبانه آتش، شعله، حرارت، درحال ذوب شدن،  اُسوَه = الگو،  فیل= پیل،  توره= شغال، حیوان وحشی، عبقری (آبکری آبکاری) =  زیبا سازی،  کنز= گنج،  زبانیه =  نگهبانان دوزخ، زبانه کشیدن شعله های آتش، ابد = جمع آن آباد، جاودان،  قمطریر= شدید، سخت، دشوار، نجس= ناپاک، پلید،  بررُخ= مانع وحایل بین و چیز،  تَبَت = نابود شده، قطع شده، تب و تاب یافته،  سخط = خشم گرفتن برکسی، غضب، سُهی = بگونه سها، ستاره کوچک و کم نور در دب اصغر، اریکه = اورنگه = ارائک به معنی بالش و متکی  چند بار در قران تکرار شده است،  برهان = دلیل، در قرآن برهان و براهین آمده است،  برج =  تبرج،  الجزیه = گزیت،  الجند = گند.    

 بسیاری از کلمات ریشه و بنیاد پارسی داشته،  که به فراخنای زبان عربی درآمده و مشتقات آنها با دلایل از جانب محققین گفته شده است،  نفوذ گسترده واژگان پارسی به سایر زبانها نشانه کهن و ریشه دار بودن آن است،  همچنین زنده بودن و اهمیت آن را در همه زمانها اثبات می کند.


بعضی غلط های رایج


 بسیاری از مردم به اشتباه کلماتی مانند:  تاج، خبر، بیگ، دهقان، خاقان، خان،  را به زبان های دیگر مرتبط می کنند.  در حالیکه بطور نمونه:  دهگان یا دیهه گان ریشه کلمات دهقان – خاقان و خان است.  گاهی در زبان پارسی نیز،  آواهایی مانند:  گ – ش -  پ و  ذ   به آواهای  ج –  س –  ف  و ذ،  تبدیل  شده است. مانند:  گرگان = جرجان،، شوش = سوس،، پند = فند،،  استاذ = استاد،، و گاهی گ در آخر کلمات به ه تبدیل شده،  مانند گردگ = گرده.

  عکس لوح زرین پی بنای آپادانا با کتیبه های سه زبانی،  از داریوش بزرگ در موزه ملی ایران،  عکس شماره 1114 از آلبوم عکس وبلاگ انوش راوید.  سه زبان پارسی، ایلامی، بابلی،  دلیل بر اهمیت و ترکیب زبانی ملت های قاره کهن بوده است،  این نوع کتیبه ها جای تحلیل زبان و جامعه شناسی تاریخی دارد.

   واژگان پارسی بصورت های زیر به زبان عربی داخل شده اند:

   1 ــ  بدون تغییر یا با کمترین تغییر مانند:  بند،  بند،  بنود،،  سکر = شکر،  شیرین،،  ارش،  بخشش، دیبا،،  آشوب، اوباش،،  ابریشم، ابریسم،،  خیار، عدس، لوبیا، شادان، شاذان،  بادام، استاد، خبر، درویش، استاد، دیوان و...

   2 ــ   با تغییر،  حذف و تبدیل حروف پ- ژ- چ- گ،  که در زبان عربی وجود ندارد،  به صدا های دیگر مانند:  چغندر = شمندر،، چنده، چیه = شنوه، پگاه = صباح،،  پند = پن = فن،، گاومیش = جاموس،، گلنار = جلنار،، چلیپ = صلیب،،  چین = صین،، چارسو = شارسو،، دیباچه = دیباجه،، گدا = کدا = تکدی،، لگام = لجام،، چمران= تشمران،، گرنادا = قرناطه،، خانه گاه = خانقاه،، گزیه = جزیه،، گعک = کعک = کیک،، گنجینه = خزینه،،  پرده= برقه و ...

   3 ــ  تغییر حروف ک به ق  و  خ -  مانند:  کاسپین = قزوین= کله= قله،، کوروش = قورش،، کسرا = خسرو،.

 تغییر کلی:  گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی  هیچ اثری به جز وزن واژه پارسی باقی نمانده مانند:  چند، چن  = کم،، گچ = جص، مجصص،، زشت= رجس،، پسک = برص،، گنج، کنز،  و ...

   4 ــ  کاربرد کلمات در معنی متضاد با پارسی و یا غیر معنی اصلی  مانند:  خوبه = خیبه،  زرابی،  قالی.

   5 ــ   به هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند:  باغ = غابه،،  باغـات= غابات.

   6 ــ   یک کلمه از پارسی چند بار و به معنی های مختلف وارد عربی شده،  مانند:  از کلمه باغ = باقه،  به معنی دسته گل و کلمه، غابه به معنی جنگل، ساروج  به معنی نوعی ملاط  سیمان و آب،  انبار و سهریج، صهریج به معنی، تانکر.

   7 ــ  حذف سایر آواها  مانند:  نارگیل = ارکیل،،  آبریز= ابریق.

   8 ــ  گاهی در تبدیل واژه پارسی به زبان عربی تنها یک حرف از  واژه پارسی باقی مانده است،  مانند: گوشه = حاشیه = هامش = حامش = جشن = دشن = تدشین،،  سنگ = سنج = صنج =  چار راه  = شارا = شارع =  شاد یشید =  شادی،  اناشید = جشن = دشن=  تدشین،،  تایگر= بایبر = ببر = نمر ( نمور) و ...

   9 ــ  گاهی در ادبیات زبان پارسی از مفردات پارسی و یا عربی کلماتی ساخته شده،  و بعد به ادبیات عرب نیز راه یافته است ، مانند:  فهم و سوء تفاهم –  تهویه.

   10 ــ  حذف و یا تغییر و تبدیل هر یک از حروف عـله " و . ا . ی"  به یکدیگر، مانند:  جوراب= جورب،، خوب= خید = خیر. 

   11 ــ  تبدیل،  ا  به هـ  و تبدیل، ز به س،  مانند: اندازه = هندسه،،  اندام = هندام.

   12 ــ  گاهی در  تبدیل واژه پارسی به زبان عربی دو  حرف از  واژه پارسی باقی مانده  است، مانند:  آیین = دین.

گاهی در تبدیل واژه پارسی به زبان عربی آواهایی به آن اضافه شده مانند:  ستون =  اسطوانه = استوانه،،  سروج  ساروج سهریج  صهریج.

   توجه:  زبان اربی که بعدها عربی گفته شد،  ساخته و پرداخته شده از زبان تمدن کهن جی است،



 نمونه هایی از نام ها و واژه های پارسی در ادبیات عربی:

