-
نازنین
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 09:28
نازنینم می دانی ... کافرم می کنی؟! انکار کردن هایت اعتقادم را خسته کرده اند اما- هنوز مومنم - حتی به بودنت - به دور بودنت - به ... می دانی؟! نمی دانم کدام حرفت - آخرین امید را در هم خواهد شکست ... مرا خواهد شکست یادم می آید اول بار این تو بودی که رسم الخط آسمان را به چشم های بی سواد من آموختی و حالا خوشحالی که چشمهای...
-
رسیدن
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:49
برای رسیدن به آرزو هایتان کافی است آنها را به هدف تبدیل کنید!
-
کاش!!!
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:48
کاش بیاییم و به فرزندانمان در راه شناخت خود یاری رسانیم - بیاییم چیزهایی را برایشان شاخص کنیم که واقعا شاخصند - بیاییم دنیا را از نگاه دیگری بهشان نشان دهیم بیاییم دنیا را از بالا و از دید یک کسی که یک بار زندگی کرده و الان در پایان راه این دنیاست ببینیم آنگاه خواهیم فهمید که چه چیزهایی در این دنیا باارزش و چه چیزهایی...
-
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:45
چند روزی است آنقدر از خودم دور شدم که باورش برای خودم هم سخت شده انگار یه جور دگردیسی همون دگر دیسی که یه کرم ابریشم را به پروانه تبدیل می کنه و بعضی وقتها تا این دگردیسی به پایان برسه برای روزهای خزیدنم دلتنگ می شوم یه نوع ترس همراهم شده ترس از ماندن در این پیله ترس نرسیدن از اینجا مانده شده و از آنجا رانده اینکه...
-
سجده!
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:39
جده!روزگاریست شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید سجده خواهم کرد....
-
امتحان
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:37
گاهی بدون آنکه دری را امتحان کنیم به دنبال کلیدش می گردیم.... درهای ملکوت همیشه باز است
-
شاعر و فرشته
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 08:36
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت: دیگر تمام شد. دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود. زیرا شاعری که بـوی آسمـان را بشنود، زمیـن برایش کوچـک اسـت و...
-
اندیشه
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 09:16
قایق خیال خاطره ام نه نیاز به باد دارد و نه نیاز به آب فقط من را میخواهد تا انرا به هر سو که میخواهم برانم ولی من به ان اجازه حرکت نمیدهم !
-
حرف دل
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 09:11
هرگز به دیگران اجازه نده قلم خودخواهی دست بگیرند دفتر سرنوشت را ورق زنند خاطراتت را پاک کنند و در پایانش بنویسند قسمت نبود
-
زبان و گویش ایرانی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:14
در آثار مورخان و جغرافیا نویسان اسلامی، گذشته از فارسی دری که زبان رسمی و اداری کشور ایران بوده است و پهلوی جنوبی (پارسیک) که تا سه چهار قرن بعد از اسلام زبان دینی ایرانیانی شمرده میشد که به آئین زرتشتی (زردشتی) باقی مانده بودند؛ از چندین گویش دیگر که در نقاط مختلف این سرزمین پهناور متداول بوده، ذکری آمده و گاهی نمونه...
-
درد زبان فارسی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:10
بازگشت به تاریخ نظم و نثر در زبان فارسی و ارزیابی آن از دیدگاهی امروزین برای بازسازی زبان اهمیت اساسی دارد و مساله ای که می باید در باب آن درنگ دوباره کرد مسالۀ رابطۀ تاریخی زبان فارسی با زبان عربی ست. این نکته درست است که زبان سره، یعنی زبانی که هیچ آمیختگی با واژه های زبان دیگر نداشته باشد، زبانی است تنگ میدان و چه...
-
تک بیت
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:03
به یزادن که گر ما "خرد" داشتیم......... کجا این سرانجام "بد" داشتیم........... !
-
پیامد ورود اعراب به ایران
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 12:01
به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی به دست فراموشی سپرده شده است . در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد . آنها به جای این ۴ چهار واژه، از : (ف - ک – ز – ج ) بهره میگیرند . و اما : چون...
