ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

چگونه فرزندان باهوشی تربیت کنیم؟

دانشمندان مشاهده کرده اند بچه هایی که نوازش نشده اند، با آنها بازی نکرده اند و مورد محبت قرار نگرفته اند، رشد مغزشان کاهش پیدا کرده است. همچنین مشاهده کرده اند، بچه هایی که توجه کافی  دریافت نکرده اند، دچار افسردگی شدند. از سویی دیگر تحقیقات زیادی نشان می دهند، که در آغوش گرفتن، تعامل داشتن و بازی کردن با فرزندتان تاثیر زیادی در رشد هوش کودک دارد.

با فرزندتان صحبت کنید

به او گوش دهید وقتی با شما صحبت می کند. این کار تلاششان را برای ارتباط برقرار کردن و تکلم کردن تقویت می کند. برای فرزندتان کتاب بخوانید حتی اگر لغات آن را نفهمد. این کار مقدمه ای برای توسعه دادن مهارتهای زبانی ( تکلم کردن ) او خواهد بود. بچه هایی که از خردسالی کتاب می خوانند احتمال بیشتری دارد علاقه به مطالعه کردن را در تمام طول زندگی حفظ کنند.

کودکتان را در معرض چیزهایی قرار دهید که باعث پرورش هر دو طرف مغزشان می شود

بخش چپ مغز وظایف استدلال، منطق و زبان (تکلم) را بر عهده دارد. در حالی که طرف راست  مغز وظایف خلاقیت و هنر را بر عهده دارد.

اجازه بدهید فرزندتان بازی کند

وقتی او بازی می کند، در حال شکل دادن مهارت های فکری، اجتماعی، جسمانی و عاطفی است وقتی فرزندتان با کودکان دیگر بازی می کند، یاد می گیرند نظرات و احساساتشان را با هم    به اشتراک بگذارند.
فرزندتان را به ورزش کردن تشویق کنید

ورزش های جسمانی نه تنها موجب قوی شدن فرزندتان می شود بلکه باعث می شود که کودک باهوش شود. ورزش سرعت جریان خون به مغز را افزایش می دهد و باعث ساخته شدن سلول های مغز می شود.

موسیقی را به عنوان بخشی از زندگی فرزندتان قرار دهید

تحقیقات نشان می دهد که شنیدن موسیقی می تواند باعث افزایش حافظه، دقت، انگیزه و یادگیری شود همچنین می تواند باعث کاهش استرس در کودک شود که برای مغز او مخرب است.

 وقتی در حال انجام کارهایی هستید که باعث افزایش هوش می شود، اجازه بدهید فرزندتان ناظر شما باشد

فرزندان شما را الگو قرار می دهند. اگر آنها شما را در حال مطالعه، نوشتن و انجام دیگر کارهای خلاقانه ببیند از شما تقلید می کنند و در این فرآیند باهوش تر می شوند.

اجازه بدهید فرزندتان بازیهای هوشمند کامپیوتری انجام دهد

بهترین بازیهای کامپیوتری به فرزندتان حروف، ریاضیات، موسیقی، تلفظ کلمات چیزهای زیاد دیگری یاد می دهند. آنها همچنین باعث افزایش هماهنگی بین دست  و چشم می شوند. یادگیری و سرگرم بودن در یک زمان بهترین روش آموختن برای  فرزندتان است.

تغذیه مناسب برای کودک

یک رژیم غنی از پروتئین (تخم مرغ، ماهی، گوشت، لوبیا، بادام زمینی و...) توجه، هوشیاری و تفکر  را بهبود می بخشد. کربوهیدراتها انرژی لازم برای فکر کردن را به مغز می دهند. بهترین کربوهیدراتها  از دانه ها و میوه ها هستند. همچنین ویتامین ها و مواد معدنی بسیار مهمند.

آنها را به گردش ببرید

موزه و جاذبه های توریستی از جمله گزینه های خوب برای بازدید هستند.

راه های آموزش و تقویت املا در دوره ی ابتدایی به خصوص پایه ی اوّل

۱- روان خوانی و درست خواندن متن دروس

۲- یادگیری و حفظ حروف الفبای فارسی

۳- بخش کردن و صدا کشی کلمات: کاری خسته کننده برای دانش آموز است. بهتر است پس از مدّتی کار با این روش، به سراغ روش های دیگر برویم. جدول آن نیز مفید است(همانند بنویسیم).

4- تمرین با جدول ترکیب صامت با مصوّت: اگر با استفاده از این جدول کلمه بسازیم، خیلی عالی است.

5- یک کلمه بنویسیم و به تعداد حرف و صدای آن، جلویش گردی بکشیم.

6- درب نوشابه: مانند بازی بالاست که حروف را داخل درب نوشابه می نویسیم.

7- انواع بازی: بهترین راه است. زیرا همه بازی را دوست دارند، خسته نمی شوند، در ذهن بهتر نقش می بندد.

8- کلمه سازی: حروف الفبا را به صورت کارت های خیلی کوچک در می آوریم. بچّه ها را گروه بندی می کنیم و کارت ها را به تعداد مساوی با حروف مساوی بین آن ها تقسیم می کنیم. در مدّت زمان مشخّص، هر گروهی که کلمات بیش تری با تعداد حروف بیش تر درست کند، برنده است. در این بازی حروف پرکاربرد، باید با تعداد بیش تری در اختیار هر گروه باشد.

نکته: مهم ترین بخش، روش های ابتکاری خود هم کاران عزیز می باشد.           

9-به کاربردن کلمه های درس در جمله

10-به کاربردن وضعیت نوشتن نقطه نسبت به شکل حروف یعنی محل قرارگرفتن نقطه در پایین یا بالا و تعداد نقطه

11-به کارگیری صحیح نشانه ی تشدید در کلمات مشدد درس تا ویژگی نوشتاری این کلمات در ذهن دانش آموزان تثبیت گردد .

12-یادداشت کردن اشتباهات املائی دانش آموزان به منظور آموزش جبرانی آن ها در فرصت های مناسب مانند جمله سازی   ( دیماه )

13-دادن تمرین های متفاوت جهت شمارش دندانه ها

14-گفتن املاء پای تخته از کلمه هایی از درس که ارزش املائی دارند .

15-پیدا کردن املای صحیح کلمات از روی کتاب توسط دانش آموز

16-در صورت امکان موقع تصحیح نمودن املاء ، دانش آموزان را انفرادی نزد خود فراخوانده تا به غلط املائی خود توجه کنند .

17-در قرائت املاء ، جملات از هم گسیخته و بی ربط ( کلمه به کلمه ) گفته نشود و به صورت جمله بیان شود .

18-متن املائی را که می خواهیم به دانش آموز بگوییم ، انتخاب می کنیم و یک بار می خوانیم تا دانش آموزان ارتباط معانی کلمات و مضمون کلی مطلب را درک کنند وبرای نوشتن املاء آمادگی کامل را کسب نمایند .

19-تقویت تندنویسی در بعضی از دانش آموزان   (دیماه )

20-افزایش گنجینه لغات  ( کلمات خارج کتاب یا مثال زدن دانش آموزان)

21-ایجاد انگیزه در دانش آموزان نسبت به یادگیری درس املاء ( تشویق)

 

مشکلات املا در پایه اول   

1-   اضطراب دانش آموز قبل از املا .

2-   نشناختن حروف و صداها .

3-   جا گذاشتن کلمه که ممکن است ناشی از علل مختلفی باشد .

4-   جا گذاشتن حروف که با تلفظ صحیح معلم و تاکید بر روی صدای جا گذاشته شده قابل حل است .

5-   بچه ها چیزی را که تلفظ می کنند می نویسند به همین دلیل توصیه می شود هنگام نوشتن به لب های معلم نگاه کند .

6-  جابه جایی حروفی مانند (ص) به جای (س) (ث) در کلمه ها با اجرای مسابقه بین دانش آموزان و به صورت گروهی و پرسش ا ین که  مثلا در کلمه کثیف  اگر چه شکل صدای (ص) یا (س) می دهد ولی با استفاده از بازی های متنوع می توان این مشکل را کاهش داد .

7-  رعایت نکردن صامت ها و مصوت ها . در این رابطه با تاکید در بخش کردن و با فاصله خواندن بخش ها کاهش داده می شود .

 

 

علل ضعف دانش آموزان در درس دیکته:

1 - به علت اینکه مفهوم کلمه را نمی فهند یا قبلا نفهمیده اندآنرا درست نمی نویسید.

 2 – کلمات از جانب معلم درست تلفظ نمی شود(آموزشی)

3–وجود نقص شنوایی در برخی از دانش آموزان در هنگام نوشتن املا و بی خبری معلم از وجود این نقص باعث می شود بعضی از کلمات را جا می اندازد یا از کلاس عقب میافتد(حافظه شنوا یی –حساسیت شنوایی)

4 – به علت کمبود فضای آموزشی و کمبود میز و نیمکت دا نش آموزان در اثرخستگی ودرست نشیدن کلمات را غلط می نویسید 0 (آموزشی)

5– متناسب نبودن متن دیکته از نظر(کمیت و مقدا ر) با سن پا یه تحصیلی آنان باعث می شود دانش آموزان بعد از نوشتن مقداری ا زآن خسته شوند و غلط نویسی آغاز می گر دد.(آموزشی)

6 – در بعضی اوقات دانش آموزان به علت مشکلات روانی هنگام نو شتن دیکته  در افکار خود غو طه ور می شوند  و از نوشتن باز می مانند0

7- وجود حروف هم صدا در ادبیات فا رسی مانند (ص-ث-س)

8 – تند گفته شدن دیکته از سوی  معلم باعث خستگی وکم شدن دقت در دانش آموزان می گردد.

9– ضعف درمهارتهای حرکتی (نارسا نویسی) – بیقراری و تند خویی – خطا د رادراک بصری حروف (حافظه دیداری )- فقر آموزش و عدم تسلط معلم به شیوه های آموزشی مطلوب در هنگام تعلیم نوشتن نشناختن حروف و قوائد نوشتن توسط دانش آموزان نداشتن تمرین لازم و کافی برای نوشتن املا خود می تواند موجب ضعف و نارسایی فراگیر

 

در کلاس اول بیشترین اختلالات شنیداری ،دیداری و گاهی آموزشی است.

 

 

ضروریات یک کلاس پویا و شاداب  باشد     

اگرچه شاید کاربرد این نوع املا برای کلاسهایی با کثرت دانش آموز ممکن است مشکل زا باشد لیکن با درایت معلمین ارجمند وبا تغییرات اندکی قابل اجرا بوده و املا با نشاط وآموزش همراه می شود

1- در وقت املا سعی شود جای دانش آموزان را تغییر ندهیم .

 2- دانش آموزان کنار هم بنشینند وحق داشته باشند آرام به یکدیگر تذکر بدهند.(چون بهترین وقت یادگیری همان لحظه ای است که ببینند و درست بنویسند .)

 3- هنگام املا وسط کلاس بایستیم تا صدایمان به طور یکنواخت به گوش همه برسد

4- هنگام خواندن املا در بین ردیفها قدم نزنیم چون سبب حواس پرتی دانش آموزان می شود.