      وزیر، وزارت، مرزبان، اسوار، دیوان، برید، ورد (برگ- گل)،  ورق، دین، مصر، میثرا- الهه الشمس، تاج، سفته، چک، خنجر، جوشن، خود، خدنک، ساروخ، هاون، ستون، استون، استوانه،..  نام ستارگان:  هرمس، ناهید، بهرام، مهر، کیوان، تیر، ماه، بروین، ناهد،..  در موسیقی:  نای، نی، سورنا، بربط، تنبور، صنج، سکاح، سیکاه،..  بغ، بگ، بیک (بعضی به غلط این واژه را ترکی می دانند)،  به معنی ارباب امیر خداوند رهبر دینی، مرشد و هدایتگر است، که بغ دخت (بیدخت)، ایزد بانو نام دیگر آناهیتا فرشته آبها و پاکی، بغداد، جم، عجم،.. دیباچه = دیباجه،، امیر، میر،، پاک، پاکیزه = باک، باکره،،  پگاح = صباح،..  پیام = بیان،..  پروانه، فروانه = فرواشه، فراشه،..  ابریق= آبریز،، اندازه = هندسه،، اندام = هندام،، بخشیش = بخشش،، الجاموس = گاومیش،، جلنار = گلنار،، شمندر= چغندر،، سکر= شکر،، فن= پن(پند) صلیب (چلیپا)،، استاذ،  دور =  دوران = دوریه،، لج، لجاجت لجوج،،  تریاک= تریاق،، شاد، فرح، شادان = شاذان،، شیشه،  رزق (روزیک)،، لگام = لجام،، هزاره = حضاره (تمدن)،،  حور= حوریه،،  فتیله، فارس، فرسان، جهنم، راز، رمز،  بند، بنود،، زیور= زینت،،  خیار، جربزه، صابون، گچ = جص،، غوغا، سوگ ( تونل ) = سوق،، چهار سو = شارسو،، زنانی (زننما) زانی، زانیه، زان، دین، دستور،، کرباس= قرتاس،،  گدا= کدا تکدی، قاب ( کاب)،، کعب،  بته = پته= بطاقه (بلیط)،،  کلات قلات= قلعه قلاع،،   دلو دوالی،،  رنگ= رنج،، روزنامج،،  خانه، پادشاه = پاشا= باشا= شاهی = شهی (لذیذ)، شاهین، شاو، شاحنه، باشه (نوعی شاهین)،، شیرین، شمع و شمعدان،،  شلوار=  سروال سراویل،،  مهرگان = مهرجان،، آبخانه، آباد، آبدان = حوض،  آجر= آجر، آگر، آجور،، آخور = اصطبل،،  آزاد مرد = رجل حر،، آستانه = دربار،، آسمان خون = آسمان گون،، آهن.  اباش = اوباشه = اوباش،، ایوان، دیوان، اخش = خوش، ارجمند = با ارزش،  عزیز، ارجوان = ارغوانی، شراب،،  ارزن = ارز،،  ارگ، بورگ = برج،،  انجمن=  الهنزمن،،  الماس =   الماس،، انبار = الانبار،،  انبان = انبان،، استبرق در قران آمده است، اصل آن استبرگ،  انبوب، انجر، اسوه،  در قران در چند آیه تکرار شده است.  اسوه از کلمه پهلوی آسا  به معنی نمونه گرفته شده است.  اساور = اسوار به معنی اسب سوار،،  اشتربان = شتربان،،  بابا، باذام، بیجامه،  باذنجان=  باذمجان،، بندر، پاپوش، چی = پاپوش=  بابوش،،  بابونج = بابونه = پونه،،  باج = باژ= مالیات و زورگیری،  باجه = پاچه،  باجایه = چادر نقاب = پوشش،،  باخ = باختن،، باداش = پاداش،، بادزهر = پادزهر،،  بادگیر = بادکیر،، بادنج = جوز هندی،،  بادهنج = بادهنگ،،  باده = می،،  بارجاه = بارگاه = کاخ و قصر،،  بارجه = کشتی جنگی،،  بارجین = قاشق،، باره = پاره = بهره،،  بارود= باروت،،  پارولا = مکر و حیله،،  باری = بوری،  حصیر،،  باریچی = باروتچی،،  باز=  عقاب،، بازار= سوق،، بازدار= صاحب عقاب،،  بازرباشی= بزرگ بازار،،  بازرکان= بازرگان،، بازوبند= باصوبند،، بازی = ملعبه،، بازیار = مربی شاهین و عقاب،، پاسبانی = نگهبانی شب،، باسقانی = بازرس،، باشق = باشه نوعی عقاب،،  باطیه = پاتیل = بادیه، باغ = باغ، باغبان = باقدار،، باغستان = بوستان،،  باک = پاک،، بال = بال،، باله = جوراب محکم از کلمه پیله گرفته شده و رقص باله از این کلمه است)،، پالوته= بالوظه= فالوذج = پالوده،،  بانو، بانوان، بانوکه= بانوچه،، نمر = ببر،،  بخشیش = بخشش،، برجد = لباس برچم = برچین، پرچه = یاره،،  برخ = سهمیه،،  برخاش = پرخاش،،  باقة = دسته گل، باغ گل،،  باغ داد، بغ داد =  بغداد،،  برزخ = پرژک = پردک = پرده = برقع،،  برزغ = پرذوق، پر نشاط،،  برزه = برزکار،،  بسط= بساط،، از کلمه پوست  پهن کردن  بسط کردن و بساط کردن،، بست = بستن،، بستان از بو استان و یا باغ استان گرفته شده است.  بستان = بگیر ،، بستانبان = باغبان،،  پستان = پستان،،  بغوان = باغبان،، بقجه = بقچه،، بلاز= بلاژ،،  شیطان،، بلاس = پلاس، بلبل،، بلدام = پلید اندام = بلندم،، بلس = پلوس = ابلیس،،  بلشت = پلشت، نجس،، بلکون = بالگون،،   بلند= بلند،، بلنک = پلنگ،، بهادار= ثروتمند،، بهار= بهار نوعی گل،، به به = به به،، بهبوذان = بهبود،، شاد، بهرس = بهی = زیبا،، پهریز= پرهیز،، بهزر= به زر،،  بهو = صوفه، ایوان، بوتقه، بوته، قالب، بوتین = پوتین،، بوران = باران، بشارت، بوس = بوسه،،  بهلول از  پهلوان،بهلوان = پهلوان،، پوچ = بوش،، برهوت = بیابان،،  برو = برو،  برواز= پرواز،، برید= بردن نامه،، پادشه = باشه،، بذر= دانه.  بزکوار= بزرگوار،، بس = بس است،،  بساط= بسط= پهن،،  بشکیر = پیشگیر= پیشبند،، بشم = پشم = تخم،،  بط= پت،،  بطریق = پاتریک،، بغشور = کاشور،، بقجه = بقچه،، بقسماط =  پخت مال نوعی نان خشک (پی تنوری )،، بقلاوا= نوعی شیرینی،، بلاس = پلاس = زیلو و زیر انداز دراویش،، بهبوذان = مسرور = شاد،، بهرامج = نوعی درخت،، بهرم = بهرمان = نوعی پرنده،، بهزر = بهترین زر،،  تبان = تنبان ،، تبر = تبر = طبر،، تبرج = برج،، تخت = تخته خواب،، تخدار = پادشاه،، تور = نوعی نخ،، ترس و مترس نوعی چوب حائل، ترسانه = انبار مهمات، در زبان ترکی و عربی،  اما اصل آن از ترس فارسی گرفته شده  است.  اکسید آهن، این کلمه به زبانهای اروپایی نیز رفته است. توت = توت، میوه توت و درخت توت،، التور و طست = تور و طشت  دو نوع ظرف هستند.  تور نوعی سبد و نوعی بافتنی است.  التیر = تیر = تیرک = ستون چوبی ،، تیغار = تغار،،  الجادی = الشادی = نوعی شراب زعفرانی،، الجارق = چارق = نوعی کفش، الساروخ نیز گفته می شود، ساروخ همچنین به موشک نیز گفته می شود.  جاش = جوش،، جاکوش = چکش،، الجام = جام = کاسه = تاس،، الجاموس = گاومیش،، جان = جن = جن و پری،، الجاه = جایگاه،، الجاوشیر = گاوشیر،، جردقه = گرده = گردگه = یک عدد نان،، الجرز= گرز،، الجرف= توبه 109= جرف = گررف،، الجرم = گرم،، الجرماق = ؟ جرموق = گل موگ، نوعی کفش،، الجزاف = گزاف =  گزافه گویی،، جزدان = جلد قران،، الجزف = گزاف = زیاد = بی اندازه،، الجص = گچ = جبس = چسب،،  بعضی به اشتباه این کلمه را یونانی دانسته اند،  در حالیکه جبص و جیس همگی از کلمه گچ می باشد. جفت= جفت= زوج،، الجل = گل،  الجلاب = گلاب، این کلمه به فرانسه نیز رفته است = جولپ،، تولیپ،، جلاهق = کلاهک = نوعی تنفنگ،، جلبان = گلبان،، الجلجلون = گلگون،، چکین = سکین،، الجلسان = گلشن،، الجلنار = گلنار = گل انار،،  جلنسرین = گل نسرین،، الجلوز = دانه صنوبر،،  جم = جمشید = عجم،، الجمان = گمانه نوعی در و لولو،، جمباز = اکروبات = جم باز = جان باز،،  جمرک = گمرک،،  جن = جان = شیطان،، الجنار = چنار،، گند = قند،، الجنبذه = گنبذ،، جندر = چادر،، جندره = چنگره = چکش چوبی،، جنزیر = زنجیر،،  جن = اجنه 39 الرحمن،، جند = گند،،  کوشک = قصر،، جوف = یوگ = خالی،، جوق = جرگه = گروه،، جون = گون = لون،، جوهر = گوهر،، جویبار = رودخانه و نهر،، جیسران = گیسوان = دسته خرما.  حانه و الحان  از خانه گرفته شده  به معنی پستو خانه که در آن مشروب می فروشند حانوت به معنی فروشگاه نیز از همین کلمه است.  الحب حوب  از خونب و تونب و تنگه  نوعی ظرف  آب، حباری = حوبره،  نوعی کبک،،  حربا = خرپا،،   خاشوقه = قاشق،،  دهقان = خاقان = خان = رئیس،  بعضی آنرا پارسی و بعضی آنرا ترکی می دانند. احتمال دارد از ریشه  دیهگان  و دهقان به معنی کدخدا گرفته شده باشد.  غنچه  = خنچه،، الخلیج = خلیج،، خندریس = کنده ریش،، الخندق = خندق،،  خورشید، خورنق = خرگاه،، خورنه گاه، خورندگاه،، خوش بوش = خوش پوش،، خید = خوب = تازه،،  خیر = خوبی،، خیزران = خیزران = نی،، خیش = کیش = پارچه کتانی،، الخیم = خم = زیادی، دکان،، دیبا=  دیباج،، دیباچه = دیباجه،، دنگ = ضنک،، دنب بره = طنبوره،،  دایه، دولت، دسته، دباره، دهلیز، دولاب، دلو، دول = دلو، دینار،، قوزه =کوزه،، گل پنبه،  جوزق، غذا،  نیزه، نیزک،  نوروز= نیروز،،  نرگس = نرجس،، نی، نای،  نازک، نشان، نسرین، نهی، نرد = بازی تخته، سیب= سیب، سیبوی، مصیب، سرایه، سرو، سندان، سرپوش = الطربوش، سراب،  سمندر= سمندر،، سنبوک = نوعی زورق،، سوله پای = لاکپشت،،  سلحفاه،  سرور، سفینه، سرداق،  سرطاق،،  سبد= سبط،، چکین = سکین، خنجر، خونگر،،  سرد = برد، برودت، بارد،، سندباد و تند باد،،  سرداب = سرداب، انبار زیرزمینی،، سرو، سندان،  سرپوش =الطربوشئ،  سمندر= سمندر،،  شترنگ = شطرنج ، شاهین،  شهری، شهره، شراب، شاهی، شهی = لذیذ،،   شلوار=  سروال، سراویل،،  شادی =  شادی، شاطی، شیرین، شیشه، شهرزاد، شهرازاد، شاهراه، الشهره، شال = شال،،  شادی، شاذان، چمن = شمن = صنم،  شنبه،  سمبه، سبت، توت، تنور، تنبان، تبان، تل = تپه= تل اتلال،،  ترنگبین= ترنجبین،  تابوت،، تیمار= بیطار،، تاس = طاسه،، ترشی=  طرشی،، تشت = طشت،،  تب = طب، طبیب،، تمساح = تمساح، تماسیح،، تریاک= تریاق،، تراج = دراج،، تاووس= طاووس،،  تاج= تاج،،  تتویج = متوج،، تر و تازه = طری و تازج طازج،، لک لک = لق لق،،آب = لعاب، الآب،، ورم = تورم و مشتقات آن،،  وزن = اوزان،،  گنجینه = خزینه = انبان، انبار = خزینه، یخزن، مخزن،، گلستان = جلستان،، گنج =  کنز، کنوز،، گل آب = جلاب،، گلابی = کلابی،، کاروان = کاروان، قیروان،، کاری = الکاری = العقاری = سازنده، بنا، کندک = کندن = خندق،،  کبایه،  کیذ، کید= کید،،  کیمیا = شیمی= کیمیا،،کفچلیز =کفگیر= قفشلیل،،  کشیش= قسیس، قسیسین، کنشت، کنیست = کنیسه، کنایس،،  نفت = نفط،،  نقش = نقش، نقاش، ینقش، منقش،،  ناو، ناوخدا =  ناخذا،  روستا = روستاق،، الرزداق،، رای = الرای،، رونگ، رونق= رونق،، رهبان= ربان، رو برو = رو،، رهنما = رهنامج،،  زور= زور، تزویر،، زفران = زورق،، زواریق، زندیک = زندیق،،  زنگول = جلجول زنگ دام و گله،، هاون = هاون،، دستور = دستور، قانون اساسی،، دلو، دود، اود، عود = دود چشم زخم،، دولاب، دوغ، دیباج، دیدبان،، دهقان = دهاقین، دهاقنه،،  دشن = جشن افتتاحیه = جشن،، دکل = دقل،، دکان،، دکمه = تکمه،، دشمان = دشمن،، چوگان= صولجان،، چلاق = شل، شلال، شلل،، گرداب = جرداب،، جوراب = جوارب،، جاروب= شاروب، جاروف،، کیهان = جهان = جیهان،،  جوال = توبره،، جوخ، خورشید = خور = خوری = شمس،، خانقاه = خانگاه،، خوش پوش = خوش بوش،، خاشاک= غساق،، سیخ = سخ،، فلفل، فنجان، فستان، فورگ = بورگ = برج = برج = ابراج = بروج،، فانوس = الفانوس،، صابون، غذا، تغذیه،، آبکاری، آبگری = عبقری،،  میدان = مینا،، مومیایی، مجانی،،  مال= مال، اموال، تمویل،،  ماما = مادر،، مرزبان،  موج = فوج، افواج،، لیمو = للیمون،،  لوبیا، لنگر = لنکر،، لشگر = لسکر = عسکر،،  دود = اود = عود،،  عروس، عنبر،،  پولاد = فولاذ،، پند، فند، فن= فن، فنون، فنان، یفن،، پروانه= فرنقه،،  پیروز = فیروز،، پالوده = فالودج، فالوذج،، پیل = فیل، افلال،، پهلوان= بهلوان، بهلوانیه،، پستان = فستان،،  پردیس = فردوس، فرادیس، ،پیک = فیک، فیج، فیوج، افواج،، پوزه = البوز،، پونه = بونه،، پاک = باک، پاکیزه = باکره، باکره، بکر،  پگاه، پگاح = صباح، صبح، اصبح، یصبح، مصباح،، پیام= بیان.

