-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1390 09:39
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 10 اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم = 100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک...
-
...!!!
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:46
بیا بازی کنیم ! تو چشم بذار من قایم میشم ... قول میدم جوری قایم شم که هیچ وقت پیدام نکنی من خیلی وقته رفتم تا تو پیدام نکنی ... از وقتی رفتم خودمم خودمو بین کوچه های تنهایی گم کردم...
-
سیلی حقیقت!
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:43
بگذار سیلی حقیقت الهام بخش احساسم باشد!!!
-
عکس
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:41
-
عکس
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:39
-
یک آهنگ
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:38
You can’t touch me now there’s no feeling left If you think I’m coming back don’t hold your breath What you did to me boy I can’t forget If you think I’m coming back don’t hold your breath I was under your spell for such a long time couldn't break the chains You played with my heart told me [...] all your lies and...
-
تصویرت
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:37
تصویرت را بر تک تک آینه های شهر حک کرده ای آینه ها از حضورت می گریزند ! انعکاس تصویرت هم کفاره دارد ! تو ! این روزها تصویرت را باخته ای !
-
من و این خانه...
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:33
من این خانه وُ همین صحبتِ این و آن را دوست میدارم، لِکلِکِ روشنِ پردهها نیمدریهای منحنی کبوتر و کوچه حرف و سلام و سادگی را دوست میدارم. سایه بهتر است، سکوت هم بَد نیست، یا آواز و آینه، عطرِ قشنگِ عصری از هوای علف، علاقه به آسمان، به کتاب، کلمه، کهربا، بوی نمورِ باغِ انار، پشت بامی بلند، چند پاره ابرِ پراکنده...
-
آخرین عاشقانه
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 11:32
........... دشوار است ... ریرا هر چه بیشتر به رهایی بیندیشی گهوارهی جهان کوچکتر از آن میشود که نمیدانم چه ...! راهِ گریزی نیست تنها دلواپسِ غَریزه لبخندم، سادگی را من از همین غَرایزِ عادی آموختهام. .... !
-
باید به دریا زد
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 10:16
دنیا محل آرمیدن نیست بازار (جان و دل) خریدن نیست سرما زد و باغ از نفس افتاد انگار وقت میوه چیدن نیست دیگر کسی در بوم احساسم در حال نقاشی کشیدن نیست می بندم این چشمان خیسم را این صحنه ها در حد دیدن نیست باید به دریا زد در این طوفان ! راهی به غیر از دل بریدن نیست تصنیف (عشقم رفت) می خوانند در من ، ولی حس شنیدن نیست...
-
بغض کهنه...!
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 10:14
خسته ا م ...! از بغض کهنه ی عشق سنگینه تحملش تو صدام خوبه که به یاد تو قانعم ! میتونم بگذرم از شکوه هات ! باورش سخته برام ولی من میرم و چیزی ازت نمیخوام! اما بدون هرجا برم بعد تو بغض عشق میمونه از تو برام بغض من وا نمیشه تو صدام خدایا یه دریا گریه میخواهم نفهمید اون که باید میدونست بیشتر از جون هنوز عزیزه برام با...
-
دلتنگی...
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 09:57
" دلتنگی هایمان را باد با خود خواهد برد" باران برشان می گرداند ...
-
شعری از فروغ فرخزاد
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 12:11
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از...
-
چشمهات
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 10:23
-
گاهی هم زن ها
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 10:11
زنها گاهی میگویند "نه" ولی با تمام وجود دلشان میخواهد بشنوید "بله"!!! زنها گاهی نمیخواهند عاقل باشند و منطقی فکر کنند و گاهی نمیتوانند . زنها گاهی دوست دارند، همسرانشان کارهای غیر قابل پیش بینی انجام دهند." "زنها گاهی دوست دارند بشنوند که دوستشان دارید! فقط همین یک جمله نه هیچ عبارت...
-
بس که نالیدم
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 10:08
خواب گم شد، خیال یادم رفت معنی شور و حال یادم رفت بغض امسال در گلو ترکید خندهی پارسال یادم رفت بس که نالیدم از جداییها خاطرات وصال یادم رفت واژه هایم کدر شدند و کبود حرفهای زلال یادم رفت عشق، این ناگزیر ناممکن مثل خواب و خیال یادم رفت در هجوم مخنثان، دونان صولت پور زال یادم رفت شیهه اسبها، خروش یلان بوی وحشیّ یال...
-
بس که نالیدم
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 10:07
خواب گم شد، خیال یادم رفت معنی شور و حال یادم رفت بغض امسال در گلو ترکید خندهی پارسال یادم رفت بس که نالیدم از جداییها خاطرات وصال یادم رفت واژه هایم کدر شدند و کبود حرفهای زلال یادم رفت عشق، این ناگزیر ناممکن مثل خواب و خیال یادم رفت در هجوم مخنثان، دونان صولت پور زال یادم رفت شیهه اسبها، خروش یلان بوی وحشیّ یال...
-
یکی بود یکی نبود
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 10:01
این شعر برگرفته شده از یکی از کتابهای کودکیم که آنرا به صورت دلنوشته نوشته ام یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ... روزگاری توی دشتستون دور پای کوه سربلند پر غرور که سرش ابرا رو قلقلک میداد تا که از چشمای ابرای سفید اشک خوشحالی بیاد ... ده پر برکت آبادی بود ده آزادی بود ناگهان ابرای پربرف و سیاه از پس کوه بلند سر...