 5- املا را با عجله وشتاب نخوانیم

6- وقت وزمان املا را با توجه به متن در نظر بگیریم تا مجبور نشویم پایان آن را به سرعت بخوانیم

 7- هیچ وقت زمان املا را بعد از زنگ ورزش یا زمانی که بچه ها به گردش علمی رفته اند ،یا حتی در پایان زنگ مدرسه قرار ندهیم.

 8- متن املا را از یک صفحه آن هم با خط خود دانش آموز در نظر بگیریم

 9- متن املا را از قبل آماده کرده ودر قالب یک داستان یا متنی شنیدنی وقابل درک وفهم دانش آموزان ارائه کنیم.

 10- از دادن کلمه های دشوار یا کلمه هایی که به گوش دانش آموز نخورده باشد خودداری کنیم

 11- سعی کنیم علاوه بر کلمه ها و واژه های کتاب ،هر بار چند کلمه خارج از آن ،که مترادف و هم خانواده ی کلمات کتاب باشند به دانش آموزان املا بگوییم.

 12- قبل از گفتن املا ،یک بار آن را با صدایی آرام برای آن ها بخوانیم

13- آهنگ صدا را با توجه به جملات پرسشی ،تعجبی،یا امری تغییر دهیم تا املا را بهتر بفهمند

 14- در پایان، املا را بار دیگر برایشان بخوانیم تا اگر کلمه ای را جا گذاشته اند ، بنویسند

معلم بهتر است متن دیکته را قبل از املا برای بچه‌ها بخواند، ولی بچه‌ها چیزی ننویسند و تنها گوش دهند.

) بعد از املا هم باید متن مجدداً خوانده شود، یعنی در هر املا کل متن باید سه بار خوانده شود.

7) در روش دیگر به بچه‌ها می‌گوییم روزنامه با خود به کلاس بیاورند  دور کلمات خوانده شده گردی بکش.

 

 1- از متن املای خود کپی بگیریم.

2- بعد از اتمام کپی آن را روی هر میز قرار دهیم.

3- از روی کپی املا ،دانش آموزان املای دوستان خود را تصحیح می کنند

4- از آنها می خواهیم دور کلمه های اشتباه را خط بکشند وصحیح آن را با رنگ دیگری بنویسند

 5- کار کنترل و نظارت را ، با قدم زدن در کنار هر میز شروع کنیم.

6- در پایان همه ی املا ها را کنترل وبه جای نمره از واژه های مثبت مانند:از سعی شما ممنونم،اگر بیشتر تلاش کنی، موفق تر خواهی بود و... استفاده کنیم.

7- در جلسه ی بعد، دانش آموزان املاهای خود را یکبار دیگر می خوانند وبا کلمه های اشتباه جمله   می سازند.

 8- جمله های ساخته شده را روی تابلو می نویسیم.

 9- از روی جمله های ساخته شده به کمک دانش آموزان ،متن دیگری می سازیم

10- متن های ساخته شده را در کلاس می خوانیم تا زمینه ساز نوشتن انشا شود

50 روش برای شکوفایی استعداد کودکان

دوران کودکی همواره به عنوان بهترین و شادترین دوره زندگی انسان شناخته شده است. کودکی دنیائی از معصومیت و پاکی در کنار شادی و سبکبالی را در ذهن تداعی می کند. بسیاری از بزرگسالان در کشاکش سختی ها و مشکلات زندگی با یاد کردن از دوران خوش کودکی خود، دمی از غم زمانه فارغ می شوند و بر بال خاطرات به دنیایی کوچ می کنند که در آن از فشار مسئولیت و مرارت خبری نیست و مسلماً آرزوی هر پدر و مادری فراهم کردن یک چنین دوران کودکی ای برای فرزند دلبندشان خواهد بود.

اما مسئله اینجاست که شادی و نشاط آموختنی نیست و شکوفایی استعدادهای او هم نباید بدون در نظر گرفتن علائق او باشد. شاید شما نتوانید به فرزند خود یاد بدهید که خوشحال باشد ولی فراهم کردن امکانات و بستر مناسب برای خوشبختی و شاد زیستن فرزند، هدیه ای است که فقط شما می توانید به فرزندتان بدهید. در همین رابطه با مطالبی که در این ایمیل مرور خواهید کرد ما روشهایی را به شما پیشنهاد می کنیم که می توانند شما را در فراهم کردن این خوشبختی در سایه ی به ظهور رساندن استعدادهای خدادادی او، به فرزندتان یاری دهند. 

 

1. به فرزند خود اجازه دهید علائق خود را کشف کند. به بازی ها و فعالیتهایی که او انتخاب می کند توجه نشان دهید. این گونه بازیها می تواند اطلاعات بسیاری درباره استعدادهای نهفته فرزندتان در اختیار شما قرار دهد.

2. فرزند خود را روی طیف وسیعی از تجارب قرار دهید. این امر باعث فعال شدن استعدادهای نهفته می گردد. فکر نکنید چون او علاقه ای نشان نمی دهد، بنابراین استعدادی هم در آن زمینه ندارد.
3.
بگذارید مرتکب اشتباه شود. اگر همه کارها را به طور کامل و بی نقص انجام دهد، هرگز برای کشف و گسترش یک استعداد، خطر نخواهد کرد.
4.
سؤال بپرسید. با پرسیدن سؤالهای اساسی از قبیل: چرا آسمان آبی است؟ به کودک خود کمک کنید تا با شگفتیهای دنیا مواجه شود. به اتفاق هم پاسخ سؤال را بیابید.
5.
پروژه های خانوادگی ویژه ای را طرح ریزی نمایید. فعالیتهای مشترک می تواند استعدادهای جدید را بیدار کند و گسترش دهد.

6. کودک را مجبور به یادگیری نکنید. این امید که برای پیشرفت و رشد دادن استعدادهای کودکان، باید هر روز درسهای خاصی را به آنان آموخت، ممکن است آنان را مضطرب یا دلزده سازد.
7.
انتظارات سطح بالایی داشته باشید، اما این انتظارات باید واقع بینانه باشند.
8.
در انجام کارها، کودک خود را سهیم کنید. بگذارید او با انجام کارها موفقیت را در ذهن خود مجسم کند. بگذارید ببیند که شما درگیر فعالیتهای معنادار هستید و به او اجازه دهید درگیر این فعالیتها شود.
9.
محیطی را فراهم آورید که به لحاظ تحریکات حسی غنی باشد. مواد و اسبابهایی را در خانه قرار دهید که حواس کودک را تحریک می کنند، موادی از قبیل: نقاشی با انگشت، آلات موسیقی و عروسک های خیمه شب بازی.

10. شور و اشتیاق خود را به یادگیری فعال حفظ کنید.
11.
کودک خود را با برچسب زدن به او محدود نکنید. این برچسبها ممکن است شرایطی را به او تحمیل نماید که با استعدادهای ذاتی اش همخوانی ندارند.
12.
به عنوان خانواده و با یکدیگر به بازی بپردازید.
13.
برای فعالیتهایی نظیر خواندن، گوش دادن به موسیقی و صحبت کردن برنامه زمانی منظم در نظر بگیرید.
14.
موادی را برای کودک در نظر بگیرید که همواره بتواند با رجوع به آنها به دنیای خود دسترسی داشته باشد.
15.
بگذارید فرزندتان به فعالیتهای گروهی که مورد علاقه اش هستند، بپردازد.

16. برای پرورش خلاقیت کودک خود داستانهای طنز آمیز برایش بخوانید.
17.
فعالیتهایی را که فرزندتان انجام می دهد مورد انتقاد یا قضاوت قرار ندهید. اگر احساس کند مورد ارزشیابی قرار می گیرد، احتمالا" شکوفاسازی استعدادهای خود را پیگیری نخواهد کرد.
18.
با کودک خود بازی کنید و از این طریق سرزندگی و شوخ طبعی خود را به او نشان دهید.
19.
خانواده را در موفقیتهای خود سهیم کنید. درباره اتفاقات خوشایندی که طی روز اتفاق افتاده اند، صحبت کنید تا عزت نفس او از این طریق افزایش یابد.
20.
کاری کنید که فرزندتان به کامپیوتر خانه، مدرسه یا یک کتابخانه عمومی دسترسی داشته باشد.

21. به صحبتهای کودک خود گوش فرا دهید. چیزهایی که او به آنها اهمیت بسیاری می دهد، می تواند سرنخی از استعدادهای خاصی باشد که از آنها برخوردار است.
22.
فضای خاصی را در خانه برای پرداختن به فعالیتهای خلاقانه در نظر بگیرید.
23.
هنگامی که کارهای روزمره ای را که به عهده فرزندتان گذاشته اید، با موفقیت انجام می دهد، حس مسئولیتش را در انجام کارهای خانه مورد قدردانی قرار دهید.
24.
بصورت خانوادگی از مکانهای جدید دیدن کنید.
25.
بازی های بازپاسخ به فرزند خود بدهید. اسباب بازی هایی مانند سر هم کردن قطعات و عروسکهای دستی باعث تشویق بازیهای تخیلی می شود.

26. بگذارید در روز تا حدی به رویاپردازی و کنجکاوی بپردازد.
27.
داستانهای الهام بخشی را بخوانید که قهرمانانشان در زندگی موفقیت هایی را کسب کرده اند.
28.
با دادن جایزه به فرزند خود رشوه ندهید. از مشوقهایی استفاده کنید که به کودک این پیام را منتقل می کنند که یادگیری نباید به خاطر گرفتن جایزه باشد.
29.
اجازه بدهید فرزندتان به گروههای همسالی بپیوندد که همگام با استعدادهای او هستند.
30.
برای برانگیختن علائق کودک، درباره خبرهایی که می شنوید، با او به بحث بپردازید.

31. سوگیریهایی جنسیتی را تشویق نکنید. برای کودک خود هم اسباب بازیها و فعالیتهای زنانه و هم مردانه تدارک ببینید.
32.
از مقایسه کودک خود با دیگران اجتناب ورزید. به او کمک کنید تا عملکرد فعلی خود را با عمکرد گذشته اش مقایسه کند.
33.
سعی کنید پدر یا مادری اقتدارگرا باشید.
34.
برای برانگیختن علائق و استعدادهای فرزندتان از موقعیتهای گروهی یا جمعی(خارج از منزل) بهره ببرید. با هم به کتابخانه، موزه، کنسرت، یا مسابقه بروید.
35.
پاداشهایی به فرزندتان بدهید که نقاط قوتش را تقویت می کند.

36. کودکتان را به صحبت درباره آینده اش تشویق کنید. از دیدگاههای او حمایت کنید بدون آنکه به سمت حیطه یا رشته ای خاص هدایتش نمایید.
37.
کودک خود را با افراد جالب و موفق آشنا کنید.
38.
خانه خود را به عنوان فضایی برای یادگیری تلقی کنید. فضای آشپزخانه و آشپزی برای آموزش ریاضیات و علوم بسیار مناسب است.
39.
در احساسات با یکدیگر سهیم شوید. سرکوبی حوادث می تواند به سرکوبی استعدادهای کودک بیانجامد.
40.
کودک خود را تشویق به خواندن کنید.