-
امید
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 09:52
عشق جز خون جگر خوردن نبود جز به شام بی کسی مردن نبود غربت من از شب غمگین من این همه زخم از دل بی کین من دست نومید مرا امید باش روز تاریک مرا خورشید باش
-
باور نمیکردم
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 19:20
باور نمی کردم که تو روزی فراموشم کنی روزی بجای خویشتن با غم هم آغوشم کنی باور نمی کردم که ای شیرین شهر آشوب من با خسرو تنهاییت بنشینی و نوشم کنی رفتی و سهراب دلم را رستم غم می کشد می دانم آخر در غمش روزی سیه پوشم کنی حسرت به ماهی می خورم هر شب که ماهی دارد او یک شب تو هم ای ماه من بازا که مدهوشم کنی تک بلبل طبعم بتا !...
-
آتش می
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 14:58
دعا کن آتش می در بگیرد جنون جان مرا در بر بگیرد مرا زندان تن کرده است دل ریش جنون کو تا مرا برهاند از خویش کجایی ای جنونم ای جنونم؟ شکست افتاده در سقف و ستونم کجایی ای من از من رمیده بچرخانم چو تیغ آب دیده رهی دارم که پایانش عدم نیست اگر عالم شود شمشیر غم نیست مبین آیینه رازم شکسته است صدایم مرده و سازم شکسته است دلم...
-
دلم آسمانیست
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 09:37
هزار آسمان ابر بارانیم خوشا برمن و این پریشانیم ندارم بجز قرص نانی صفا بیا ای محبت به مهمانیم دلم آسمانیست اما دربغ غریبانه در خاک زندانیم هبوط مرا آسمان گریه کرد و گم شد غزل های عرفانیم دلم را عبور پرستو شکست چرا ایو... نمی خوانیم؟ و تقدیم تو باد
-
بهانه
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 13:33
برای خسته نشستن بهانه می خواهم درخت تشنه ام اما جوانه می خواهم تو ... خلوت شب های درد هستی باش من از سکوت نگاهت ترانه می خواهم شبیه پنجره ها باغ را خلاصه مکن حضور باغچه را بی کرانه می خواهم برای هر که صمیمی برای هر که صبور تورا بزرگترین آشیانه می خواهم تو دشت آبی پرواز را نمی بینی تورا رها شده بی آب و دانه می خواهم...
-
برای تو
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 12:23
دلم گرفت از عاشقانه ترین ترانه هایم ,, چون آنها هم از رفتنت میگریستند . . . تنهایم نگذار
-
لکنت غزل
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 11:22
بکر و اصیل و پاک چو آیینه صاف صاف سخت است فتح قلب تو مانند کوه قاف بانوی ایلیاتی من ! ذوب شد دلم در شرم چشم های تو اسطوره عفاف با شعر و با عشایر ییلاق یاد تو عمری است گرد خاطرات کرده ام طواف در نای نی تمام دلم را نواختم خندیدی و شکوفه زد آن عشق در لفاف از ایل و کوه و اسب و تفنگم بجاست طرح پریده رنگ همان فرش دست باف...
-
شاهین مغرورم
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 13:54
دریغا هیچ دمسازی نمیبینم رفیقی محرم رازی نمیبینم ازآن غمگین و تنهایم به راه دوست که راهی غیر جانبازی نمیبینم به هر در درزدم نومید برگشتم دگر جز غم در بازی نمیبینم به گوشم ناخوشایند است هر آواز که غیر از مویه آوازی نمیبینم من آن شاهین مغرورم که در بند است به خود یارای پروازی نمیبینم همه کار جهان رنگ است و نیرنگ است بجز...
-
بی نگاهت
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 10:37
کاش می شد طلوع می کردی با من از نو شروع می کردی خنده ات دلنشین صدایت گرم مثل خورشید دست هایت گرم بی تو آینه صد غزل غم داشت به نگاهت نیاز مبرم داشت گرچه از غربت و سفر خواندی خوب می شد اگر که می ماندی دلم آیینه بود چشم تو را و فقط می سرود چشم تو را بی نگاهت غروب خواهم کرد در دل شب رسوب خواهم کرد چشم خوبت هوای ما را داشت...