زبان پارسی


در شاهنامه فردوسی آمده که در زمان کیومرث سی گونه خط چون رومی و تازی و پارسی و سغدی و چینی و پهلوی و هندی و... در ایران بوده است،  و کیومرث آنها را آموخته است،  در آنجا ذکری از زبان ها نشده،  زیرا زبان های این خطوط خیلی با یکدیگر نزدیک بوده،  و نیاز به آموختن آنها را نداشته است.  زبان پارسی یکی از این زبان ها می باشد،  در زمان سلسله هخامنشیان بخاطر اداره امور کشور،  نیاز به یک زبان مشترک داشتند،  که از همه این زبانها شکل گرفته و تدوین شده باشد.  زبان دری که داریوشی و یا درباری گفته اند،  این زبان بود،  که بعدها به زبان فارسی معروف شده است.

      این نوشته اندکی از قدرت تاریخی زبان پارسی است،  که در طول تاریخ درخشیده و نیازی به تکرار آن در وبلاگ نیست،  زیرا نمی گنجد.  در تاریخ نیک چگونگی  تاریخ سیاسی و تمدن ایران عزیز را بدون دروغ و واقعی نوشته ام.  نگارش و تعریف زبان پارسی در وبلاگ،  دلیلی بر بی اهمیت بودن زبان های دیگر در جغرافیای وسیع ایران بزرگ نیست.  همچنین همانطور که بارها در وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران  گفته ام،  استعمار می خواهد ملتها و زبانها را رو در روی یکدیگر قرار دهد،  دشمنان دروغگو باید بدانند ایران و ایرانی هوشیار تر از ترفند های استعماری است.

      در مقالات  سنت گریزی و دانایی قرن 21 نوشته ام،  این قرن زمان آگاهی ها و فرهنگ یادگیری می باشد،  با مطالعه این وبلاگ براحتی می توانید،  دانش خود را در تاریخ و جامعه شناسی بالا برده و مچ دشمنان را گرفته،  و آینده ای خوب برای ایران عزیز مان ساخت.  در اکثر منابعی که این چند صفحه را از آنها نوشته ام،  به جای پارسی،  عربی شده آن  فارسی را گفته اند،  و من در این مقاله همه را پارسی نوشتم،  در اصول نباید با کلمات بازی نمود.  البته برای ورود به جهانی نو دانستن و گفتن درست،  مهم است،  ولی در این مورد بدلیل استفاده تاریخی از فارسی مشکلی نیست.  در ضمن نگرش های نو به جهان نباید فراموش شود.



