-
از فکر من بگذر
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:36
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد این من که با هر ضربه ای از پا در آمد تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به...
-
سهم دیگران
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:31
آرزو هــــایی در زندگی هست کـــه بـــــاید از آنها گــــذشت گــــاهی بـــاید آرزوهــــــایت را مثل قــــاصدک بگذاری کــــف دست و بسپـــــاری به دست بـــــاد تـــــا بــــــروند و سهـــــم دیگــــــــران شونــــد.
-
نور می شوم
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:29
در عمق شب نیازی به بر افروختن آتش نیست نگاه عاشق تو آتشم می زند و نوری می شوم که هیچ روزی به پایم نمی رسد
-
فهمیدم!
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:27
امروز فهمیدم ا.. چه سخت می گذرد !.. بر آفتابگردان .. روزهای ابری
-
قول
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:25
قول بازهم دفترچه فریبم داد... زمانه رادیدی عزیزمن قول داده بودم نویدی دور هرگزدست تهی به خانه بازنخواهم گشت ولیکن امروزهم باید دستم پرباشد ازبوی ماهی وسبزی وپرتقال صبح بود گفتم دهانم انگارمزه ی چیزی می دهد نان وپنیروپونه وگفتی ام عشق ... همه باعشق ولو بی سفره قلمکار دم در یادم آمد _ یک چیز مرد،ناشتایی توهنوز یاللعجب...
-
بین من و تو...
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 20:24
هیچ لباسی بین منو تو نیست نه مردانگیم کار میکند نه زنانگیت چنان مرا در اغوش کشیده ای سکوتمان بزرگ ترین دوستت دارم هاست این بهشت تنت را دوست دارم ... آری اینجاست که شهوت به عشق میبازد...
-
ج منطقی
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:59
یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامهای بدین مضمون نوشته است : میخواهم در آنچه اینجا میگویم صادق باشم.من 25 سال دارم و بسیار زیبا ، با سلیقه و خوشاندام هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم.شاید تصور کنید که سطح توقع من بالاست ، اما حتی درآمد سالانه یک...
-
امتحان فیزیک
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 10:54
استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟ دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب...
-
موجه نیست!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:18
مـوجّه نیست روزهای نبـودنت تلخ میگـذرند... امــا از طعــم تلخــش کـه فاکــتور بگیـریـم زجـــرآور بـودنشـان را چگـونـه تـوجیــه خـواهی کــرد
-
جیره بندی...!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:17
دیــدن عـکست تمــام سهم من است، از "تـــو " آن را هم جیره بندی کرده ام تا مبــادا تَــوقُعش زیاد شود!! دِل اســت دیـــگر ... ممکن اســت فردا خودت را از مــن بـخواهـد...
-
چشم هایم را
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:15
چشم هایم را به بیمارستان می برم نمیدانم چه مرگشان شده !؟؟ هرشب در خواب ، جایشان را خیس میکنند ...!
-
نبودنت را
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:14
نفس می کشم نبودنت را نیستی هوای بوی تنت را کرده ام می دانی پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است به همه ی زوج های خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ... گرما زده می شوم ، تو را کم دارم سرما میخورم ، تو در خونم پایین آمدی ... تو نیستی آسمان بی معنیست حتی آسمان پر ستاره و باران مثل قطره های عذاب روی سرم...
-
می ترسم
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:13
میترسم یک روزی یک جایی من و تو خیلی دور از هم، شب و روز در آغوش یک غریبه بی قرار هم باشیم ...
-
آسمان دلم
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:12
اسمان دلم برای تو ، انقدر تنگ می شود که اغوشم برایش کهکشان است ! ! !
-
دل اگر تنهاست
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:12
دل اگر تنها است . . . دل اگر غمگین است . . . تو چرا غمگینی ؟؟ مگر این دل . . . دل توست ؟؟ من اگر شادانم . . . من اگر خندانم . . . همه از بودن توست . . . تو که در قلب منی . . . لحظه لحظه با منی . . . بودنت بودن من . . . رفتنت رفتن من . . . من و تو گمشده در دشت غمیم . . . در نگاه من و تو ‚ دشت غم . . . دریاییست !! با تو...
