-
تبلور چشم هایم
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:30
از اولین تبلورِ چشمهایم که از حضور تو میان این قاب کوچک حیات یافته ام دست به کار می شود دلم برای تپیدن میلادِ عاشقیمان همان روزیست که میان خورشید چشمهایی دیدم شبیه چشمهای خودم و هفت دریا و هفت آسمان و یک دنیا و تبدیل امید به داشتن تو به اطمینان به آغوش میکشم تورا که لذت یک دنیا داشتنت را به هفت دریا و هفت آسمان نخواهم...
-
پر باز می کنم
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:29
گمان میکنم قرار بود من دریای تنت را به آغوش کشیده باشم غرق می شوم در این وسعتِ مهربانی مرا محو میکنی اگر سینه به سینه پیش رویم با پلکهای سنگین و نگاه دوخته شده در شکوهِ تو می نوشم از این شهدِ بیکران پر شور است که اینچنین بی تابِ تعلیقِ خفته میانِ دستانت ساحلِ انتظار را دوان دوان پر باز میکنم و پرواز میکنم... بالهایم...
-
ساحل امن
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:29
آرام دیوانه ات شدم فارغ از پیرامون ساخته ای دنیای که در آن آرامشی بیکران احاطه ام کرده همچو موجهای آرام دریا از آسمان تا سینه ام همچو شناوری موی رهایت پرواز میکنم در این صحنه گرم در این ساحل امن...
-
فروغ فرخزاد
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:28
از میان پلک های نیمه باز خسته دل نگاه میکنم مثل موج ها تو از کنار من دور می شوی... باز دور می شوی.... روی خط سربی افق یک شیار نور می شوی با چه می توان عشق را به بند جاودان کشی؟ با کدام بوسه با کدام لب؟ در کدام لحظه در کدام شب؟ مثل من که نیست می شوم.... مثل روزها مثل فصل ها... مثل آشیانه ها... مثل برف روی بام خانه...
-
بغض
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:27
خندیدن خوب است، قهقهه عالی است! گریه آدم را آرام می کند اما... لعنت به بغض...!
-
عاطفه تنهاست
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:26
چه قدر فاصله اینجاست بین آدم ها چه قدر عاطفه تنهاست بین آدم ها کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد و او هنوز شکوفاست بین آدم ها کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند غروب زمزمه پیداست بین آدم ها چه می شود همه از جنس آسمان باشیم طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها تمام پنجره ها بی قرار بارانند چه قدر خشکی و صحراست بین آدم ها به خاطر تو...
-
سوار بر زبانه های دریا
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:25
نرم نگاهت میکنم با هر پلک زدن شعله ای میان تاریکی گرمایت را یادآور میشود بی صدا نزدیک می آیم برای رسیدن به تو باید بی صدا پرکشید درونم همچو حرکت بازتاب خورشید سوار بر زبانه های دریا میل به آغوشت را مزمزه می کنم دلارام من
-
روزی می آید
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:43
روزی می آید که ساده دل ترین مردمان ازروشنفکران بی خاصیت میهن خواهند پرسید : روزی که کشورتان چونان شعله شمعی کوچک فرو می مرد چه می کردید؟؟ کاستیلو ) شاعر گواتمالایی ( روزی می آید که ساده دل ترین مردمان ازروشنفکران بی خاصیت میهن خواهند پرسید : روزی که کشورتان چونان شعله شمعی کوچک فرو می مرد چه می کردید؟؟ کاستیلو ) شاعر...
-
همین جایم بانو
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:42
من همینجایم در حوالی بغض که گل نمی کند به باران چشمهات؛ کنار دلتنگی هات که می نگری از پنجره به ابرهای تاریک. همین جایم بانو گذشته از لحظه نومیدی پنهان در واژه ی آه پشت همین اقاقی های خشکیده که می خواند به دلتنگی از سفر ازبه ناکجا من همین درنگم بر بال محزون نتی که می شکافد دلت را وقتی می شنویش. بر زخم بال گنجشکک اشی...
-
با محمود دولت آبادی در کلیدر
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:39
این مردم مرد کارهای بزرگ نیستند.پیش پای پهلوان زانو میزنند پهلوان را می پرستند.اما خودشان پهلوان نیستند .نمی توانند پهلوان باشنداین است که همیشه خداچشم ودهانشان باز است که دیگری برایشان کاری بکند .برای همین است که قدرت پرست هستند .تفاوتی هم ندارد از کجا وکی وچی باشد.فقط به دنبال این هستند که قدرتی پیدا کنند حتی قدرتی...