  واژه سازی زبان پارسی


    زبان پارسی پایه اصلی زبانهای و لهجه های آریایی است،  اعراب بدلیل نداشتن  پ  در زبان خودشان،  پارسی را فارسی گفتند.  از دوره صفویه با نفوذ استعمار و عوامل داخلی آنها تا کنون،  به اشتباه پارسی را فارسی گفته اند،  و روان شده است.  زبان پارسی یا فارسی توانایی گسترش تا 226 میلیون واژه را دارد.  زبان پارسی  1500 عدد ریشه دارد،  که با افزودن 250 پیشوند،  و  600 پسوند آن،  به اصل ریشه می توان واژه های دیگری ساخت.  مثلاً از ریشه  رو  می توان واژه  پیشرو  و  پیشرفت  را با پیشوند پیش  و  واژه  روند  و  روال  و  رفتار  و  روش  را با پسوندهای  اند  و  ال  و  آر  و  اش  ساخت.   در این مثال ملاحظه می کنیم که ریشه  رو  به دو شکل آمده است،  یکی  رو  و دیگری  رف.  با فرض اینکه از این تغییر ریشه ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشه ها را همان  1500 بگیریم ترکیب آنها با  250 پیشوند تعداد  375000 = 250 × 1500  واژه بدست می دهد.  اینک هر کدام از واژه هایی را که به این ترتیب بدست آمده است می توان با یک پسوند ترکیب کرد،  مثلاً  از واژه  خود گذشته  که از پیشوند  خود  و  ریشه  گذشت  درست شده است، می توان واژه  خود گذشتگی  را با افزودن پسوند  گی  بدست آورد،  و واژه  پیشگفتار  را از پیشوند  پیش  و ریشه  گفت  و  پسوند  آر  ساخت.  و از ترکیب  375000 واژه که در بالا نوشتم با  600 پسوند،  375000 × 600 = 000/000/ 225  واژه بدست می آید،  از ترکیب ریشه با پسوند،  1500 × 600 = 000/900 عدد واژه میتوان ساخت.   جمع واژه هایی که از ترکیب ریشه ها با پیشوندها و پسوندها بدست می آید میشود:  226 میلیون واژه که در تمام زبانها بی نظیر است.  بدلیل توانایی بسیار خوب و ساده واژه سازی در زبان پارسی،  و هم خانواده بودن با زبان های هند و اروپایی توانایی بیشتری به این زبان شیرین داده است.

  توجه:  منظور از هند،  در هندو اروپایی،  هنداستان زمان سلسله هخامنشیان است،  که همان استان خوزستان فعلی می باشد،  جهت اطلاع بیشتر به جغرافیای تاریخی ایران بروید. 

       در قرن 21  با گسترش دانش و دانایی قرن،  که در مقاله قرن سنت گریزی گفته ام،  و تازش واژه های بیگانه به زبان پارسی،  نیازمند گرفتن تدبیری هوشمندانه برای افزایش توانایی زبان پارسی می باشیم.  بیشتر واژه های علمی به زبان انگلیس در جهان ساخته میشود،  و ما ناگزیریم در وسایل مختلف مثل کامپیوتر از آنها استفاده نماییم.  در صورتی که آنها را داخل زبان پارسی نماییم در مدت کوتاهی چیزی از زبان پارسی باقی نخواهد ماند،  و اگر از آنها واژه های نو بسازیم،  ترکیب های عجیب خواهیم داشت،  که در نهایت نه پارسی داریم و نه انگلیسی.  بنظر من بهترین روش داشتن دو زبان رسمی است،  فارسی ملی و ادبی،  و انگلیسی بعنوان زبان علمی کشور.  که به این ترتیب با دانستن انگلیسی بصورت کامل و گسترده تا حدودی به علم و تولید جهانی می رسیم.  شما چه پیشنهاد می کنید؟




واژه های پارسی در زبان های دیگر


زبان های دنیا 6 هزار می باشد،  که البته هر سال تعدادی از آنها از بین می روند،  بعضی از این زبانها  بسیار به هم شبیه هستند  .بنابر این همه زبانها را می توان  در 20 گروه عمده  جای داد.  یکی از مهمترین،  گروه های زبان ایرانی است (هندو ایرانی)،  که تمامی زبان های شبه قاره هند و ایران و اروپایی را دربر می گیرد.  ریشه بسیاری از کلمات زبان های اروپایی یکی است، مانند:  است ـ پدرـ برادر ـ خواهر ـ  مردن ـ ایست،  و بسیاری دیگر که در اینجا نمی گنجد.  از  زبان پارسی  امروزه  دهها کلمات بین المللی  شده و به بیشتر زبان های مهم دنیا راه پیدا کرده، مانند:  بازار- کاروان –  کیمیا-  شیمی- الکل –  دیتا –  بانک –  درویش -  آبکری –  بلبلشال –  شکر –  جوان –  یاسمین – اسفناج-  شاه –  زیراکس – زنا –  لیمون – نارنج – ترنج – اورنج -  تایگر –  کلیدکماندان – ارد (امر، فرمان) استار –  سیروس-  داریوش- جاسمین ،  گاو ( گو= کو)ناو- ناوی-  توفان –  مادر-  پدر-  خوب – بد-  گاد- نام –  کام - گام – لنگ- لگ – لب- ابروتو – من -  بدن - دختر( داتر) -  و صدها و بلکه هزارها کلمه دیگر .  

      همانطور که کتاب تاریخ  نیک گفته ام،  در تاریخ زبانها در کنار یکدیگر تکامل یافته اند،  منجمله زبان پارسی که واژگانی از زبان های همسایه اش وام گرفته،  و  واژگان زیادی نیز به آنها واگذار کرده است.  بدلیل مرکزی بودن تمدن ایرانی تاثیر شگرف زبان پارسی بر زبان های نیمه غربی آسیا نیاز به توضیح ندارد.  زبان پارسی زبان بین المللی عرفان است،  و عارفان بسیاری از عزیزان ترک و عرب و هندی،  کتاب های عرفانی خود را به پارسی نوشته اند.  مکتب‌ تصوف‌ هند و ایرانی‌ که از طریق‌ ایران‌ به‌ آسیای‌ غربی‌ و حتی‌ شمال‌ آفریقا نشر یافته است،  بیشتر کتابها و نوشته های خود را ‌ به‌ نثر یا شعر پارسی‌ نوشته‌ اند،  زبان‌ تصوف‌ در شبه‌ قاره‌‌ هند و حتی در میان ترکان همواره‌ پارسی‌ بوده‌ است.

      در زبان های اروپایی و از جمله در انگلیسی امروز،  نیز کلماتی با ریشه پارسی وجود دارد،  و صدها کلمه مشترک میان پارسی،  و زبان های اروپایی وجود دارد مانند:  بهتر (بتر)، خوب (گود)، بد،  برادر، داتر (دختر)، مادر، پدر (فادر، پیر، پیتر)، کاروان، کاروانسرا، بازار، روز،  و اینها را می‌توان تا بیش از  700 کلمه ادامه داد،  دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت می باشد،  که زبان مادری تمام زبان های ایرانی آریایی (هندو اروپایی) استدر قرآن و انجیل و تورات،  واژگانی از پارسی وجود دارد،  مانند:  پردیس (فردوس).

      بسیاری از نام های جغرافیایی و مکانها در خاورمیانه و شمال آفریقا،  از پارسی است، مانند:  بغداد، الانبار، عمان (هومان)، رستاق، جیهان، بصره ( پس راه)، رافدین، هندو کش، حیدر آباد، شبرقان (شاپورگان)، تنگه،  بدلیل فراوانی در هر دیاری و نقشه ای،  بسیار نام های پارسی می بینیم.  

      واژه های پارسی بسیاری در زبان قرقیزی، قزاقی، ایغوری و ترکمنی می یابیم.  در مالایا،  جوار قریه بنام سامودرا، قبر حسام الدین وجود دارد،  که در سال 823 هجری درگذشته است.  سنگ قبر او در مالایا بی نظیر است.  این اشعار از ابیات سعدی روی آن نوشته و حکاکی شده است:

* بسیار سالها بشر خاک ما رود <><>  کاین آب چشمه آید و باد صبا رود *

* این پنج روز مهلت ایام آدمی <><>   بر خاک دیگران به تکبر چـرا رود *

     بیش از 350 کلمه فارسی در زبان اندونزیایی شناسی شده است،  واژه های:  خوش، سودا، بازرگانی، کار، کدو، نان، خرید فروش، حروف ربط : از، به، هم،  و امثال آن در اندونیزیای امروزه رایج است.

      نمونه ای از شعر شاعر آلبانیایی (آبوگویچ)،  از قرن نهم میلادی داریم:

* رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه (نیست) عجب <>  کسی چگونه نهد شمع در دریچه بــــاد *

      شاعران پارسی گفتار و نویسندگان نامدار در قلمرو یوگسلاوی قدیم،  و سرزمین قفقاز مانند:  نرودویچ و بابا سرخیان آثاری از خود بجا گذاشته اند،  که سومه های نفوذ زبان پارسی را درآن نقاط جهان تمثیل می کنند.

      هفتصد سال پارسی زبان اداری هندوستان بود،  تا اینکه در سال 1836م،  چارلز تری ویلیان زبان انگلیسی را بجای زبان پارسی رسمیت داد.  روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) این بیت نگار  شده است:

* بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مـرا <><>  که قبرپوش غریبان همین گیاه بس است *

      همچنین بر لوحه سنگ مزار نور جهان و جهانگیر (در تاج محل)،  این شعر نور جهان حک شده است:    

* برمزار ما غریبان نی چراغی نی گلی <><>  نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبــلی *





بانوی غزل ایران (سیمین بهبهانی)درگذشت


هر چه سن سیمین بالاتر می رفت و تجربه های بیشتر می آموخت عشق او هم بزرگ و بزرگ تر می شد: شلوارِ تا خورده دارد / مردی که یک پا ندارد/ خشم است و آتش، نگاهش/ یعنی: تماشا ندارد...
شعله ی رقصان غزل، مُرد ...بانوی غزل سرای ایرانی که از 15 مرداد به حال کما به سر می برد بامداد سه شنبه 28 مرداد 1393 در بیمارستان پارس تهران چشم از جهان فرو بست.