41. ابداعات و ساخته های کودک خود را به شوخی بگیرید.
42.
با کودک خود فعالیتهایی را انجام دهید که در ارتباط با علائق و استعدادهایش است.
43.
به کودک خود بیاموزید که به قوه شهود خویش اعتماد کند و به ظرفیتهایش اعتماد داشته باشد.
44.
به کودک خود حق انتخاب بدهید. این عمل، قدرت اراده او را مستحکم و حس نوآوری را در وی بیدار می کند.
45.
به کودک خود یاد بدهید که برای شکوفا ساختن استعداد خویش چگونه از کتابها استفاده کند. به عنوان مثال، برای یادگیری "درست کردن چیزی" از کتابهای "چگونه ..." استفاده کند.

46. در گوشه ای از خانه فضایی را برای به نمایش گزاردن ساخته ها و جایزه های کودک اختصاص دهید.
47.
کودک خود را تشویق کنید تا در حیطه هایی که با مشکل مواجه است، دست و پنجه نرم کند و کلنجار برود. به او کمک کنید تا با هر محدودیتی رو در رو شود.
48.
رابط بین دنیای واقعی و استعدادهای خاص کودک خود باشید. به او کمک کنید راهی برای نشان دادن استعدادهایش بیابد.
49.
کودک را با مطالبی آشنا کنید که درباره افتخارات و استعدادهای کودکان است. کتابهایی مانند "مهندس کوچکی که می توانست ..." می تواند نگرش "می توانم انجام دهم" را تشویق کند.
50.
کودک خود را همان طور که هست بپذیرید.

 

معلم اثربخش

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت‌هاى اولیه، مطابق معمول به دانش‌آموزان گفت که همه آن‌ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن‌ها قائل نیست. البته او دروغ می‌گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش‌آموز همین کلاس بود. همیشه لباس‌هاى کثیف به تن داشت، با بچه‌هاى دیگر نمی‌جوشید و به درسش هم نمی‌رسید. او واقعاً دانش‌آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می‌یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال‌هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی‌ببرد و بتواند کمکش کند.
معلّم کلاس اول تدى در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى دانش‌آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می‌دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت کامل».
معلّم کلاس دوم او در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى دانش‌آموز فوق‌العاده‌اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان‌ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.»
معلّم کلاس سوم او در پرونده‌اش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس‌خواندن می‌کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه‌اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.»
معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده‌اش نوشته بود: «تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه‌اى به مدرسه نشان نمی‌دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می‌برد.»
خانم تامپسون با مطالعه پرونده‌هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش‌آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه‌ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته‌بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه‌ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه‌هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه‌ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: «خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می‌دادید.»
خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش «زندگی» و «عشق به همنوع» به بچه‌ها پرداخت و البته توجه ویژه‌اى نیز به تدى می‌کرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می‌کرد او هم سریعتر پاسخ می‌داد. به سرعت او یکى از با هوش‌ترین بچه‌هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى دانش‌آموز محبوبش شده بود.
یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته‌ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته‌ام.
چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ‌التحصیل می‌شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه‌اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم ‌گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان‌نامه کمى طولانی‌تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.
ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می‌خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می‌شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین‌ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: «خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می‌توانم تغییر کنم از شما متشکرم.»
خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: «تدى، تو اشتباه می‌کنى. این تو بودى که به من آموختى که می‌توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.»
بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است.
همین امروز گرمابخش قلب یکنفر شوید ... وجود فرشته‌ها را باور داشته باشید، و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت.

۴۰نکته در باب افزایش انگیزه دانش‌آموزان

انگیزه به دو نوع درونی و بیرونی قابل تقسیم است. از انگیزه بیرونی می‌توان به تقویت‌کننده‌هایی چون پول، تائید، محبت، احترام، نمره و از تقویت‌کننده‌های درونی می‌توان به رضایت خاطر و احساس خوب از یادگیری اشاره کرد.

 آنچه که بیشتر موجب رفتار خود‌جوش می‌شود، انگیزه درونی است. هدف عمده فعالیت‌های پرورشی معلم یا مربی این است که دانش‌آموز به تدریج از انگیزه‌های بیرونی به سمت انگیزه‌های درونی هدایت شود.

 تفاوت اساسی افراد دارای انگیزه درونی با افراد دارای انگیزه بیرونی این است که افراد با انگیزه درونی احساس کفایت بیشتری در خود دارند و کمتر به دیگران اجازه می‌دهند که محرک رفتارشان شوند. این گروه از دانش‌آموزان، خود تعیین کننده رفتارها هستند و به خاطر کفایتی که در خود احساس می‌کنند، باور دارند که می‌توانند با رفتارشان بر محیط خود تأثیر بگذارند.

 این گروه از دانش آموزان با انگیزه درون‌گرا، تصورشان این است که موفقیت و عدم موفقیت در تحصیل به خاطر نحوه رفتار صحیح یا غلط خودشان است.

اما برخلاف آنها، دانش‌آموزان باانگیزه برون‌گرا، احساس بی‌کفایتی یا کفایت کمم داشته و همواره تصور می‌کنند که موفقیت آنها تحت تأثیر عوامل محیطی نظیر:

 معلم و سوالات سخت است. این گروه از دانش‌آموزان حتی اگر درس بخوانند، باز هم موفقیت چندانی نخواهند داشت. چرا که اندک تلاش آنها به خاطر همان انگیزه‌های بیرونی، همچون فرار از تنبیه یا کسب خواست معلم است. اینان در صورت کسب موفقیت اندک هم آن را به شانس و تصادف نسبت می‌دهند و نه به تلاش و استعداد خود.

این دانش‌آموزان حتی اگر نیم‌نگاهی به موفقیت داشته باشند، آنقدر آن را صعب‌الوصول می‌دانند که دست به عمل نمی‌زنند، در نتیجه هرگز طعم موفقیت را نخواهند چشید.

 در حقیقت گام اول در برخورد با این افراد چشاندن طعم موفقیت به آنها و درهم شکستن تصور منفی آنها در مورد دستیابی به موفقیت است. در این صورت است که «موفقیت»، «موفقیت» می‌آورد.

 از آنجایی که انسان آمادگی دارد تا فعالیت‌ها و تصوراتش را تعمیم دهد، موفقیت در یک درس منجر به موفقیت در دروس دیگر می‌شود و این موضوع در مورد دروس اصلی هر رشته مهم‌تر است.

 درواقع، ضعف درسی در این دروس منجر به بی‌علاقگی به تحصیل و گاهی حتی ترک تحصیل می‌شود و البته عکس آن هم صادق است. به همین علت به معلمان دروس اصلی هر رشته توصیه می‌شود، شرایط آموزشی و امتحانی را مطلوب نمایند و با ارزشیابی‌های مناسب فضای کلاس را لذت‌بخش کنند.

به طورکلی به‌منظور افزایش انگیزه دانش‌آموزان و سوق دادن آنها به سمت درونی شدن انگیزه‌ها راهکارهای زیر توصیه می‌شود:

 1 - سعی کنیم اولویت تجربه‌های دانش‌آموزان برای آنها جالب باشد، احساس موفقیت اولیه اعتماد به نفس آنها را افزایش می‌دهد. این موضوع در مسابقات ورزشی نیز مشهود است.

 2 - برای موفقیت دانش‌آموزان پاداش در نظر بگیریم. منتظر نباشیم تا افت تحصیلی اتفاق افتد و سپس موفقیت را تحسین کنیم.

 3 - با احترام گذاشتن به تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان، هرگز آنها را با یکدیگر مقایسه نکنیم.

 4 - دانش‌آموزان را در کلاس کمتر درگیر مسائل عاطفی منفی نمائیم و نسبت به حساسیت‌های عاطفی آنان آشنا و در کاهش آن کوشا باشیم. سخت‌گیری و انضباط شدید، تبعیض، بیان قضاوت‌های منفی و خبرهای ناخوشایند از جمله عواملی است که موجب درگیری ذهنی و کاهش علاقه به یادگیری می‌شود.

 5 - بلافاصله پس از آزمون یا پرسش کلاسی، دانش‌آموزان را از نتیجه کار آگاه کنید.

6 - برای اینکه دانش‌آموز بداند، در طول تدریس به‌دنبال آموختن به چیزی باشد، بیان اهداف آموزشی مورد انتظار از او را در ابتدای درس فراموش نکنیم.

 7 - چگونگی یادگیری و نحوه انجام کار برای دانش‌آموز مشخص شود.

 8 - به‌منظور افزایش حس کفایت در دانش‌آموز از او بخواهیم مطالب یاد گرفته شده را به دوستان یا کلاس آموزش دهد.

 9 - در مورد مشکلات درسی دانش‌آموز و ریشه‌یابی آن، با او تبادل نظر و گفت‌وگو کنیم.

 10 - تشویق کلامی در کلاس، به صورت انفرادی بسیار حائز اهمیت است.

 11 - مطالب درسی را به ترتیب از ساده به دشوار مطرح کنیم.

 12 - از بروز رقابت ناسالم در بین دانش‌آموزان پیشگیری شود.

 13 - در فرآیند آموزش متکلم وحده نباشیم و یادگیرندگان را در یادگیری مشارکت دهیم.

 14 - علاقه به دانش‌آموزان و تعلق خاطر و اهمیت دادن به یکایک آنها، سطح انگیزه‌ها را افزایش می‌دهد.

 15 - آموزش را با «تهدید» پیش نبریم.

 16 - برای دانش‌آموزان با انگیزه، خوراک علمی کافی داشته باشیم.

 17 - با محول کردن مسئولیت به دانش‌آموزان کم توجه، آنان را به رفتارهای مثبت هدایت و علل کم‌توجهی در آنها را بررسی کنید.

 18 - شیوه‌های تدریس را از سنتی به شیوه‌های روز تغییر داده و با استفاده از تکنولوژی آموزشی، حواس پنجگانه دانش‌آموزان را به کار گیریم.

 19 - میان درس کلاس و مسائل زندگی که به وسیله همان درس قابل حل است، ارتباط برقرار کنیم.

 20 - تدریس را با طرح مطالب و پرسش‌های جالب توجه آغاز کرده و با تحریک حس کنجکاوی، دانش‌آموزان را برانگیخته‌تر سازیم.

 21 - به وضعیت جسمانی دانش‌آموزان توجه کرده و علل جسمی بی‌توجهی و کاهش انگیزه آنان را بیابیم.

 22 - محیط کلاس را با طراحی زیبا و مناسب، جذاب سازیم تا مانع بروز کسالت روحی شویم.

23 - با فرهنگ و تاریخچه زندگی افراد مدرسه یا محله‌ای که در آن تدریس می‌کنیم، آشنا شده و در طول تدریس از مثال‌های آشنا استفاده کنیم.

 24 - به منظور اطلاع از نتیجه فعالیت درسی دانش‌آموزان و ارائه بازخورد به موقع و مناسب، تکالیف آنان را بلافاصله در جلسه بعدی ملاحظه و با رفع اشکالات، جنبه‌های مثبت را تشویق کنید.

 25 - در گرفتن آزمون و امتحان به قول خود عمل کنیم.

 26 - زمان یادگیری باید در حد توان دانش‌آموز باشد. برای تجدید قوا و انگیزه در میان کلاس از وقت تفریح و استراحت غافل نشویم.

 27 - دانش‌آموز را از میزان پیشرفت خود آگاه سازیم تا بداند برای رسیدن به هدف چه گام‌های دیگری بردارد.