-
گاهی مردها می خواهند...
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 09:58
مردها گاهی از آنچه که گمان میکنیم، دل نازکترند و همچنین مهربانتر! "مردها گاهی ناخودآگاه عمیقا درک میکنند که زنها بیشتر با یک دروغگو احساس راحتی می کنند تا یک مرد واقعی." مردها گاهی از این که سکوتشان شنیده نمیشود، آزرده میشوند. "مردها گاهی اون قدر غرق کاراشون می شن که یادشون می ره کسی هست همون...
-
نهایت عشق
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 09:53
در یکی از شهرهای ژاپن، مردی دیوار خانهاش را برای نو سازی خراب میکرد که مارمولکی دید. میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد. وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده...
-
من احساس می کنم ...
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 14:15
من اکنون احساس میکنم از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم تنها مانده ام... وگرداگرد زمین خلوت را مینگرم و اعماق آسمان ساکت را مینگرم و خود را مینگرم و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است و هر لحظه صریحتر و کوبنده تر که تو اینجا چه میکنی؟؟؟ امروز به خود گفتم: من احساس میکنم که...
-
زیبا شده...
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 20:00
حالا توهستی و من ودل بی قرارتو برگرد ای همیشه سرم روی دارتو زیباشده است با تو جهان ستاره ها ای سرنوشت من زحلی درمدارتو بانو دلم به شوق تونالید وضجه زد دل نیست توی سینه ی من -یادگار تو یک روز می روم به کجاهای دوردست هرچند ماندنیست دلم درکنارتو با ابرها به خاطر تو شرط بسته ام تا بشکنند بغض مرا در جوارتو من تا همیشه...
-
۱ لحظه خواب
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:56
دنیابه غیردیدن یک لحظه خواب نیست تاریکی است روشنی آفتاب نیست تنها نگاه توست که دنیا خراب اوست هرچشم عاشقانه ی زیباشراب نیست پیچیده است صاعقه ای درفضای دل دراسمان چشم تو غیرازشهاب نیست درمن بهانه ی غزلی عاشقانه ای شعری که بی حضورتوگویندناب نیست حالاتوهستی و من ویک حلقه دار زرد فرقی میان حلقه ی دست وطناب نیست
-
بانوی آفتابی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:54
بانوی آفتابی شعرم ظهور کن با یک طلوع قافیه را غرق نور کن شعری به نام عاطفه آغاز کرده ام ازتار و پود این غزل امشب عبور کن اشک زلال عاطفه را در دلم بریز چشم مرا لبالب آیات نور کن آیینه است حادثه ی عشق خوب من یعنی دلت برای شکستن صبور کن ای با دلم موافق و صادق غزل بخوان با من دوباره خاطره ها را مرور کن چشم بد از تو دور -...
-
چشم های تو...
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:52
وقتی که چشم های تو معصوم می شود شعرم به حبس عشق تو محکوم می شود شلاق عاشقانه ی لحنت به هرغزل از زخم های قافیه معلوم می شود دل را بهشت و دوزخ دنیا مسلم است وقتی که از نگاه تو محروم می شود زلفت اگر رها بشود دست بادها نقاشی قشنگ ترین بوم می شود زیبا تر از همیشه شدی تا ببینمت ای قرص آفتاب مگر روم می شود؟؟؟ صدها فرشته از...
-
هر آینه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:51
ی آینه هر آینه مبهوت لب تو در من زده شد آتش باروت لب تو از شاخه ی بالای تو شاید که بچینم یک بوسه ی آمیخته با توت لب تو در صورت شیرین تو مبهوت نشستم تا سیر کندچشم مرا قوت لب تو باز آی که از تشنگی ام باز رهانی ای خضر دلم تشنه ی یاقوت لب تو * یک عمر نشستیم سر درس نگاهت امروز چنانیم که مشروط لب تو * * * *:"عقیق در...
-
دیده سیاه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:50
این شعر از نگاه شما آب میخورد از دیده ی سیاه شما آب میخورد مانندماجرای گل وباغ وباغبان این شعر در پناه شما آب میخورد در آسمان این شب چادر سیاهتان از نور قرص ماه شما آب میخورد رنگین کمان که اینهمه زیباست خوب من از شال راه راه شما آب می خورد هرشعر عاشقانه ی زیبا که گفته ام از فکر گاه گاه شما آب میخورد آغاز نیک بختی من...
-
تازه می خواستم
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:46
تازه می خواستم از زندگیم خط بزنم لعنت را تازه می خواستم از این همه نفرین شدگی بگریزم چشم وا کردم و دیدم که پرم از اندوه... از غم" بی کس بی کس شدنم" لبریزم
-
خسته
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:45
جسدی برزخی ام وسط یک تابوت نیمی از خاکستر نیمی ام از باروت از کتابش دینش از خدا مایوسم چار پاره ... هرزه شعر بی ناموسم! تکه ای از مرداب از تعفن خیسم من جهنم زاده من خود ابلیسم!! خسته ام از نفرین خسته ام از لعنت من شبی ولگردم خسته و بی طاقت باز هم بدبختم توی فال تاروت جسدی برزخی ام وسط یک تابوت ...
-
فاجعه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 19:44
پیش چشمان من این فاجعه جان می گیرد که کسی مثل خودم توی خودم می میرد.... من به این فاجعه عادت کردم!!!!!!!!!!