سیمین بهبهانی که با عنوان «بانوی غزل» شناخته می شد، به خاطر نوآوری هایی که داشت «نیمای غزل» هم لقب گرفته بود. او که متولد 28 تیر 1306 خورشیدی در تهران بود در 28 مرداد 1393 خورشیدی در تهران درگذشت.

محبوبیت شاعران در جامعه ما به این خاطر است که هیچ هنری نزد ایرانیان مرتبت شعر را ندارد و ایرانیان هیچ هنرمندی را به اندازه شاعر دوست نمی دارند.

 نگویید پس این همه کتاب شعر که بی مشتری مانده چه حکمتی دارد؛ که گفتم و می گویم شاعر و نه هر شاعری. چه، در همان قرونی که مولانا و سعدی و حافظ ظهور کردند نیز ایران شاهد شاعران بسیار بود اما این سه ماندند و درخشیدند و حتی خواجوی کرمانی در قیاس با درخشش حافظ رنگ باخت.
همان گونه که از میان شاعران کلاسیک فارسی و طی هزار سال پنج و به روایتی شش شاعر بیشتر در ذهن وزبان ما ماندگار شدند در این کمتر از یکصد سال که شعر پارسی دوران تازه ای را تجربه می کند نیز از این خیل شاعران تازه که اغلب میان سنت و مدرنیته معلق اند، چند نام برجسته تر شده و باقی می ماند و سیمین بهبهانی که ساعاتی پیش، چشم از این دنیای خاکی فروبست یکی از همین هاست و اگر زن بودن او را برجسته کنیم ضلع سوم مثلث زنان شاعر (با احتساب پروین و فروغ).

شاعری که شعر تغزلی و کلاسیک را با اوزان تازه می سرود و چون نوگرا به مفهوم مصطلح نبود در میان عوام شعردوست هم محبوبیتی خاص داشت و اشعار او در موسیقی دستگاهی ایرانی نیز قابل اجرا بود. زن بودن شاعر هم البته در محبوبیت و پذیرش مضامین عاطفی سخت موثر می افتاد.

 در اشاره به استقبال اهل موسیقی، ملموس ترین مثال آلبوم همایون شجریان با همکاری تهمورس پورناظری است که در آن همایون، سروده شاعر با عنوان «چرا رفتی» را می خواند که بسیار هم گل کرد و بازار راکد موسیقی را رونقی دوباره داد و درست در روزی که شاعر به کما رفت نیز کنسرت آن را به صورت زنده اجرا کرد که این هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت و چند شب تمدید شد. جالب این که آلبوم را نیز همه نه با نام اصلی آن - نه فرشته نه ابلیس- که با عنوان همین شعر – چرا رفتی- می شناسند و به همین خاطر کنسرت هم «چرا رفتی» نام گرفت:
چرا رفتی،چرا؟- من بی قرارم،
به سر، سودای آغوش تو دارم.-

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟

نه هنگام گل و فصل بهار است؟
نه عاشق در بهاران، بی قرار است؟


همچنین جا دارد به یاد آوریم «هوای گریه با من» را ؛ که آن نیز سروده همین شاعر بود و در اجرای موسیقایی آن، برای فرزند استاد، شهرتی مستقل از پدر به ارمغان آورد.

سیمین خلیلی مشهور به سیمین بهبهانی اگرچه با فرهنگ و گفتمان مسلط فرهنگی فاصله داشت و چه بسا این اواخر هیچ نسبتی نداشت اما ایران را بسیار دوست می داشت و در نخستین روزهای شروع جنگ عراق علیه ایران در همان مهر ماه 1359 این شعر را سرود:

ای عزیزان! امید فتح شماست
در دلم هیچ اگر تمنا هست

شب اگر وهمناک و تاریک است
روشنی های صبح فردا هست

خصمم اگر با نشان بولهبی است
با شما آیت «سََیصلی» هست...

در مهر 1359 که آتش جنگ درگرفت دیگر جای سرودن اشعار عاشقانه نبود و با الهام از سوره «تبت» و آیه «سیصلی نارا ذات لهب» شعر «ما نمی خواستیم اما هست» را چونان «پاره دلی» به «رزمندگان دلیر» تقدیم کرد. کاری که شاید امروز نزد برخی چندان مهم جلوه نکند اما باید دانست که برخی از صاحبانِ دیگرِ سخن انجام ندادند. دو ماه بعد نیز برای «مدافعان دلیر خونین شهر» شعری سرود.

اشعار اجتماعی او اما محدود به این موارد نیست. چندان که هر چه سن سیمین بالاتر می رفت و تجربه های بیشتر می آموخت، عشق او هم بزرگ و بزرگ تر می شد:

شلوارِ تا خورده دارد / مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش، نگاهش/ یعنی: تماشا ندارد

رُخساره می تابم از او/ اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید/ از بیست، بالا ندارد...

شاعران را باید با شعرشان و حسی که به مردمان زمان خود و پس از خود داده اند و می بخشند داوری کرد نه با فراز و فرودی که در زندگی خصوصی هر کسی هست یا باورهای سیاسی و غیر سیاسی شان. چندان که اگر چنین باشد درباره سعدی نیز می توان گفت مذهبی داشت غیر از مذهب رسمیِ پس از خود یا در وصف هلاکو خان مغول هم سروده بود.

وقتی مهدی اخوان ثالث (م.امید) درگذشت، احمد شاملو پیامی فرستاد و گفت: «شاعران، هرگز نمی میرند». بسیاری این سخن را برای جبران کدورتی دانستند که در یکی دو سال آخر به خاطر سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی آمریکا درباره شاهنامه و فردوسی میان آن دو ایجاد شده بود یا اندوخته ای برای خودش اما اکنون که سال ها از مرگ هر دو می گذرد روشن شده است آنان که سخنی از خود بر جای گذاشته اند در ذهن و زبان مردمان باقی می مانند.

حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی و بزرگان دیگر انگار همیشه با ما هستند. شاعران معاصر البته نتوانستند آن قله ها را تکرار کنند اما همین که شعر آنان به صورت ترانه خوانده یا زمزمه می شود یا گاه اینجا و آنجا و حتی در محفلی که هیچ نسبتی با ادب و فرهنگ هم ندارد بر زبانی می نشیند و بر گوش ها خوش می آید به این معنی است که شاعران با شعر خود زنده می مانند و سیمین بهبهانی نیز این بخت را دارد که بماند.

شاعری که روزی سروده بود:

«یا رب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم

از بوسه های آتشین، وزخنده های دل نشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم

... گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها، بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار، دگر کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم»

این شعر را هم به بانوی قصه فارسی – سیمین دانشور- تقدیم کرده بود:

دوباره می سازمت وطن/ اگرچه با خشتِ جان خویش
ستون به سقف تو می زنم/ اگر چه با استخوانِ خویش

دوباره می بویم ازتو گل/ به میل نسلِ جوان تو
دوباره می شویم از تو خون/ به سیل اشک روان خویش

سال پیش و در پنجم آبان 1392 به دعوت علی دهباشی عزیز که بخارا را یک تنه چون یک بنیاد برپا داشته در «شب سایه»- برای گرامی داشت امیر هوشنگ ابتهاج - حاضر شدم.  هم دیر رسیدم و هم به دلیلی زود باید می رفتم و شگفتا که تنها فرصت حضور در یکی از برنامه ها دست داد. درست، هنگامی که سیمین بهبهانی به یاری خانم «مهرو ملالی» پشت تریبون می رفت تا غزلی را به سایه پیش کش کند. احساس می شد بینایی خود را از دست داده اما نه خود بروز می داد و نه دیگران در این نکته دقیق می شدند و تنها می شنیدند:

دیگر نه جوانم، که جوانی کنم ای دوست
یا قصه از آن «افتد و دانی» کنم، ای دوست

هنگام سبک خیزیِ آهوی جوان است
پیرانه سر آن به، که گرانی کنم ای دوست...

تا رسید به این بیت که

دل مُرد و در او شعله ی رقصانِ غزل مُرد
حیف است تغزّل که زبانی کنم ای دوست

و دیدم که هم قطره اشکی از چشم شاعر افتاد و هم چشم های حاضران خیس می شد.