 28 - به لحاظ اخلاقی و ایجاد انگیزه، همیشه خوش‌اخلاق و خوش‌رو باشیم.

 29 - به منظور افزایش حس کفایت و مشارکت در ارائه دروس از نظرات دانش‌آموزان استفاده کنیم.

 30 - مطمئن باشیم که توجه دانش‌آموزان برای شروع تدریس آماده است.

 31 - تمام مطالب دشوار را یکجا و در یک جلسه آموزش ندهیم.

 32 - به خاطر داشته باشیم، توجه افراطی به دانش‌آموزان (قوی یا ضعیف) موجب متشنج شدن فضای کلاس می‌شود.

33 - دانش‌آموزان را به گروه‌های «خوب»، «بد» و «ضعیف» تقسیم‌بندی نکنیم.

 34 - از ورود به موضوعات حاشیه‌ای که منجر به انحراف توجه کلاس می‌شود، بپرهیزیم.

35 - با ایجاد جلسات بحث و تحلیل به دانش آموزان فرصت تفکر و اظهار نظر بدهیم.

 36 - هرگز دانش‌آموزان را مجبور به انجام فعالیت‌های تحقیرکننده نظیر «جریمه» نکنیم.

 37 - به افراد درون‌گرا، کمرو، مضطرب که تمایلی به ابراز وجود ندارند، توجه کرده و با تقویت رفتارهای مثبت، آنها را به مشارکت در بحث‌های کلاسی و کارهای گروهی تشویق کنیم.

 38 - در روش‌های تدریس، کنفرانس و سمینار را مد نظر قرار دهیم.

 39 - تأکید بر نمره، اضطراب دانش‌آموزان را افزایش می‌دهد و مانع از توجه کامل به موضوع درس می‌شود. این دانش‌آموزان با وجود تلاش زیاد از نمرات پایینی برخوردارند و به تدریج رابطه میان تلاش و نتیجه را نادیده می گیرند که در نهایت منجر به از دست رفتن انگیزه خواهد شد.

 40 - گاهی از تجربه‌های دوران تحصیل و شکست‌ها و موفقیت‌های خود برای دانش‌آموزان صحبت کنید.

دانش آموزان چگونه به درس و مدرسه علاقه مند می شوند؟



تا زمانی که به چیزی احساس نیاز نشود فرد برای رسیدن به آن تلاش نمی کند. اگر فردی نتواند در زندگی چیزهای مهم را تشخیص دهد و آنها را نشناسد، نباید امید زیادی به بهبود زندگی و رفاه او داشته باشیم. اگر فرد نداند چه چیزی برایش اهمیت دارد و چه باید انجام دهد، به هدف های خود نخواهد رسید.
 باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی کرد.
عده ای از روانشناسان رفتار انسان را متأثر از احساسات او می انگارند. یعنی احساسات انسان ایجاد کننده رفتار او است. به عبارت دیگر احساسات، طرز فکرها، اعتقادات و ادراکات انسان به وجود آورنده رفتارند. از نظر تربیتی نیز این عقیده بسیار اهمیت دارد. اگر دانش آموزی احساس کند که معلمش او را دوست دارد، رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و به درس آن معلم نیز علاقه مند خواهد شد. در مقابل اگر احساس کند که معلم او را دوست ندارد، احتمالاً نسبت به درس آن معلم نیز علاقه ای نخواهد داشت. بنابراین باید کوشید تا چیزهایی را که دانش آموز در زندگی به آنها علاقه دارد شناسایی نمود و کار کردن با دانش آموز را از چیزهای دوست داشتنی آغاز کرد.
شناسایی خود یا خویشتن پنداری- خویشتن پنداری عامل بسیار مهمی در ایجاد نوع رفتار است. افرادی که خویشتن پنداری مثبتی دارند رفتارشان اجتماع پسندتر از افرادی است که خویشتن پنداری آنها منفی است. خویشتن پنداری عبارت از عقیده و پنداری است که فرد درباره خود دارد. این عقیده و پندار به تمام جوانب خود یعنی جنبه های جسمانی، اجتماعی، عقلانی و روانی فرد مربوط می شود. تصور انسان درباره هریک از عوامل رفتار معین و مشخص است. به عنوان مثال یک نمونه از مواردی که تأثیر خویشتن پنداری دانش آموزان را در وضع تحصیلی آنان نشان می دهد این است که دانشمندی در ضمن مشاوره با دانش آموزان عقب افتاده طی سالیان متمادی به این نتیجه رسیده است که یکی از عوامل اصلی عدم موفقیت تحصیلی این عده عقیده و پنداری است که آنها درباره خود دارند. به عبارت دیگر تعداد زیادی از این دانش آموزان اصولاً معتقدند که قادر به خواندن نیستند. آزمایشات پزشکی نشان می دهد که این عده دارای هیچ گونه نقص بینایی، عقلانی، شنوایی یا گویایی نیستند و از نظر جسمی سالم هستند. این دانشمند پس از مشاوره با این شاگردان نتیجه می گیرد که فقط خویشتن پنداری منفی شاگردان باعث عقب افتادگی تحصیلی آنها شده است. نتیجه آن که خویشتن پنداری تأثیر مهمی در نحوه پیشرفت دانش آموزان و رفتار آنها دارد.
دانشمندی به نام "کویر اسمیت" معتقد است خویشتن پنداری بر اثر روابط بین عوامل زیر تعیین می شود:
الف-پندار والدین درباره فرد-سال های اولیه کودکی عامل بسیار مهمی در شکل گیری شخصیت کودک به شمار می رود. در چنین سال هایی والدین نقش بسیار مهمی در ایجاد نوع شخصیت کودک ایفا می کنند. کودک اولین الگوهای رفتاری خود را در محیط خانواده از والدین خود تقلید می کند. تربیت صحیح کودک در سال های اولیه که به سال های سازندگی معروفند اهمیت خاصی دارد. به گونه ای که رفتار والدین با کودک در سال های اولیه زندگی اثرات خاصی در نحوه رفتار و تکوین شخصیت کودک به جا می گذارد. والدین می توانند کودک را در خلال این سال ها به استقلال یا وابستگی، به عطوفت یا خشونت تشویق کنند.
ب-تصور و پندار دوستان و همبازی ها درباره فرد-به موازات رشد کودکان با مشاهده بازی آنها می توان دریافت که کودکان سعی دارند همواره نقش دوستان صمیمی خود را تقلید کنند. کودک می خواهد مثل دوست صمیمیش لباس بپوشد، حرف بزند و عمل کند. تقلید نقش امری طبیعی است و در تکوین شخصیت کودک مؤثر است. از سوی دیگر کودکان در انتخاب نوع دوستان تشخیص کافی و دقت لازم را ندارند و احتمالاً دوستانی انتخاب خواهند کرد که یا از لحاظ سنی متفاوتند و یا از نظر رفتاری با هم مغایرت دارند. در این مورد معمولاً والدین به طور مستقیم در این امر اساسی و حیاتی دخالت کنند و کودک را در صورت لزوم در انتخاب دوست راهنمایی کنند.
ج-تصور و پندار معلمان درباره فرد-در سن معینی که کودک پا به کودکستان و یا دبستان می گذارد تجربه جدیدی را در زندگی آغاز می کند. آشنایی شاگرد با معلمان و رابطه ای که بین معلم و دانش آموز ایجاد می گردد عامل مهمی در شکل گیری شخصیت و نحوه خویشتن پنداری دانش آموز به شمار می آید. معلمان علاقه مند با رفتار انسانی خود دانش آموزانی با صفات انسانی و علاقه مند در مدرسه به وجود می آورند. در حالی که معلمان بی علاقه و وقت گذران که به روابط انسانی بی توجهند دانش آموزانی افسرده و گریزان از مدرسه تربیت می کنند. اعتقاد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و توانایی های او و نحوه استفاده از این عوامل می تواند شخصیت دانش آموز را در مسیر خاصی پرورش دهد. معلمی که دانش آموز را در مدرسه با کلماتی نظیر تنبل، بی عرضه و بیچاره نامگذاری می کند، نباید از دانش آموز توقع داشته باشد که فرد علاقه مند و منطقی ای شود. 
د-تصور و پندار فرد درباره خود- تصور و پندار درباره خصوصیات جسمانی، عقلانی، اجتماعی و روانی بخشی از شکل گیری خویشتن پنداری فرد را تشکیل می دهد. افرادی که نسبت به همسن هایشان کوتاه تر یا بلندتر هستند یا کسانی که عقب افتادگی ذهنی دارند، احتمالاً رفتارشان با افراد عادی متفاوت خواهد بود.
ه-توجه به زمان حال- عامل مهم دیگری که در تعلیم و تربیت برای کشف معنی و مفهوم مشخصی باید مورد مورد توجه قرار گیرد، تأکید بر زمان حال است. اگر بپذیریم که احساس باعث ایجاد رفتار است، از آن جایی که احساس در زمان حال به انسان دست می دهد باید رفتار کنونی فرد را مورد بررسی قرار دهیم. این عقیده دریچه های امید تازه ای را در تعلیم و تربیت بر روی والدین و دانش آموزان می گشاید. در اکثر اوقات چشم پوشی از شکست های گذشته، دانش آموزان را تشویق می کند تا در زمان حال برای کسب موفقیت مجدانه کوشش کنند. از سوی دیگر تأکید بیش از حد بر عوامل گذشته عذر و بهانه ای برای دانش آموز فراهم می کند و به او امکان می دهد که به سادگی تمام شکست های آینده خود را به گذشته اش نسبت دهد و برای بهبود وضع تلاش و فعالیتی نکند. 
ل-فراهم آوردن امکانات و فرصت برای کشف معنی و خودیابی- عامل مهمی که در نظام کنونی تعلیم و تربیت کمتر مورد توجه قرار گرفته، دادن امکان و فرصت به دانش آموزان برای کشف معنی از آموخته هاست. در مدارس مطالب بسیار سریع و بدون صرف وقت به دانش آموزان ارایه می شود.هنوز موضوعی را دانش آموز درک نکرده و مفهومی از آن برای خود به وجود نیاورده، مطلب جدیدی به او ارایه می شود و دانش آموز مجبور می شود بدون کم و کاست محتوا را عیناً فراگیرد. در غیر این صورت مردود خواهد شد. چنین روشی از همان کلاس اول ابتدایی یعنی همزمان با آغاز آموزش رسمی در مورد دانش آموز اجرا می گردد. به دانش آموز آموخته می شود که آن چه که معلم و کتاب می گوید صحیح است وباید عیناً همان را فرا گیرد. در این حالت به احساسات، عقاید و ارزش های انسانی دانش آموز به عنوان یک فرد متفکر توجهی نمی شود. دانش آموز در مدارس نحوه سازگاری و ابراز احساسات را فرا نمی گیرد و فقط به محتوای کتاب ها بها می دهد. می توان مدل تربیتی موجود را مدل طبی نام گذاری کرد. زیرا در چنین نظام تربیتی ای معلم همه چیز را می داند و دانش آموز هیچ چیز نمی داند. ممکن است این عقیده درباره تعدادی از دانش آموزان و معلومات دانش آموز صحیح باشد ولی درباره برداشت شخصی و کاربرد مطالب صادق نیست. عامل دیگری که موجب می شود دانش آموزان شتابزده و بدون تفکر به حفظ اطلاعات و داده ها بپردازند نحوه ارزشیابی است. متأسفانه نمره هدف نهایی تعلیم و تربیت شده است. در این روش به وسیله نمره دادن به دانش آموزان آموخته می شود که فقط اصول و حقایق را فراگیرند. در عین حال به دانش آموزان می آموزند که هیچ چیز ارزش ندارد مگر این که بتوان برای آن نمره ای در نظر گرفت. از همه مهم تر آن که دانش آموزان به حفظ کردن مطالب تشویق می شوند نتیجه آن که مطالب از نفر معلم به نفر دانش آموز و از نفر دانش آموز به روی ورقه امتحانی منتقل و سپس برای ابد فراموش می شود. بنابراین نحوه مرسوم ارزشیابی کاملاً محدود کننده و بی ثمر است وقوه تخیل و تفکر را در دانش آموزان از بین می برد.