-
سرود ملی غیر رسمی ایرانیان...!!!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:37
همه چیز از جو گیرشدن سه هنرمند وطن دوست ایرانی به نام های حسین گل گلاب (استاد دانشگاه و تصنیف سرا) روح الله خالقی (موسیقی دان) غلامحسین بنان (استاد آواز) و درپی سیلی خوردن افسر ایرانی به دست سرباز انگلیسی در خاک اشغال شده کشور به دست متفقین رخ داد!حسین خان گل گلاب این صحنه را می بیند و با چشمان خیس به استودیوی روح...
-
زیباست...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:35
آینه با رنگ توعاشق، با عطرت زیباست. اگر تو از کنارش گذشته باشی به خواب، خاطره ؛ یا رویا! گریه های یاد ویاد های گریه های و هوی مستانه و رقص پرده ها با باد با توزیباست. ¤ همه عمر زیستن برای چیزی که نمی دانی. هر بار که می نگرم ماهی سرخ هفت سین و نرگس های مهربانی را با تو می بینم. شادی برای ادراک گنگ فردا و دیروز وقت با...
-
جلال از جنس ادبیات!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:33
مردی از نسل نوشتن به یاد جلال آل احمد روز نوزدهم شهریورسالروز مرگ جلال ال احمد است .هم او که برخی او را جلال آل قلم خوانده اند .جلال چهل و شش ساله بود که مرد.به نظر چهل و شش سال برای یک نویسنده می تواند سن آغاز باشد نه پایان .با اینحال شمس در کتاب از چشم برادر حاصل عمر جلال را اینگونه کوتاه می کند:46سال زندگی ، 30سال...
-
یک عاشقانه در مسجد گوهر شاد!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:31
یک عاشقانه کوتاه در مسجد گوهر شاد مشهد! در زمان مهدعلیا٬ ملکه گوهرشاد بیگم ( ۷۸۰ - ۹ رمضان ۸۶۱ ه.ق) معروف به گوهرشاد آغا که از اشراف زنان خراسان و زنی بسیار نیکوکار، ثروتمند، ادب دوست، هنرپرور، باوقار، خردمند، بااحتیاط و باسیاست بود. او ملکه و همسر عین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه.ق/۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م) چهارمین پسر...
-
نشان فروهر
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:30
نشان پیکر بالدار یا فروهر با 4000 سال ریشه در تاریخ بیشتر ایرانیان به یقین نشان پیکر بالدار یا فروهر راکم و بیش دیده اند .اگر ار ایشان بپرسی این نشان چه معنا یا تاریخچه ای دارد اما کمتر پاسخ بسنده ای خواهی شنید .شاید هموطنانمان در کلی تری ن تعریف آن را یک نشانه زرتشتی بدانند یا نمادی ستیزه جویانه در برابر دکانداری...
-
مردی که آتش را برید
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:28
" ....میرزا تقی که متوجه شکایت شده بود ، برای پیش گیری از خشم شاه خیالش به جایی نرسید ، جز این که آن آلتی را که با آن مرتکب ِ این کار شده بود ، تماما ً قطع نمود ! و با همان حالت ِ خراب در تخت ِ روانی نشسته ، از بی راهه متوجه اصفهان شد و با حالت ِ نقاهت به اصفهان رسید و یک راست وارد دربار شد و پس از تحصیل اجازه...
-
الف بای دلت...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 15:02
شبیه قطره بارانی که آهن را نمیفهمد دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمیفهمد نگاهی شیشهای دارم به سنگ مردمکهایت الفبای دلت معنای "نشکن" را نمیفهمد هزاران بار دیگر هم بگویی "دوستت دارم " کسی معنای این حرف مبرهن را نمیفهمد من ابراهیم عشقم, مردم اسماعیل دلهاشان محبت مانده شمشیری که گردن را نمیفهمد...
-
داروی دیگری!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 14:46
شیرین مدام در طلب شوی دیگری فرهاد دل سپرده به بانوی دیگری دیگر عصای معجزه کاری نمی کند مارا فریفتند به جادوی دیگری اوضاع روبراه تر از این نمی شود این شهر رفته است خدا سوی دیگری یعقوب با لباس تو بینا نمی شود یوسف! گرفته پیرهنت بوی دیگری وقتی که دست های تو در فکر خدعه اند باید که تکیه داد به بازوی دیگری پاهای من توان...