 آری، در این سرزمین و نزد مردمان آن، هیچ هنری گرامی تر از شعر و هیچ هنرمندی محبوب تر از شاعر نیست و در میان گونه های شعری نیز همچنان غزل و شعر تغزلی، دوست داشتنی ترند و چون قصه، قصه عشق است وقتی شاعر، زن باشد شیرین تر هم می نشیند.

شاعری که توانست مفهوم عشق را در شعر خود ارتقا دهد و از احساسات جوانانه و روایت شخصی به مفاهیم بلند و عمومی برساند و این نکته را با مقایسه تاریخ سرودن اشعار به وضوح درمی یابید.

هنر او از حیث ظاهری «اوزان تازه» بود و از جنبه متن و معنی نوع نگاه به عشق که مدام آن را ارتقا داد و از این نظر، بختیار بود که بلند زیست تا از عهده این کار برآید. بر این پایه می توان گفت شاعر نمی میرد اگر چه مرده باشد و پیش تر خود سروده باشد:

دل مُرد و در او شعله ی رقصانِ غزل مُرد...

آمده بودم بگویم...

راستش آمده بودم که بگویم بانو
می شود شاعر چشمان زلالت باشم ؟
تا که بر کوچه ی ذهنت گل احساس شکفت
زائر سر زده ی صحن خیالت باشم
فصل آبستن دی ، برف که جان می گیرد
می شود گرم ترین لحظه ی سالت باشم ؟
عشق ، مجنون ، دل آشفته ، مگر هست هنوز ؟
پاسخ مثبت صد گونه سوالت باشم
قهوه ی تلخ بریزی و چه شیرین باشد
نقش فرهاد به اندیشه ی فالت باشم
شاعر و زائر و مجنون چه تفاوت دارد ؟
می شود مست می از جام وصالت باشم ؟

شاعر این مثنوی دیوانه نیست !


 

شاعر این مثنوی دیوانه نیست                 با ریاضی خوانده ها بیگانه نیست 
روز و شب خواب ریاضی دیده ام                    خواب خطهای موازی دیده ام 
کاش در دنیا نشان از غم نبود                          صفر صفرم اینقدر مبهم نبود
حال ،بشنو اندکی از رشته ام                     مثل یک زالو به خونش تشنه ام
در ریاضی چهره ای شاداب نیست             هشت ترمی ،در انجا باب نیست
بچه ها پیوسته دشنامش دهند                   گوش خود اما به فرمانش دهند 
ای ریاضی ،ای ریاضی چیستی؟           می بری هردم به تیغت ،کیستی ؟ 
تاکه اسمت بر زبان سبز شد                            کل مغزم پیچهایش هرز شد 
چون برای درسهایی مثل جبر                     گاو نر می خواهد و یک مرد گبر 
شخصیتهایی چنان فرما وگوس                   هر کدامش قامتم را داده قوس 
بچه ها از قضیه گریان می شوند                   بهر اثباتش پریشان می شوند 
بهر تنها یکصدم پایان ترم                               جمله می لولند انجا مثل کرم

شور فرهاد و عشوه شیرین

ای جگر گوشه کیست دمسازت

با جگر حرف میزند سازت

تارو پودم در اهتزاز آرد

سیم ساز ترانه پردازت

حیف نای فرشتگانم نیست

تا کنم ساز دل هم آوازت

وای ازین مرغ عاشق زخمی

که بنالد به زخمه سازت

چون من ای مرغ عالم ملکوت

کی شکسته است بال پروازت

شور فرهاد و عشوه شیرین

زنده کردی به شور و شهنازت

نازنینا نیازمند توام

عمر اگر بود می کشم نازت

سوز و سازت به اشک من ماند

که کشد پرده از رخ رازت

گاهی از لطف سرفرازم کن

شکر سرو قد سرافرازت

شهریار این نه شعر حافظ بود

که به سرزد هوای شیرازت

نوشیدن آب خیلی سرد عامل چرب شدن کبد



عضو هیئت مدیره انجمن طب سنتی ایران هشدار داد: مصرف آب خیلی سرد( همراه با یخ زیاد)، منجر به ضعیف شدن تدریجی کبد و در نهایت بروز کبد چرب می شود.

به گزارش شفاآنلاین، دکتر مامک هاشمی ضمن اعلام این خبر گفت: در واقع از زمانی که یخچال های فریزر و استفاده از یخ افزایش یافت به همان میزان نیز ابتلا به کبد چرب هم بیشتر شد.

وی در خصوص دیگر مضرات آب خیلی سرد همراه با یخ زیاد گفت: مصرف آب خیلی سرد منجر به ناباروری و ضعف قوای جنسی می شود و بر اعصاب و روان نیز تأثیرات بدی می گذارد.

متخصص طب سنتی با اشاره به این که آب باید به اندازه عطش نوشیده شود نه بیشتر گفت: برخی افراد که خود را مجبور به خوردن آب زیاد می کنند دچار ضعف در معده و دیگر اعضای بدن می شوند.

وی توصیه کرد: آب نباید ناشتا نوشیده شود زیرا بر خلاف تصور عموم، مضرات آن بیشتر از مزایای آن نیز می باشد.

هاشمی گفت: شب ها نباید آب به صورت ایستاده میل شود و در صورت تشنگی و بیدار شدن از خواب نیز به علت سردی بدن برای جلوگیری از آسیب رسیدن به دستگاه گوارش نباید حجم زیادی آب نوشید.

مسجدی که نتوانستند ویرانش کندامریکا


کوبه (Kobe) اولین مسجد ساخته شده در ژاپن است. این مسجد در سال 1928 در ناکایاماته دوری، چو-کو ساخته شده است. کوبه به معنی دروازه خدا است.
 
به گزارش شفقنا، این مسجد به سبک هندی سنتی و به دست "یان یوزف اشواگرا" (Jan Josef Švagr) ساخته شده است.

وبسایت «امیزینگ نوتز» نوشت: حمله اتمی آمریکا به دو شهر ناگازاکی و هیروشیما باعث شد منطقه کوبه نیز طی این حملات آسیب شدیدی دید و تا حد زیادی ویران شد.

مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!
مسجد کوبه همچنان استوار پس از حمله اتمی آمریکا به ژاپن  


در حالی که ساختمان های اطراف مسجد کوبه تقریبا با خاک یکسان شدند، این مسجد مستحکم و پابرجا ماند، و تنها ترک هایی روی دیوارهای بیرونی اش ایجاد شد و شیشه های آن شکست. نمای بیرونی مسجد بر اثر بمباران سیاه شد.

سربازان ژاپنی که در زیرزمین این مسجد پناه گرفتند از خطر بمباران جان سالم به در بردند. این مسجد به پناهگاهی برای قربانیان جنگ تبدیل شد. پس از اتمام جنگ، برخی دولت های اسلامی هزینه تعمیر و نوسازی مسجد را بر عهده گرفتند.

مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!

این مسجد در یک حادثه دیگر نیز استحکام خود را ثابت کرده است. زلزله ای که در ساعت 5:46 روز 17 ژانویه 1995 با نام زلزله "هانشین" رخ داد، تنها 20 ثانیه به طول کشید، اما حدود 6433 نفر ژاپنی را به کام مرگ کشاند، که اکثرشان ساکنان شهر کوبه بودند. اما مسجد کوبه در این زلزله ویران نشد.

مسجدی که بمب اتم آن را ویران نکرد!

افتادگی رحم چرا اتفاق میافتد؟/ علل افتادگی رحم و راههای درمان


در افتادگی رحم یک ارگان داخل لگنی مثل رحم و یا مثانه از جای طبیعی خود در لگن نزول یا پرولاپس کرده و به دیواره واژن فشار می آورد .افتادگی رحم زمانی رخ می دهد که عضلات نگاهدارنده ارگانهای لگنی بر اثر عوامل مختلفی نظیر سن بالا ، حاملگی و یا جراحی تضعیف شده باشند. بیشتر خانمها درجاتی از افتادگی رحم را دارند که این حالت می تواند برایشان ناراحت کنند ه و یا حتی درد ناک باشد ، اما در اغلب موارد مشکل طبی عمده ای محسوب نمی شود و براحتی با عمل جراحی قابل درمان است.

 


 
علل افتادگی رحم:
در اغلب موارد علت بیماری ، فشار ناشی از حاملگی و زایمان بچه است . علل دیگر بیماری شامل سن بالا، چاقی ، سرفه مزمن و یبوست های مکررو تومورهای لگنی هستند.