-
ارزانی!!!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:11
چه کسی می گوید: که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است! دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان! قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!
-
لحظه های دلتنگی
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:10
دوستت دارم را کجا بنویسم که ماندگار باشد؟ روی تن شبنم؟ اگر از شاخه چکید چه؟ روی لبخند گلبرگ؟ با زمستان چه کنم؟ روی بستر ساحل؟ پس چگونه جلوی رقص موج را بگیرم؟ پس بهتر آنست که در لحظه لحظه ی دلتنگی هایم دوستت دارم را زمزمه کنم چرا که همیشه دلتنگ توام
-
غم انگیز ترین چیز!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:09
تا چشم کار می کند نیستی این غم انگیزترین چیزیست که میشه دید کاش کور بودم چشمانم را بی حضورت نمی خواهم دلتنگی نبودنت را به رخ لحظه هایم میکشند از نبودنت و بودنم بیزارم !
-
خدایا هواست هست؟!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:08
خـُدایا حـَواسـِت هـَست صـِدای هـق هـق گـِریه هام از هـمون گـلویی میـاد که تـو از رگش بـه مـَن نـَزدیک تـَری
-
دوستت دارم...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:06
واژه ی دوستت دارم برای عظمت و شکوه قلب مهربانت! چقدر بی رنگ است وقتی تو سرچشمه ی تمام خوبی ها هستی . . .
-
مانده ام و یک برگ سفید
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:06
من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم !
-
قهر ثانیه ها
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:05
قهر ثانیه ها و توقف دقیقه ها ست، نبودن هایت! ساعتم هم اعتصاب میکند در انتظارت. کش می آید زمان بی تو! نمیگذرد نمیگذرد نمیگذرد !
-
گاهی خسته می شوی
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:03
گاهی خسته می شوی، کم می آوری، نه می توانی خودت را به خواب بزنی و نه توان بیدار ماندن داری. ترس از دست دادن آدمهایی که دوستشان داری بغض می شود توی گلویت، می چسبی به سکوتت و دم نمی زنی مبادا که بترکد این بغض لعنتی.
-
دلم معجزه می خواهد
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:03
دلــــــــم یکــــــــ اتفــــــاق... نـــــــــــــه! یکـــــــ معجـــــزه مــــی خــــواهـــد کـــه ســرم را بــه شـــانـــه تـــــــو بــرســانــد و ... بـبــــــــــارم همــــه ی ایـــن ســـالهــــا را ...!
-
پر می کشد دلم...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:02
چقدر پر می کشد دلم ...! به هوای تـــــو! انگار تمام پرنده های جهان در قلبم آشیانه کرده اند!
-
دلچسب
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 18:00
هنوز هم از بین کارهای دنیا دل بستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد.
-
از زبان تو...!!!
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 17:59
دلـم می گیـرد وقـتـی با تمـام وجـود می خواهـمت امـا کنـارم که نـبــاشـی تمـام دلخـوشـی ام می شود عـروسکـی کــه بــرایـم خریـد ی !
-
خلاصه این روزها...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 17:58
خلاصه ی این روزهایم همـیـن دو سـطـر می شـود : تـــــــو ایـنـــجـا نیستی و حـال من بد است؛ بدِ ، بدِ ، بدِ
-
این روزها...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 17:57
این روزها... دستم به نوشتن نمیــــــــــــرود تقصیر من نیست نوک مدادم شکسته است دلم هم ... چه بگویم؟ آن هم شکستـــــــه است!!! این روزها... زندگی را سرد سر میکشم طعم بیهودگــــــــــی میدهد و اجبار! این روزها... میل و رغبتم را چیزی شبیه به مرگ جویده است!
-
به خوابم بیا
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 17:56
به خوابم بیا تا به یاد آورم رنگ چشمهایت را ... و حس دستهایت را ...