سرگرمی

گوشه هر دو چشم خود رو بکشید اگه چیزی دیدید

 

به افتخارش ... نظر بدید!؟

 


قبل از ازدواج...


پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.

دختر: می خوای از پیشت برم؟

پسر: حتی فکرشم نکن!

دختر: دوسم داری؟

پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!

دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟

پسر: نه! برای چی میپرسی؟

دختر: منو می بوسی؟

پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.

دختر: منو میزنی؟

پسر: دیوونه شدی؟ من همچین  آدمی ام؟!

دختر: میتونم بهت اعتماد کنم؟!

پسر: بله

دختر: عزیزم!

 

پس از ازدواج

کاری نداره! از پایین به بالا  بخون

پادشاهان شاهنامه


سری به سلسله پادشاهان شاهنامه می زنیم و در کنار آن، شخصیت های معروف این کتاب را دوباره مرور می کنیم؛ شخصیت هایی که ماجراهای آنها، بسیار شنیدنی است.

نگارنده:شاهنامه را به نوعی می توان حماسی ترین و ملی ترین کتاب شعر و نظم ایران دانست. سراینده آن فردوسی بزرگ، البته 30 سال تمام رنج برد تا سرایش این شاهکار ادبیات فارسی را به پایان برساند.

1 - نخستین شاه

داستان شاهنامه با کیومرث یا گیومرت شروع می شود؛ او اولین پادشاه شاهنامه است، بر طبق شاهنامه او در کوه زندگی می کرده و عادت های خاصی داشته. بسیاری از کارهای اولیه را هم او انجام داده است؛ مثل شهرسازی، تقسیم سال و ... نکته مهم درباره او این است که اولین پادشاهی بوده که ایرانی ها را ابرقدرت دنیا کرده است.

سلاطین شاهنامه

می گویند که این اتفاقات نزدیک به 6700 سال پیش افتاده است. فردوسی می گوید که این نخستین پادشاه، هیچ دشمنی نداشته و همه با تدبیر او، به خوبی و خوشی زندگی می کرده اند. تا اینکه شیطان به او حسادت کرد و ماجراهایی اتفاق افتاد که در بخشی دیگر خواهید خواند.

2 - هوشنگ؛ فرزند سیامک

در اوستا اسم هوشنگ به صورت «هائوشینگ ها» ذکر شده که کمی آدم را یاد چینی ها می اندازد. فردوسی می گوید که آتش را این پادشاه کشف کرده. شاه دانا و مقتدری بوده. بابل و شوش را هم او ساخته. بر طبق نوشته شاهنامه 40 سالی حکومت کرده و بعد، تخت و تاج را داده به پسرش.

سلاطین شاهنامه

3 - تهمورث؛ نبیره اولین پادشاه

احتمالا درباره زد و خورد این پادشاه با دیوان هم چیزهایی شنیده اید. او پسر هوشنگ بوده است و البته نبیره اولین پادشاه پیشدادی. اول هم که پادشاه می شود، عزمش را جزم می کند که دنیا را از بدی ها و پلیدی ها پاک سازد. دیوان، از او امان خواسته و در قبالش، به او نوشتن را یاد می دهند.

سلاطین شاهنامه

این پادشاه، چیدن پشم بز و استفاده از آن را هم به مردمش یاد می دهد. ستایش جهان آفرین هم رسمی بوده که از زمان او پا گرفته.

4 - نوذر؛ شاهی که اسیر شد

منوچهر که فوت کرد، پسرش پادشاه شد. نوذر البته کمی راه را کج رفت و شروع کرد به زور گفتن.

در این زمان بود که پشنگ، پدر افراسیاب معروف، از اوضاع بد ایران باخبر شده و لشگری با فرماندهی افراسیاب، راهی ایران کرد تا کل مملکت را تصرف کند. نوذر شاه هم از خبر این لشگرکشی، مطلع می شود؛ اما در این هنگامه، سام نریمان، جهان پهلوان ایرانی و پدربزرگ رستم معروف، دار فانی را وداع گفته بود. زال هم عزادار می شود و جنگ درمی گیرد و سرانجام نوذرشاه، اسیر تورانیان می گردد. پهلوانان پیر ایران، از پس افراسیاب جوان و تورانیان بی شمار برنمی یند.

5 - جمشید؛ پادشاهی که 700 سال حکومت کرد

باورتان می شود که این جمشید، 700 سال حکومت کرده باشد؟ اولش هم خوب داشت جلو می رفت اما وقتی که غرور او را دربر گرفت و ادعای خدایی کرد، همه چیز خراب شد. در ابتدای سلطنتش، انسان، یکجانشینی پیشه کرده و به رامشی نسبی رسید که مقدمه تمدن سازی محسوب می شود.

سلاطین شاهنامه

وقتی که جمشید ادعای خدایی کرد، همه برگ های برنده اش را از دست داد و سرانجام توسط ضحاک کشته شد.

6 - ضحاک

ضحاک هم جزو پادشاهان معروف شاهنامه است. او البته ایرانی نبوده و از تبار پادشاهان عرب بوده است. در شاهنامه آمده است که چون مردم ایران زمین، از ظلم و جور جمشید به ستوه آمدند، تصمیم گرفتند از شر او راحت شوند.

سلاطین شاهنامه

ضحاک سرانجام توسط فریدون، از پا درآمد.

7 - فریدون؛ مردی که سه پسر داشت

و اما بعد، می رسیم به روزگار سلطنت فریدون. این شاه پیشدادی هم ماجرای جالبی دارد. چون ضحاک قصد کشتن جوانان ایران زمین را کرده بود، در نتیجه افراد زیادی طی هر سال، کشته می شدند تا مارهایی که از دوش ضحاک روییده شده بودند، سیر شده و سر به سر او نگذارند.

خواب گزاران هم گفته بودند که چه نشسته ای که جوانی قدرتمند به نام فریدون خواهد آمد و تو را از میان خواهد برداشت. به خاطر همین، همه فرزندان پسر را بعد از تولد می کشتند اما فریدون زنده ماند. او سرانجام بزرگ شد و با همکاری کاوه آهنگر، همان خوابی که ضحاک دیده بود را برایش در عالم واقع تعبیر کرد.

8 - ایرج؛ پادشاه جوانی که ناجوانمردانه کشته شد

فریدون که ضحاک را کشت، شاه ایران شد. فریدون سه پسر داشت به اسم های سلم و تور و ایرج. روم و خاور را به «سلم» داد و توران و چین را هم به «تور»، ایران و دشت سواران و نیزه وران را هم که مانده بود، تحویل ایرج داد که از همه شجاع تر و مدبرتر بود. بعد از این، سالیان سال گذشت تا اینکه فریدون، دیگر پیر و سالخورده شد. در این هنگامه بود که شیطان رفت توی جلد سلم، نشست و با خودش فکر کرد که چرا تخت و تاج به پسر کوچکتر سپرده شده است؟ در نتیجه، پیغام و پسغام برای تور فرستاد و افکار او را هم شیطانی کرد.

دلشان پرکین شد ایرج شال و کلاه کرد و رفت پیش برادران که رفع کینه کند اما آنها، ناجوانمردانه، دست به خون او بردند و وی را به قتل رساندند.

9 - منوچهر؛ در آرزوی انتقام

تا اینجا رسیدیم که فریدون سه پسر داشت، ایرج کشته شد و فریدون حسابی به هم ریخت. از طرف دیگر، دوست داشت که کسی بیاید و انتقام خون پسرش را از آن دوتا پسر دیگرش بگیرد. پادشاهان در زمان های گذشته، کنیزان بسیار داشتند. یکی از این کنیزان، از ایرج باردار بود. فریدون که خوشحال شده بود، با خودش گفت که لابد فرزند ایرج، پسری خواهد بود و انتقام خواهد ستاند اما آرزوی او برآورد نشد و این کنیز، دختری به دنیا آورد.

سالیان سال گذشت و این دختر بزرگ شد و ازدواج کرد و محصول ازدواج او، پسری شد به نام منوچهر. منوچهر هم رفت و انتقام پدر ستاند.

در ضمن، مهمترین شخصیت شاهنامه هم در زمانه این پادشاه پا به عرصه وجود نهاد؛ یعنی همان رستم دستان.

10 - زوطهماسب؛ پادشاه کهنسال

وقتی که نوذرشاه اسیر می شود، یک شب، زال، پدر رستم و از پهلوانان نامی ایران، تصمیم می گیرد که شاهی برای ایران انتخاب کنند که هم نجیب زاده بوده و از نژاد شاهان، و هم عقل و رأی داشته باشد. سرانجام با موبدان مشورت می کند و طی یک تصمیم جمعی، زوطهماسب را به این سمت انتخاب می کنند.

سلاطین شاهنامه

بعد از او، گرشاسب بود که به سلطنت رسید ولی عمر سلطنت او کوتاه بود و همراه با زوال سلسله پیشدادیان از اینجا به بعد، این کیانیان بودند که سلسله پادشاهی تشکیل دادند.

11 - کیقباد؛ اولین شاه کیانیان

وقتی که سلسله پیشدادیان منقرض شد، کیانیان روی کار آمدند. البته چند وقتی مملکت بدون شاه بود و سرداران و پهلوانان ایران، آن را می گرداندند تا اینکه تصمیم گرفتند شاهی را برای ایران انتخاب کنند. همه گفتند که کیقباد از تبار پادشاهان کهن است و حالا در البرز است و رستم مامور شد که برود و او را پیدا کند و به دربار بیاورد.

سلاطین شاهنامه

12 - کیکاوس؛ مردی که می خواست پرواز کند

کیقباد که مرحوم شد، پسرش به سلطنت رسید؛ هم او که به نام «کیکاووس» می شناسیمش در ابتدا شال و کلاه کرد که به مازندران رفته و آنجا را زیر سیطره خودش درآورد. شاه مازندران هم دست به دامان دیو سپید شد. در نتیجه جادو اثر کرده و کیکاووس و لشگر او کور شدند. وقتی هم که کور شدند، به بند دیو سپید و شاه مازندران درآمدند.

سلاطین شاهنامه

وقتی که سلسله پیشدادیان منقرض شد، کیانیان روی کار آمدند. البته چند وقتی مملکت بدون شاه بود و سرداران و پهلوانان ایران، آن را می گرداندند تا اینکه تصمیم گرفتند شاهی را برای ایران انتخاب کنند.