 

علائم افتادگی رحم:
- بی اختیاری ادرار
- احساس فوریت در ادرار
- تکرر ادرار
-در موارد شدید با احتباس ادراری و درد ناشی از آن و آنوری(عدم تشکیل ادرار)
- یبوست
- اسهال
- زور پیچ(تنسموس)
- بی اختیاری مدفوع
- کمر درد
- پهلو درد
- درد لگن
- ناراحتی کلی لگن
- دیس پارونی(درد موقع نزدیکی)
- لکوره(افزایش ترشحات واژن)
- احساس خروج چیزی از واژن
- احساس پری در واژن
- احساس چیزی لغزان در واژن
-منوراژی(افزایش حجم خونریزی قاعدگی)
-منو متروراژی(خونریزی زیاد قاعدگی+لکه بینی )

 

تشخیص افتادگی رحم:
پزشک از شما سئوالاتی در مورد نشانه های شما و دارو های مصرفی و تعداد و نحوه حاملگی های قبلی و مشکلات طبی می پرسدو سپس یک معاینه کلی شامل معاینه لگن از شما بعمل می آورد.

 

درمان افتادگی رحم:
درمان افتادگی رحم بسته به این است که چه ارگانی درگیر است . درمان صبر و انتظار و پایش بیمار در موارد درجات خفیف بیماری که بیمار فقط دارای افتادگی بدون علائم است ، بکار می رود .در این مدت از بیمار دارای افتادگی رحم خواسته می شود که فیبر بیشتری در رژیم غذائی روزانه ( حدود 20 گرم ) برای پیشگیری از یبوست مصرف کند و اگر دچار سرفه مزمن است آن را درمان کند .


بیمار دارای افتادگی رحم بایستی از بلند کردن اشیا سنگین و سیگار کشیدن خودداری کند. از کافئین ( موجود در قهوه و چای و نوشابه های گازدار ) پرهیز کند و اگر دارای اضافه وزن است ، سعی در کاهش وزن خود داشته باشد. انجام ورزشهای تقویت کننده عضلات لگن یا کگل kegel که شامل انقباضات مکرر ( حداقل 10 با در روز هر بار 10 جلسه ) به مدت 3 تا 6 ماه در درمان درجات خفیف افتادگی رحم موثر بوده است .اگر هنوز پس از تغییر در نحوه زندگی فرد دارای علائم بود ، پزشک جراحی ترمیم سیستوسل - رکتوسل را توصیه می کند.

 

عمل جراحی افتادگی رحم و مثانه و پرینورافی( جراحی ترمیم پرینه و عمل تنگ کردن واژن ) گزینه مناسب یرای افرادی محسوب می شود که :
- درد شدید بدلیل پرولاپس و افتادگی رحم و مثانه دارند
- مشکلات روده و یا مثانه مثل عدم تخلیه کافی مدفوع و یا بی اختیاری ادراری دارند
- مشکل در رابطه جنسی دارند ( بدلیل گشادی دهانه رحم و واژن )

درمان لکه های پوستی با...


از عصاره گیاه شیرین بیان برای درمان لک‌ های پوست استفاده می ‌شود، تحقیقات در این زمینه، نتایج رضایت ‌بخشی را ارایه داده است و می ‌توان از مزایای طبیعی این گیاه پرفایده بهره برد. آیا واقعا چنین نتایج درمانی از این گیاه انتظار می‌ رود؟

شاید بهتر باشد این ‌طور بگویم که بی ‌خطرترین عامل روشن‌ کننده رنگدانه که دارای کمترین ملانوم است، عصاره شیرین ‌بیان است که در ترکیبات زیبایی به عنوان شفاف ‌کننده ی پوست به کار می‌ رود و می ‌تواند در ترکیبات کرم‌ های آرایشی صورت به کار رود.

به علاوه عصاره شیرین‌ بیان از لحاظ تئوری به عنوان یک مشتق ضدالتهاب موضعی مطرح است که می ‌تواند در کاهش قرمزی پوست و تیرگی پس از التهاب، کاربرد داشته باشد.

ماده فعال شناخته شده در شیرین بیان، فلاونوئید است که می‌ تواند با پراکنده کردن ملانین، موجب روشن شدن پوست شود.

دوز مورد استفاده، یک گرم در روز برای چهارهفته است تا اثر بالینی آن ظاهر شود. عصاره شیرین‌ بیان هنوز در شمال آمریکا در دسترس نیست ولی در بخش‌هایی از جهان به خصوص در مصر استفاده می ‌شود.

ماده اصلی هیدروفوبیک آن که در اثر گرفتن عصاره شیرین ‌بیان به دست می ‌آید، گلابریدین است که روی پوست موثر می‌ باشد.

خلاصه این که آثار درمانی شیرین‌بیان از دیرباز شناخته شده بوده و از آن برای درمان انواع سرفه‌ها و به عنوان داروی مسکن در پوست استفاده می ‌کردند.

مردم حتی برای درمان اسپاسم و تورم مفاصل و به عنوان ماده‌ای ملین از آن بهره می‌ گرفتند.

از عصاره ریشه ی شیرین ‌بیان هم، به عنوان سد مقاوم در برابر برخی ویروس‌ها مثل هرپس و هپاتیت A و یا در برابر عفونت کاندیدا استفاده می ‌شده است.

اگر دچار پوسته روی لب هستید


lab1

همانطور که روشن است ، پوست صورت یکی از حساس ترین پوست های نواحی مختلف بدن محسوب میشود و خیلی هم سریع مقابل قرار گرفتن در شرایطی خاص از خود واکنش نشان خواهد داد . بعنوان مثال اگر در معرض هوای سرد قرار گیرید ممکن است دچار خشکی لب و همچنین ترک و پوسته پوسته شدن آن گردید . مطالعه بیشتر در ادامه مطلب .

بنابراین باید از لب‌های‌تان مراقبت به عمل بیاورید و برای جلوگیری از کندن پوست‌های خشک لب، همواره آن را چرب نگه دارید. استفاده از رژلب‌های ضد ترک لب موجود در داروخانه‌ها نیز مناسب است. اما توصیه استفاده از وازلین است.

وازلین برای رفع اگزمای لب ارجح است. چرب بودن وازلین باعث می‌شود کم‌کم عادت ناپسند لیسیدن لب‌ها را ترک کنید. این عادت، که اغلب در بچه‌های مدرسه‌رو و البته برخی بزرگ‌ترها دیده می‌شود باعث می‌شود حالت تحریک پوست لب توسط بزاق دهان ایجاد شود و این قرمزی و اگزما در ناحیه لب و پوست اطراف آن گاهی آن‌قدر شدت یابد که به دردناکی لب‌ها بینجامد.

lab2

سعی کنید برای خودتان یا کسانی که این عادت را دارند حتما وازلین استفاده کنید تا از بزاق دهان محافظت شود. ضمنا دقت کنید کرم‌های ضدآفتاب را در این ناحیه نمالید؛
چون سبب خشکی بیشتر و چین و چروک این ناحیه می‌شود. به علاوه باید از رژلب‌های استاندارد و مورد تایید وزارت بهداشت استفاده کنید. بهترین راه‌حل درمانی رفع این اگزما، ترک عادت ناپسند لیسیدن لب‌ها و کندن پوسته‌هاست که با چرب کردن منظم میسر خواهد شد. استفاده از کرم‌های کورتیکواستروییدی برای کاهش التهاب پوست دور لب توصیه نمی‌شود و یا نهایتا مصرف یکی دو روز با نظر پزشک بلامانع است.

ترانه‌ای با قدمت 3400 سال


ترانه‌ای با قدمت 3400 سال (+عکس)


قدیمی‌ترین ترانه جهان سرودی سومری‌ است که 3400 سال قدمت دارد.

به گزارش ایسنا، اوایل دهه 1950 بود که باستان‌شناسان چند لوح گلی متعلق به قرن چهاردهم را در شهر اوغاریت سوریه کشف کردند. یکی از این کتیبه‌های رسی که به زبان هوری نوشته شده‌اند، دربردارنده علاماتی است که پس از بررسی‌های لازم مشخص شد قدیمی‌ترین ترانه جهان با قدمت 3400 سال است.

ترانه‌ای با قدمت 3400 سال (+عکس)

«درافکورن کیلمر» استاد آشورشناسی دانشگاه کالیفرنیا در سال ۱۹۷۲ موفق شد این علایم میخی را رمزگشایی کند. البته مورخان دیگر هم به نوبه خود ترجمه‌هایی از این کتیبه‌ها ارائه دادند.

تا پیش از آن موسیقی‌دان‌ها تصور می‌کردند که ثبت نوشتاری موسیقی از یونان باستان شروع شده است، اما کشف صورت گرفته همه چیز را تغییر داد. به گفته یکی از کارشناسان، این ترانه آهنگین که هارمونی دارد، مفهوم کلی ریشه موسیقی غرب را متحول کرده است.

کیلمر و همکارانش در آن زمان نسخه صوتی را به صورت صفحه منتشر کردند که البته حالا به صورت سی‌دی هم در دسترس است. نام این کتاب «صداهایی از دل سکوت» است که حاوی اطلاعات و عکس‌هایی از تمدن باستانی هوری است.