-
دلم گرفته برایت
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 14:45
به سینه میزندم سر دلی که کرده هوایت دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت نه یوسفم نه سیاوش به نفس کشتن و پرهیز که آورد دلم ای دو ست تاب وسوسه هایت ترا ز جرگه انبوه خاطرات قدیمی .... برون کشیده ام و دل نهاده ام به صفایت تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست نمیکنم اگر ای دوست! سهل و زود رهایت گره به کار من افتاده است از...
-
مثل غزل های عاشقانه
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 14:44
زن جوان غزلی با ردیف " آمد " بود که بر صحیفه تقدیر من مسوّد بود زنی که مثل غزل های عاشقانه من به جسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود مرا زِ قید زمان و مکان رها می کرد اگر چه خود به زمان و مکان مقیّد بود به جلوه و جذبه در ضیافت غزلم میان آمده و رفتگان سرآمد بود زنی که آمدنش مثل "آ" یِ آمدنش رهایی نفس از...
-
مردم از درد
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 14:41
مردم از درد و نمی ایی به بالینم هنوز مرگ خود می بیینم و رویت نمی بینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت عم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم گل بدامن میفشاند اشک خونینم هنوز گر چه سر تا پای من مشت...
-
من پذیرفتم...
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 17:50
من پذیرفتم شکست خویش را .... پندهای عقل دوراندیش را ..... من پذیرفتم که عشق افسانه است ..... این دل درد آشنا دیوانه است ..... میروم شاید فراموشت کنم ..... در فراموشی هم آغوشت کنم ..... میروم از رفتن من شاد باش ...... از عذاب دیدنم آزاد باش ..... آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را ...... می رسد روزی که برمن...
-
تنهایی
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 17:49
خیال کردم تو هم در وادی عشق اسیر حسرت و رنج و بلایی ندونستم تو بی مهر و وفایی نفهمیدم گرفتار هوایی ندونستم پس دیدارشیرین نهفته چهره تلخ جدایی تو که گفتی دلت عاشق ترینه دلت عاشق ترین قلب زمینه همیشه مهربونه با دل من برای قلب تنهام همنشینه چرا پس به تیغ بی وفایی شده قربانیت بی خون بهایی نفهمیدی امید ناامیدی رها کردی دلم...
-
فارسی را پاس بداریم!
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 19:06
در زبان عربی چهار حرف : پ گ ژ چ وجود ندارد . آنها به جای این ۴ حرف، از واجهای : ف - ک – ز - ج بهره میگیرند ... و اما : چون عربها نمیتوانند « پ » را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانیها، به پیل میگوییم : فیل به پلپل میگوییم : فلفل به سپیدرود میگوییم : سفیدرود به سپاهان میگوییم : اصفهان به پردیس میگوییم :...
-
اتفاق جنسی!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 12:03
اسلاوی ژیژک توی یکی از مقالاتش در مورد دیدگاه اسلام به "امرِ جنسی" میپردازه و کلام رو با یک حدیث به گمانم نبوی شروع میکنه که مضمون حدیث گویا این است: "وقتی دو نامحرم در یک اتاق بسته با هم خلوت کنند، نفر سوم شیطان است" یعنی بودن در یک محیط بسته برای دو مسلمان ناهمجنس مستلزم به وجود آمدنِ یک...
-
بخوانید و بیاندیشید
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 12:02
ظروف زمانی و مکانی را می شناسم ولی سعی می کنم که مقهورشان نشوم. این را گفتم که بگم فرهنگ ها برآمده از یک سری قراردادهای نوشته و نانوشته هستند که در زمان و مکان خاص، می توانند معنایی متفاوت از قبل داشته باشند و یا دستخوش تغییر و دگرگونی شوند و این به نظرِ من یعنی تحرک اجتماعی، یعنی سیال بودن اندیشه و درجا نزدن. یکی از...
-
یک استکان چای...!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 11:59
یک استکان چای داغ مهمان منی.... کنار پنجره بخار گرفته وقت تنهایی ات نوش جان! چای وفاداری من همیشه تازه دم است ...
-
درون!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 11:58
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد. وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود. تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود.
-
احساس
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 11:57
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر ((( احساست ))) رو بفهمه بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی.... * * * * آسمان هم گاهی دلش میگیرد چه برسد به ما که آدمیم... عاشق یکی می شیم که عاشقی نمی دونه...
-
به هم می ریزم
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 11:56
به هم می ریزم الفبای اسم تو را دوباره می شناسمت خطای دید است یا وفای دل؟! تب کرده افکارم چشم هایم هذیان می گویند من به تو مبتلا شده ام ! از دلم تا عشق فاصله تنها یک توستـــــ...