خبر به زال رسید. زال هم رستم را راهی مازندران کرد. دیو سپید به دست رستم کشته شده و جگرش در آورده شده و بر چشم سپاه ایران کشیده شد تا بینا شوند. کیکاوس، مازندران را به بچه هایش سپرد و با رستم، راهی شد؛ همان اتفاقی که تحت عنوان هفت خان رستم از آن یاد می شود. بعد از مدتی، توران و چین و مکران هم زیر فرمان کیکاووس درآمدند.

پس از نبردهای مکرر کیکاووس، شد سلطان مطلق. آنقدر مغرور شد که عزم سفر به آسمان را کرد. سرانجام به خاطر این عنادورزی، فره ایزدی از او جدا شد.

13 - کیخسرو؛ ناپدید شده در برف و مه

او نه پسر کیکاووس، که نوه این پادشاه کیانی است. چرا؟ چون که فرزند سیاوش و فرنگیس است. سیاوش هم که به دستور افراسیاب کشته شده بود. در نتیجه تخت و تاج، به نوه کیکاووس رسید.

کیخسرو را، رمانی ترین پادشاه مورد نظر فردوسی می دانند، چرا که همه خصایل نیک آدمی را در درون خودش دارد؛ ضمن اینکه یک قهرمان هم هست.

هنگامی که موفق شد افراسیاب را شکست داده و بکشد و شاه همه جهان شود، با پهلوانان خود، راهی چشمه ای می شود تا تن و سر در آن بشوید و خود را برای شکرگزاری و راز و نیاز آماده کند. طبق روایت شاهنامه، او بعد از آخرین تعمید در این چشمه، با پنج پهلوان نامی خود به نام های توس، بیژن، فریبرز، گیو و گستهم؛ گرفتار برف و توفان شده و در برف و مه، برای همیشه ناپدید می شود.

14 - لهراسب؛ پادشاهی که به زور قبولش کردند

او را چهارمین پادشاه کیانی می دانند؛ البته به روایت فردوسی.

البته این پهلوانان و بزرگان، این ناراحتی و نارضایتی شان را پیش کیخسرو هم بیان کرده بودند که در نهایت با حرف های این پادشاه بزرگ و رد ادعاهای آنها، قبول کرده بودند که نه، لهراسب هم از تیره شاهان است.

15 - گشتاسب؛ هم دوره با زرتشت

پسرک چموش لهراسب، از همان ابتدای جوانی، می خواست که جای پدر را بگیرد. سرانجام این اتفاق هم افتاد.

سلاطین شاهنامه

16 - بهمن

او که به شاهی رسید، بزرگان را دور و بر خودش جمع کرد و گفت که می خواهد انتقام خون اسفندیار را از رستم بستاند.

سلاطین شاهنامه

در این وقت، البته رستم هم توسط شغاد کشته شده بود. زال هم که پیر شده بود، از او خواست حالا که رستم از دنیا رفته، بی خیال انتقامجویی شود و عذر او را بپذیرد ولی او نپذیرفت. جنگی به پا شد و فرامرز، پسر رستم، به دست بهمن کشته شد. پشتون، سفارش مۆکدی به بهمن می کرد که بیش از این، دیگر صلاح نیست در زابلستان و در خانه و ایوان زال باشند؛ چرا که بالاخره اینها برای خودشان کسی بوده اند و احترامی دارند و احتمال دارد که مردم به طرفداری از آنها، بشورند.

17 - همای

بهمن پسری داشت به نام ساسان، دختری هم داشت به نام همای. بهمن، البته به قاعده بزرگان و موبدان عمل نکرده و با فردی ازدواج کرد که موبدان از این کار منعش می کردند.

سلاطین شاهنامه

بعد از باردار شدن دختر، حال و روز شاه رو به وخامت نهاد. در نتیجه بزرگان را جمع کرده و امر را چنین تعیین کرد که سلطنت، به دخترش همای برسد و سپس به فرزند همای. همای به روایت فردوسی، 32 سال سلطنت کرد که با عدل و داد همراه بوده و به آبادانی ایران منجر شد.

18 - داراب

قرار بود که بعد از همای، تخت و سلطنت به پسرش برسد. برادر همای هم راهش را کج کرده و به نیشابور رفت؛ یک جورهایی از خواهرش قهر کرد. همای سرگرم سلطنت و دادگری بود ولی چون می ترسید بزرگان مملکت، تاج و تخت را از او بگیرند و به پسرش صدمه بزنند، یک شب فرزند را همراه مقدار زیادی زر و یاقوت، توی صندوقی گذاشت و صندوق را هم قیراندود کرده و انداخت به دجله.

بعد به همه گفت که جنینش را سقط کرده تا باورشان شود و دست از سر پسرش بردارند. گازری رختشویی صندوق را گرفته و اسم کودک را داراب گذاشته و از او نگهداری کرد.

19 - دارا؛ پایان یک سلسله

داراب که مرد، دارا به سلطنت رسید. او جوانی تندخو بود. وقتی سوگ پدرش تمام شد، شروع کرد به نامه نگاری به اطراف و اکناف و از همه خواست که مطیع امر او باشند. از هند و چین تا روم، همه برای او باج می فرستادند.

جنگی بین دارا و اسکندر در گرفت که به سبب بی لیاقتی دارا، سرانجام توسط وزیران و بزرگان کشته می شود. فردوسی نیز اشاره کرده که اسکندر با احترام و عزت بسیار با دارا و نیز خانواده او رفتار کرد. حتی به نصیحت دارا گوش سپرده و با روشنک، دختر وی ازدواج کرد. ایرانیان هم که چنین دیدند، به اسکندر خوشبین شدند و او را همراهی کردند.

آنچه از مارکز آموختم


آثار مارکز ترکیبی از فساد‌های کشف شده در آمریکای لاتین به عنوان خبرنگار و داستان‌های خیالی است که مادربزرگش برای او تعریف می‌کرده است. یکی از بارزترین خصوصیات به یاد ماندنی مارکز توانایی او برای همراه کردن خواننده و ترغیب او به باور همه‌ی موضوعات است؛ مهارتی که در بازاریابی و فروش نقشی کلیدی ایفا می‌کند. اگرچه نمی‌توان سبک رئالیسم جادویی را به صورت مستقیم به دنیای کسب‌و‌کار مرتبط کرد، اما آثار مارکز سرشار از دروسی است که صاحبان کسب‌و‌کارها می‌توانند آنها را در محیط کار روزانه‌ی خود مورد استفاده قرار دهند.


گابریل گارسیا مارکز

خواندن آثار ادبی بزرگان جهان در کنار کتاب‌های نوشته شده توسط بزرگان مدیریت مانند پیتر دراکر، استفان کاوی، هنری مینتزبرگ و گری همل بسیار مفید است. پیتر دراکر غذای ذهن و هوش مدیر را تأمین کرده و تئوری‌ها و چارچوب‌های مفید مدیریتی را ارائه می‌کند؛ مینتزبرگ اصول دراکر را به چالش می‌کشد و گری همل پارادایم‌های ذهنی مدیران را به هم می‌ریزد و به پارادایم جدید می‌رساند. در حالی‌ که مارکز قوای تخیل و روح و قلب خواننده را تغذیه می‌کند، موضوعاتی که در کنار هم جوهره‌ی مدیریت یک شرکت را تشکیل می‌دهند. قوای تخیل می‌تواند دیدگاه یک مدیر را نسبت به سایر افراد و جهان تغییر دهد.

هزاران داستان در دل یک داستان

هر یک از رمان‌های مارکز حاوی میلیون‌ها داستان است. کتاب‌های او سرشار از داستان‌های کوتاه و بلند هستند که همگی درون یک مسیر واحد به هم تنیده شده‌اند. این داستان‌های کوتاه به نحوی نوشته شده‌اند که اهمیت آنها با اهمیت جریان اصلی داستان هم‌سطح است.

مدیران شرکت‌ها با خواندن رمان‌های مارکز به این موضوع واقف می‌شوند که شرکت آنها نیز میلیون‌ها داستان ارزشمند در خود جای داده است، داستان موفقیت، شکست، مقاومت، اراده و احساس. مدیر باید این قابلیت را داشته باشد که تمامی داستان‌های کوچک را بر روی یک بوم واحد نقاشی کند و این نقاشی را برای یک مخاطب گسترده‌تر در سراسر سازمان نقل کند.

حقیقت و خیال

کتاب‌های مارکز به ما می‌آموزد که حقیقت و خیال اغلب با یکدیگر ترکیب می‌شوند،‌ زمانی که کتاب صد سال تنهایی را می‌خوانیم، از چگونگی همزیستی واقعیت و خیال در کنار هم تعجب می‌کنیم، زیرا این موضوع در واقع، ماهیت انسان‌ها و ذهن آنها است.

 مارکز در اولین صفحات صد سال تنهایی بیان می‌کند که همه‌ی موضوعات دارای یک حیات شخصی هستند و ما تنها باید روح آنها را بیدار کنیم. مدیران نیز می‌توانند از همین نگرش برای توسعه برندها و فناوری یا ایجاد محصولات جدید استفاده کنند.

مدیران شرکت‌ها نیز باید بر این هنر مسلط شوند،‌ زیرا اگرچه بسیاری از طرح‌های تجاری، واقعی و برای زمان حال طراحی شده‌اند، اما بسیاری از طرح‌های بلند مدت تنها چشم‌اندازی از آینده و مبتنی بر خیال هستند. ایجاد یک تصویر خیالی از آینده در کنار پرداختن به چالش‌های واقعی امروزی، موجب انگیزه‌بخشی به کارمندان می‌شود و به مدیران کمک می‌کند که برنامه‌ریزی بهتری برای رسیدن به چشم‌انداز آینده‌‌ی سازمان خود داشته باشند.

کامیابی و فروپاشی

مارکز در کتاب صد سال تنهایی داستان موفقیت‌ها و شکست‌های خانواده خوزه آرکادئو بوئدنیا را تعریف می‌کند. او از فعالیت‌های پر جنب و جوش در روستایی در آمریکای جنوبی حرف می‌زند که در نهایت رو به زوال و نابودی می‌رود. این نابودی ناشی از اقدامات غیرعقلانی و بدشانسی‌های خودساخته‌ی ساکنین روستا است.

مدیران باید به تشابه این داستان‌ها و داستان شرکت‌های بزرگی توجه کنند که کهنه شده و از بین می‌روند. شرکت‌های بسیار کمی وجود دارند که با گذشت یک صد سال از حیات خود هم چنان موفق باشند؛ متوسط امید به زندگی شرکت‌های چند ملیتی بزرگ بین 40 تا 50 سال است. بنابراین کتاب‌های مارکز از شرکتها درباره دوام و پایداری و اینکه چه موضوعی می‌تواند ضامن موفقیت یک سازمان در بلند مدت باشد، می‌پرسد.

در میان موضوعات پیش پا افتاده،‌ به دنبال رویدادهای خارق‌العاده باشید

یکی از ابزارهای معروف مورد استفاده توسط گابریل گارسیا مارکز خلق جریان‌های شگفت‌آور در عادی‌ترین لحظات زندگی است. برای مثال، رمدیوس زیبا، یکی از شخصیت‌های کلیدی کتاب صد سال تنهایی، در حین پهن کردن ملافه‌های شسته شده روی بند لباس، به آسمان صعود می‌کند.