گفته بودی ...


گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی


کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

 

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

 

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

 

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

 

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

 

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

 

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

 

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

 

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

 

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

 

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

 

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

 

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

 

کاش بودی ...


نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت می شد ...

کاش بودی تا  دردهایم را به گوش تو میرساندم...

بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب

 می شود....

 می دانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه....

اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !

اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه....


 

دوست دارم ببرمت یه جای شلوغ، خیلی شلوغ 
 
وایستم اون وسط نگات کنم
 
بگم اینارو میبینی
 
بگی آره
 
بگم تو هیاهوی همه ی این آدما، من چشمام فقط دنبال تو میگرده
 
دلم برای تو تنگ میشه
 
صداهاشونو میشنوی
 
بگی آره
 
بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده
 
بگم حالا چشماتو ببند، بگو چه حسی داری
 
بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه
 
بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه....

ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩﯼ...



ﻣﻦ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ!!!

ﻭ ﺗﻮ ﺑﺎ " ﺍﻭ" ﻣﯽ ﺭﻭﯼ!!!
ﺍﻭ ﻋﺮﻭﺳﺖ ﻣﯽ کند...
ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﻧﻬﺪ...
ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...
ﻭ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ!
ﻭ ﻣﻦ ِ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﺩ!

ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ِﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ...

ﻫﻤﺮﺍﻩ ِﺗﻤﺎﻡ ِﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺖ...

ﭘﯿﺮ ﻭ ﭘﯿﺮ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ!!!
ﺗﻮ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ...
ﻭ ﻣﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﭘﺮﮔﺎﺭ ِ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩﻡ!!!
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ...

ﺷﻌﺎﻉ ِ ﺩﺭﺩﻡ... ﺑﺎ ﻭﺳﻌﺖ ﻋﺬﺍﺑﻢ... بزﺭﮒ ﻭ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!

ﻭ ﺧﺪﺍﻢ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻣﺪﯼ... ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺯﺩ!!!
ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﮐﺮﺩﯼ... ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ!!!
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﯽ... ﺧﻤﯽ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻭﯾﺶ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ!!!
ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍرﺩ...
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻧﻤﯿﺮﻡ...
ﻭ ﺩﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﭘﯿﺮ ﺷﻮﻡ!!!
ﻓﻘﻂ...
ﭼﻮﻥ...
ﺗﻮ ﺭﺍ...

ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ!

نرمی استخوان

راشیتیسم یا نرمی استخوان یک بیماری استخوانی در بچه ها است که موجب ضعیف شدن استخوان، پاهای پرانتزی، و تغییر شکل در اندام ها میشود. در این بیماران به دلایلی کلسیم، فسفر یا ویتامین دی به اندازه کافی در اختیار تولید استخوان قرار نمیگیرد.

چه کسانی بیشتر در معرض ابتلاء به راشیتیسم یا نرمی استخوان هستند

  
      تغییرات استخوان ران و زانو در راشیتیسم
  
     
 تغییرات استخوان های مچ دست در راشیتیسم
  

افراد زیر بیشتر از دیگران در معرض ابتلا به نرمی استخوان هستند

  • شیر مادر ویتامین دی زیادی ندارد پس اگر بچه ای به مدت طولانی فقط از شیر مادر تغذیه کند ممکن است در خطر ابتلاء به راشیتیسم باشد
  • قرار نگرفتن در معرض تابش آفتاب : ویتامین دی در پوست بدن انسان و با تابش نور آفتاب ساخته میشود پس تابش ناکافی نور خورشید میتواند زمینه ساز راشیتیسم باشد
  • کسانی که پوست تیره دارند نیاز به نور بیشتری برای ساخت ویتامین دی دارند و بیشتر در نور کم بیشتر در معرض کمبود ویتامین دی قرار میگیرند
  • کسانی که به لاکتوز حساسیت درند به علت مصرف ناکافی لبنیات میتوانند در معرض خطر این بیماری قرار بگیرند.

 

علائم راشیتیسم یا نرمی استخوان

 مهمترین علائم راشیتیسم عبارتند از خواب آلودگی، شلی و ضعف عضلانی، تاخیر در رشد، پای پرانتزی و مچ دست کلفت است. در موارد شدید ممکن است شکل قفسه سینه بچه تغییر کند. تشنج هم از دیگر علائم حالات شدید بیماری است. پزشک معالج بعد از معاینه بیمار، از رادیوگرافی استخوان ها و آزمایشات خون برای کمک به تشخیص استفاده میکند.

درمان نرمی استخوان

درمان این بیماری با تجویز کلسیم و ویتامین دی است. معمولاٌ چند ماه طول میکشد تا وضعیت بیمار به حد طبیعی برسد. بسیاری تغییر شکل های اندام مانند پای پرانتزی با درمان دارویی خود بخود خوب میشوند. در حالات شدید تغییر شکل استخوان ها ممکن است نیاز به درمان جراحی داشته باشد. با این حال بعضی تغییر شکل های استخوانی که در لگن یا قفسه سینه بوجود میاید و یا مشکلات قدی که برای بیمار بوجود آمده ممکن است برای همیشه برای وی باقی بمانند.

پیشگیری از بروز راشیتیسم

با انجام اقدامات زیر میتوان مانع از بروز بسیاری از موارد بیماری شد

  • در بچه هایی که فقط شیر مادر مصرف میکنند باید روزانه ویتامین دی بصورت قطره مکمل استفاده کنند. اگر مادر شیرده هم ویتامین دی بیشتری مصرف کند میزان آن در شیر وی بیشتر میشود.
  • بچه ها نیاز دارند تا روزی دو لیوان شیر مصرف کنند. این مقدار در نوجوانان باید به روزی 5-3 لیوان افزایش پیدا کند.
  • در بچه هایی که به شیر حساسیت دارند باید کلسیم را بصورت مکمل های غذایی به بچه داد.

Jamie nike air force tanio damskie


The Presbyterian Church in Chatham Township fashion tea. Here Tina Ashburner, of Morristown, a church member and store volunteer, designs 1 of the costumes accessible at the Box whilst shop supervisor Joe Nassaney, also from Morristown, addresses the designs prior to the show. Talbot's and a luncheon tea were a ideal match yesterday when 125 women donned their Sunday best to look inside the box. While the tea's admission fee of $ten did not advantage the great functions of the thrift boutique, which raises money for the Morristown Memorial Hospital, it elevated awareness of the Morristown shop at 102 Mt. Kemble Ave. which appears to be awash in designer labels. And these days, people are looking for bargains. "We are doing very nicely," said longtime volunteer Tina Ashburner, Morristown, who is also a member of PCCT. "Donations are down somewhat, but then January and February are always a little sluggish." Jamie nike air force tanio damskie DuffyMendham model Jane Kilcollen waits for the show to begin. By the appears of the 40 ensembles that 34 designs wore, the style pickings are very great. Basking Ridge model Debbie Carroll, a Discount Box volunteer, wore a Talbot's air max tanio polska jacket more than a Concept skirt and carried a lime eco-friendly colored leather bag by BCBGirls. Another thrift shop volunteer, Anne Sobine, of Bernardsville, put together her coordinates from Carlisle, Talbot's and Kenneth Cole. "The high quality of the garments are top notch," stated supervisor Joe Nassaney, quickly adding, " the help is leading notch." Prices are affordable, "we have revenue all the time" and children's clothing is "very inexpensive." This 7 days, pink items are decreased by fifty percent. Maybe subsequent week it will be "citrus," a color that popped up frequently as volunteer Margie Moffit of Tewksbury narrated the fashion display commentary. Looking for a wedding ray ban aviator baratas ress? There was a $four,000 gown which, alas, never produced it down the aisle. But some luckier bride fingered it for a mere $seven hundred. Numerous of the garments have by no means been worn, things that had been purchased and forgotten until a local matron determined it was time to clean out her closet. "We get Ralph Lauren, St. John, Armani and Lily Pulitzer. You have to comprehend the encompassing communities are extremely affluent and a great deal of the people that deliver the clothes are very generous donors," stated Nassaney, who nike air force 1 tanio calls the Bargain Box "a concealed treasure." "We by no means squander something," Nassaney states. Clothes for men, women, children and younger designers, a new boutique created for finicky teens, and accessories that don't promote are shipped to the Marketplace Road Mission in Morristown. Considering of turning botas de futbol nike baratas into a volunteer at a location exactly where designers labels are the norm? Put your title on the waiting around checklist. The phone quantity is (973) 2671334. Clothes donations can be produced on Mondays, Tuesdays and Saturdays from 102. Jamie DuffyAnne Sobine, Bernardsville, models a leather-based Carlisle jacket