-
شرقی ترین لبخند
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 10:22
سوسو بزن آیینه مجنون تو خواهد شد خورشید پنهان کشته خون تو خواهد شد دریا که از ساحل به ساحل می رود آبی شرمنده یک جرعه جیحون تو خواهد شد در باغ اگر باران چشمانت فرو ریزد گل پیرهن واکرده گلگون تو خواهد شد میبینم ای شرقی ترین لبخند بغض آلود شب را که حیران از شبیخون تو خواهد بود چین نگاهت روم افکار مرا داغ است ایران قلبم...
-
دلم گرفته
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 10:05
مرا بگیر و بباران دلم گرفته غزل قسم به عشق به باران دلم گرفته غزل شبیه پنجره های گرفته پاییز ببین چه ساده چه آسان دلم گرفته غزل! بیا که گریه کنیم و سبک شویم امشب کجتست راه نیستان؟دلم گرفته غزل بیا دوتایی ازین شهر سرد بگریزیم ازین همیشه زمستان دلم گرفته غزل دوباره بغض دوبارههجوم خاطره ها دوباره پرسه خیابان دلم گرفته...
-
چشمت
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 08:00
چشم تو حادثه ای بارانیست ابتدای سفری طولانیست راز سربسته چشمت ای خوب زاد راه سفر حیرانیست ماه و خورشید شهید چشمت هر نگاهت غزلی عرفانیست در نگاه تو هزاران نقش است در نگاه تو هزاران مانیست ماندم از وصف دو چشمت آری وصف چشمان تو کار ما نیست ... و تقدیم تو باد
-
عشق سرخ
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 07:53
کاشکی یک شب شقایق می شدم وارث یک جان عاشق می شدم می شدم مبعوث چشمت هر بهار بی قرارت مثل سابق می شدم می نهادم سر بدار عشق تو با خطر کردن موافق می شدم سهم من می شد الهی وصل تو تا به هجران تو فائق می شدم عشق سهم عاشقان صادق است کاشکی در عشق صادق می شدم ای نزول روشنی ای عشق سرخ ! من تو را ای کاش لایق می شدم
-
صمیمیت خورشید
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 07:46
شکل دردیم که جز شعر نمی دادندمان کاش می شد که غزل باز بشوراندمان ما غریبیم در آیینه چشمان شما اهل ایلیم ولی دشت نمی خواندمان فقط از خلوت تنها شده پنجره ها مانده بغضی که هر آیینه بسوزاندمان باز کن ای دل رویین من پنجره را تا صمیمیت خورشید بپوشاندمان هرکجا پا نهادیم کسی معجزه شد که ازین روی به آن روی بگرداندمان ! بخت و...
-
اگر تو نباشی
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 07:28
حضور روشن باران ببین دوباره کویرم بگو که می شود آیا سراغ از تو بگیرم؟ اگرچه ماندنم اینجا پراز شکستن و درد است چه باک درد بریزد به روح درد پذیرم چه سایه های عجیبی برادران غریبی! میان این همه خنجر نموده اند اسیرم میان این همه زردی فقط حضور تو آیا دلیل باور من شد که جان تازه بگیرم؟ و یا اگر تو نباشی قسم به نام بلندت که...
-
رخساره
شنبه 25 دیماه سال 1389 03:54
از آن رخساره سیمین نقاب افتادو افتادم نگاهم در نگاه آفتاب افتادو اقتادم به دام ماهرویان آرزویم بود افتادن دعای مهر ورزان مستجاب افتادو افتادم به دستم ساغری دادند از بد مستی چشمش به بزم عیش کارم با شراب افتادو افتادم نگاهم کرد لرزیدم چنان که بیدی از بادی به جانم رعشه ای از اظطراب افتادو افتادم نسیم حیرت آهنگ نوازش کرد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 17:13
زمان غارتگر غریبیست . همه چیز را بی اجازه میبرد جز حس دوست داشتن