عروج به آسمان در زمان پهن کردن ملافه باید برای صاحبان کسب‌و‌کارها یادآور این موضوع باشد که الهام‌بخش‌ترین رویدادهای شغلی می‌تواند در زمانی اتفاق بیفتد که افراد به هیچ وجه انتظار آنها را ندارند. ما باید قدر لحظات به ظاهر معمولی را بدانیم زیرا ایده‌های خلاق در همین لحظه‌ها خلق می‌شوند.

اگر فعالیت‌های اقتصادی خود را بدون تمایل برای انحراف از مسیرهای تکراری و جا افتاده انجام دهید، هیچ گاه به آسمان صعود نمی‌کنید.

مارکز در اولین صفحات صد سال تنهایی بیان می‌کند که همه‌ی موضوعات دارای یک حیات شخصی هستند و ما تنها باید روح آنها را بیدار کنیم. مدیران نیز می‌توانند از همین نگرش برای توسعه برندها و فناوری یا ایجاد محصولات جدید استفاده کنند.

جایگاه خاص تنهایی: افراد درون‌گرای تیم خود را شناسایی کنید

"تنهایی" یکی از موضوعات اصلی و تکرارشونده در آثار گابریل گارسیا مارکز است.  "کیش شخصیت" (Cult of Personality) پدیده‌ای است که در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 در ایالات متحده رایج شد و اشخاص با استفاده از تعریف و تمجید رسانه‌های گروهی و تبلیغات سیاسی، وجهه‌ی عمومی و قهرمانانه‌ای از خود ارائه دادند.

پس از پیدایش این قبیل پدیده‌ها، تنهایی و درون‌گرایی در محیط کار به مفاهیم منفوری تبدیل شدند. اما واقعیت این نیست.

تنهایی و درون‌گرایی دو مفهوم کامل متفاوت هستند و نمی‌توان آنها را به جای یکدیگر مورد استفاده قرار داد. افراد درون‌گرا می‌توانند خجالتی باشند، اما بسیاری از درون‌گراها از اعتماد به نفس و فن بیان بالایی برخوردار هستند.

متأسفانه در بیشتر محیط‌های کاری، درون‌گرایی ویژگی نامطلوبی است، و همواره افرادی برای پشتیبانی، کار گروهی و انگیزش وجود دارند.

صاحبان کسب‌و‌کارها باید در ابتدا اعضای درون‌گرا و برون‌گرای تیم خود را شناسایی کنند. اگر یک فرد درون‌گرا را برای چندین روز کاری یا بخشی از یک روز، به حال خود رها کنید، شاهد نتایج خارق‌العاده‌ای خواهید بود. به یاد داشته باشیم که کار تیمی زمانی موفقیت‌آمیز خواهد بود که مدیر بتواند به ترکیب درستی از افراد درون‌گرا و برون‌گرا در تیم خود دست یابد.

هرچند اکثر کارآفرینان بزرگ جهان انسان‌هایی برون‌گرا و دارای تیپ حرکتی می‌باشند، اما اگر افراد درون‌گرایانی مانند البرت انیشتن، داروین و بیل‌گیتس وجود نداشتند تئوری نسبیت، تئوری تکامل و مایکروسافت خلق نمی‌شدند و هندوستان، بدون تلاش‌های ماهاتما گاندی، همچنان تحت سلطه‌ی بریتانیا باقی می‌ماند.

هر روز خود و کسب‌و‌کارتان را بازآفرینی کنید

گابریل گارسیا مارکز حرفه خود را به عنوان خبرنگار و سردبیر در بسیاری از روزنامه‌ها آغاز کرد، او در تمامی عمر خود داستان می‌نوشت اما اولین رمان کامل خود، صد سال تنهایی، را که هنوز شاهکار مارکز محسوب می‌شود،‌ بعد از چهل سالگی منتشر کرد. مارکز زمانی که به عنوان خبرنگار دچار سرخوردگی شد، به منظور کشف حقایق،‌ به داستان‌نویسی به عنوان یک حرفه روی آورد.

بسیاری از موضوعات مطرح شده در رمان‌ها و داستان‌های مارکز، ریشه در داده‌های جمع‌آوری شده طی دوران خبرنگاری او دارند. تبدیل این داستان‌های واقعی به نوشته‌های خیالی به مارکز امکان می‌دهد تا برای تعریف حقیقت، از خیال استفاده کند.

جزئیات همیشه مهم نیستند

اگرچه در بیشتر موارد توجه به جزئیات بسیار مهم است، اما موقعیت‌های خاصی نیز وجود دارند که بی‌توجهی به موضوعات جزئی، به نفع ما خواهد بود.

مارکز نیز با توجه به همین واقعیت در برخی از موارد جزئیات بسیار مهم داستان، برای مثال نام شخصیت‌های داستان، را حذف می‌کند. به این ترتیب خواننده‌ی داستان ترغیب می‌شود تا در پیشرفت داستان، نقشی مشارکتی ایفا کند.

مدیران می‌توانند از این آموزه برای ارتقای اعضای تیم خود استفاده کنند. برای مثال زمانی که می‌خواهید جلسه‌ی توجیهی یک پروژه را برگزار کنید، اطمینان حاصل کنید که فرد مورد اعتماد شما از نتایج مورد نظر، دستورالعمل‌ها، منابع موجود و پیامد‌های اجرای این پروژه آگاهی دارد. اما جزئیات انجام کار را به فرد مورد نظر دیکته نکنید. به این ترتیب حس مالکیت پروژه و امکان نوآوری و خلاقیت به کارمند شما منتقل می‌شود و می‌توانید از چشم‌انداز کاملاً متفاوتی به نتیجه‌ی دلخواه‌تان برسید.

پیام شاهنامه


شاهنامه به نام «خداوند جان و خرد» آغاز می‌شود. اینکه از صفات بیکران خداوندی، بر جان آفرینی و خردبخشی او تکیه می‌کند، می‌خواهد بگوید که مهمتر از هر چیزی جان است و زندگی، و زندگی باید با خردمندی توام باشد. از اینجاست که در سراسر شاهنامه عشق به زندگی، و آسایش و نیکبختی افراد انسانی، و پرهیز از آزار دیگران و نفرت از جنگ و کشتار و خونریزی و ویرانگری موضوع سخن است. زندگی انسانها و اندیشه و رفتار آنها هم باید بر پایه خرد باشد، و سرپیچی از حکم خرد، مایه تیره روزی است.‌


شاهنامه

شاهنامه یادگار قرن چهارم، قرن اعتلای فکری و فرهنگی ایران، عصر خردگرایی و آزاد اندیشی، عصر پرورش رازی و ابن سینا و بیرونی است. فرهنگ شاهنامه انعکاس فرهنگ ساسانی در آیینه عصر سامانی است.

اساس حماسه ملی ایران برنبرد جاودانی میان نیکی و بدی، روشنایی و تاریکی است. در عصر اساطیری از کیومرث تا جمشید، فرمانروایان که در همان حال پهلوانان و مظهر مردم ایرانند، با مظاهر اهریمنی که آفات طبیعی و دیوان هستند، می‌جنگند و پیروز می‌شوند و داد و نیکی و رامش برجهان فرمانروایی دارد. آنگاه در عصر هزار ساله ضحاک، پیروزی اهریمن فرا می‌رسد. با قیام کاوه و فرمانروایی فریدون باز هم نیکی پیروز می‌شود. در دوره‌های پهلوانی نبرد ایرانیان با تورانیان ادامه پیکار جاودانی خیر و شر است.‌

در سراسر کتابی با این عظمت با همه تنوع حادثه‌ها وداستانها، روح و اندیشه و جهان‌بینی واحدی نمایان است.

فردوسی علاوه بر منابع اصلی خود (شاهنامه ابومنصوری) از دریای بیکران داستانهای باستانی هرچه را که در چهارچوب واحد حماسه ملی می‌گنجیده، برگزیده و بقیه را رها کرده است.

فردوسی علاوه بر منابع اصلی خود (شاهنامه ابومنصوری) از دریای بیکران داستانهای باستانی هرچه را که در چهارچوب واحد حماسه ملی می‌گنجیده، برگزیده و بقیه را رها کرده است.

وطن دوستی در شاهنامه‌

مهیب‌ترین نمود اهریمنی، هجوم انیران به سرزمین ایران، و والاترین و مقدس‌ترین وظیفه اهورایی، پایداری ایرانیان در برابر هجومهای بیگانگان و نگاهبانی آزادی و استقلال سرزمین و مردم خویش است. شاهنامه سرگذشت این پایداریها و تجلی روح ملی ایران و بیان آرمانهای جاودانی ایرانیان است. از اینجاست که در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان جای گرفته و باگذشت هزار سال غبار کهنگی برآن ننشسته است.‌

برکناری از نژاد پرستی‌

امروز با نمونه‌های فراوانی که از وطن‌پرستی افراطی در اکناف جهان دیده شده و مایه خونریزیها و ویرانگریها شده است و می‌شود، گاهی از وطن‌پرستی مفهومی توام با نژادپرستی و تعصبات جاهلانه و نفرت بی‌جا از هربیگانه به ذهن می‌رسد. وطن‌پرستی در شاهنامه برکنار از این آلایشهاست. وطن‌دوستی فردوسی احساسی حکیمانه توام با اعتدال و خردمندی و عاطفه انسانی و به کلی دور از نژادپرستی است. عشق به ایران در شاهنامه به مفهوم عشق به فرهنگ مردم ایران، و آرامش و آبادی ایران، و آزادی و آسایش مردم ایران، و برخورداری آنها از عدالت است. نفرتی که نسبت به مهاجمان هست، به‌سبب تبار آنها نیست؛ به سبب این است که بیگانه به ناحق و به ناخواست مردم به این سرزمین هجوم آورده، و چون با فرهنگ مردم بیگانه است و از محبت و پشتیبانی مردم محروم است، ناچار با خونریزی و بیدادگری و ویران‌سازی فرمان می‌راند. نفرت از مهاجم به مفهوم نفرت از ظلم است.

نفرت از جنگ‌

با اینکه فردوسی داستان سرای جنگهاست، و بهترین وصفها را از میدانهای جنگ و هنرنمایی جنگجویان در شاهنامه می‌خوانیم، با این همه او از جنگ و خونریزی نفرت دارد و آن را ناگزیر و حکم سرنوشت می‌داند. حکیمی که شاهکار خود را به نام «خداوند جان و خرد» آغاز کرده، طبیعی است که قدر جان انسانها را بداند، حتی قدرجان مورچه دانه کش را هم بداند. او در جاهای فراوان جنگ را می‌نکوهد.

شاهنامه، حماسه انسانی‌

وجود فردوسی لبریز ازعواطف و احساسات لطیف و شریف انسانی است. درد همه دردمندان بر دلش سنگینی می‌کند: کودکان بی‌مادر، اسیران بی‌پناه، وامداران تهیدست آبرومند، پیران نیازمندی که فقر خود را از دیگران پنهان می‌دارند. از غم پهلوانان مورد علاقه‌اش غمگین است، و اگر سرنوشت آنان رابه کاری ناکردنی وا می‌دارد، خشمگین می‌شود ومی‌گوید: «دل نازک از رستم آید به خشم»! مهر ورزیدن به فرزندان را وظیفه طبیعی پدر و مادر می‌داند، و از اینکه سام، زال نوزاد را به سبب سپیدی مویش دور می‌اندازد، دلتنگ است.‌وقتی رستم فرزندش سهراب را نمی‌شناسد و جگرش را می‌شکافد، فردوسی حیرتی اندوه‌بار دارد.روزی که سیاوش دل آزرده ایران را ترک می‌کند و به توران پناه می‌برد، سخنان او و گله‌هایش از کاووس از دل پردرد فردوسی برخاسته است و ... .

ستم‌ستیزی‌

آنچه فردوسی در نکوهش پادشاهان ناشایسته و بیدادگر سروده، در هیچ کتابی نمی‌توان یافت. از ضحاک و اسکندر بگذریم که نفس استیلای آنها بر ایران ظلم بود. جمشید را ببینیم که با آنهمه قدرت و جلال و شکوه وقتی به فریب اهریمن از راه به در شد و دست به بیداد گشود، فر ایزدی از او برگشت و به اره ضحاک به دونیم گردید. کاووس را ببینیم که به سبب بی‌خردی و سبکسری مورد نفرت و سرزنش ایرانیان بود. گشتاسب را ببینیم که سلطنت را به زور از پدر گرفت و به بهانه گسترش دین بهی خونریزیها به راه انداخت و برای حفظ تاج و تخت، مهر پدر و فرزندی را یکسو نهاد و اسفندیار را به کشتن داد. و مورد نفرت همگان شد.

در سراسر شاهنامه می‌بینیم اگر چه اطاعت از پادشاه سنت است، اما این اطاعت مطلق و بی چون‌وچرا نیست.

خودکامگی مایه تباهی است‌

از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی می‌انجامد. این درسی است که بهتر از همه جا آن را از زبان کیخسرو بیان می‌کند. کیخسرو پادشاه آرمانی فردوسی است و همه شرایط را برای یک فرمانروای خوب در خود جمع دارد: گوهر (که از فر یزدانی است)، نژاد (که از تخم پاک است)، هنر (که آموختنی است)، خرد (که شناخت نیک از بد است).‌

جهان شاهنامه سراسر تکاپو و شادی و عشق به زندگی و بهره‌وری از مواهب جهان است. شاهان و پهلوانان در روز خطر، هنگام هجوم دشمن سراپا غرق کار و کوشش‌اند، در آن میان هر وقت خوش که دست دهد، مغتنم می‌شمارند و بساط عیش می‌گسترند و تن و جان را برای نبرد فردا آماده می‌کنند. خیام و حافظ هم پیرو حکمت دانای توس‌اند. همه رباعیهای اصیل خیام حامل این پیام‌اند. نیازی نیست که شواهد زیادی بیاوریم.

گله‌های فردوسی و پهلوانانش از سپهر و زمانه، دردی انسانی و شاید تا اندازه‌ای هم برگرفته از منابع اوست که تحت تأثیر عقاید زُروانی بوده‌اند. در یک جا که از پیری و بی‌مهری زمانه می‌نالد، سپهر جوابش می‌دهد که: «من گناهی ندارم و خود آفریده ضعیف جهان آفرینم!»

گله از روزگار موضوع رایجی در شعر فارسی بوده است.

3 پیشنهاد برای تغییر خط فارسی(طنز)


این‌جوری هم مشکلات خط فارسی حل می‌شود و هم زبان‌مان تقویت می‌شود و هم فارسی جهانی می‌شود و هم مشکلات خط انگلیسی برطرف می‌شود!

بنده هم به عنوان کسی که به زبان فارسی حرف می‌زند و به خط فارسی می‌نویسد، حق مسلم خود می‌دانم پیشنهاداتی دربار‌ه‌ی خط فارسی بدهم. پیشنهادات من حاصل سی و دو سال (دو سال بیش‌تر از فردوسی) تحقیق و مداقه در زبان فارسی است که مجانی تقدیم شما دوستداران خط فارسی می‌کنم.

بنده نظریات خود را در سه بخش تشریح می‌کنم:

نقطه‌ها: ما باید برای به‌روز کردن و آسان کردن نوشتن خط فارسی نقطه‌هایش را برداریم! متأسفانه هیچ‌کدام از استادان و کارشناسانی که ایسنا با آن‌ها درباره‌ی خط فارسی گفت‌وگو کرده است، به مشکل نقطه‌ها در خط فارسی اشاره نکرده‌اند. شما همین الآن ببینید چقدر نقطه‌ی الکی در نوشته‌ی من وجود دارد! ما برای پیشرفت باید نقطه‌ها را برداریم. شما خط انگلیسی را ببینید! یا فرانسه را، نقطه دارند؟ ندارند! اگر هم دارند، خیلی به چشم نمی‌آید! خط چینی چه؟ یا ژاپنی؟ ما خودمان هم در دوران باستان نقطه نداشته‌ایم. پس اگر نقطه‌ها را برداریم، در زبان و خط پیشرفت می‌کنیم. واقعا که این نقطه‌ها بی‌خودند. ایراد هم نگیرید که بدون نقطه نمی‌شود چیزی را خواند، اتفاقا می‌شود خواند. مثلا خواهش را اگر بنویسیم حواهس، همه می‌خوانند خواهش و کسی حواهس نمی‌خواند، چون در ما در فارسی خواهش داریم، ولی حواهس نداریم. خدا وکیلی حواهس از خواهش باکلاس‌تر است! نیست؟

نظر بنده این که ز، ذ، 1 ض را برداریم، به جای آن‌ها z بگذاریم و به همین ترتیب به جای س و ص s و به جای ت و ط t. این‌جوری هم مشکل خط فارسی حل می‌شود و هم با استفاده از حروف انگلیسی در خط خودمان با خارجی‌ها هم‌ذات‌پنداری ایجاد می‌کنیم و آن‌ها برای یادگیری فارسی تشویق می‌شوند!

یکسان‌سازی صامت‌ها: نظر بنده این که ز، ذ، 1 ض را برداریم، به جای آن‌ها z بگذاریم و به همین ترتیب به جای س و ص s و به جای ت و ط t. این‌جوری هم مشکل خط فارسی حل می‌شود و هم با استفاده از حروف انگلیسی در خط خودمان با خارجی‌ها هم‌ذات‌پنداری ایجاد می‌کنیم و آن‌ها برای یادگیری فارسی تشویق می‌شوند!

فارگیلیش‌نویسی: به نظر من، بهترین راه برای خلاصی از مشکلات خط فارسی این است ما انگلیسی را با خط فارسی بنویسیم. مثلا: این د نیم آو گاد! این‌جوری هم مشکلات خط فارسی حل می‌شود و هم زبان‌مان تقویت می‌شود و هم فارسی جهانی می‌شود و هم مشکلات خط انگلیسی برطرف می‌شود! یعنی مزیت‌هایی که در پیشنهاد سوم من هست، در طول تاریخ بی‌سابقه است.

دلایل دیده نشدن ادبیات کودک


زهره پریرخ : این‌که هیچ متولی خاصی در زمینه‌ شناسایی بهترین‌های ادبیات کودک و نوجوان و ترجمه و معرفی آن‌ها در سطح جهانی وجود ندارد، عامل اصلی جهانی نشدن ادبیات کودک ماست. واقعیت این است که ضعف ترجمه و ضعف جهان‌بینی برخی نویسندگان کودک و نوجوان ما در این زمینه دخیل هستند، اما فراموش نکنیم که هیچ متولی‌ای برای معرفی بهترین‌های ما به جهان وجود ندارد. این درحالی است که وقتی در نمایشگاه‌های بین‌المللی نویسندگان ما آثار خود را برای مخاطبانشان می‌خوانند مورد توجه آن‌ها قرار می‌گیرند و این به دلیل آن است که ادبیات کودک و نوجوان ما براساس فطرت انسانی بنا شده است.البته بحث سانسور و خودسانسوری نیز در این زمینه حائز اهمیت است.

نرگس آبیار :  علی‌رغم نقاط قوت در ادبیات کودک و نوجوان ما برای حضور در عرصه‌های بین‌المللی، به علت ضعف در ترجمه و بی‌توجهی مسئولان، ادبیات این گروه سنی نتوانسته است در عرصه‌های جهانی آن‌چنان که شایسته و بایسته است، بدرخشد. نویسندگان کودک و نوجوان ما دارای آثار موفقی هستند که به لحاظ برخورداری از زبان جهانی و انتخاب موضوعات انسانی می‌توانند در سطح جهانی مورد توجه باشند اما به علت ضعف در ترجمه و حمایت نشدن پیوسته مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند.ضعف ترجمه باعث شده است تا پیوسته ادبیات کودک ما در سطح جهانی دیده نشود. این مسأله باعث شده است تا ادبیات کودک ما علی‌رغم برخورداری از توانمندی‌ها منزوی شود. این در حالی است که نویسندگان این گروه سنی عمدتا دارای نگاه جهانی هستند.حضور نویسندگان ایرانی عرصه ادبیات کودک و نوجوان در فستیوال‌های جهانی می‌تواند یکی از راهکارها برای دیده شدن آثار آن‌ها در سطح جهانی باشد.اغلب آژانس‌های ادبی ما به بزرگراه‌های یک‌طرفه‌ای بدل شده‌اند که صرفا آثار مختلف را به زبان داخلی ترجمه می‌کنند و کم‌تر مایل‌اند تا نویسندگان و آثار نویسندگان داخلی را در سطح جهانی بازتاب دهند.این در شرایطی است که وزارت ارشاد هم هیچ تلاشی در این زمینه انجام نمی‌دهد.

مصطفی ایلخانی‌زاده: در چند سال اخیر حضور ایران در فستیوال‌ها و جشنواره‌های بین‌المللی و نیز در سطح هیات‌های علمی و ادبی سایر کشورها بسیار محدود شده و این به نوعی رکود در حیطه ادبیات و بویژه ادبیات کودک و نوجوان منتهی شده است.ادبیات کودک ایران در بین بسیاری از کشورهای همجوار خود از موقعیت شایسته‌ای برخوردار است و بجاست نویسندگان و خالقان این عرصه از طریق انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک با برگزاری سمینارها و جلسات توجیهی بتوانند توان نویسندگان این رده سنی را برای حضور در عرصه‌های بین‌المللی تقویت کنند. البته مسأله ترجمه هم خود مقوله‌ای مهم و جداست.

مصطفی ایلخانی زاده

ادبیات کودک ایران در بین بسیاری از کشورهای همجوار خود از موقعیت شایسته‌ای برخوردار است و بجاست نویسندگان و خالقان این عرصه از طریق انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و شورای کتاب کودک با برگزاری سمینارها و جلسات توجیهی بتوانند توان نویسندگان این رده سنی را برای حضور در عرصه‌های بین‌المللی تقویت کنند.

نویسندگان ایرانی برای این‌که بتوانند همچون نویسندگان ژاپن به الگویی خاص و سبکی ویژه‌ برسند باید از الگوهای خود تبعیت کنند و من فکر می‌کنم بهترین الگوها در این زمینه آثار فولکلوریک ما هستند.

مهراب کمالی (نگارنده): به نظر من مهم‌ترین دلیل جهانی‌ نشدن ادبیات ما، محدودیت مخاطبان زبان فارسی است. کشور‌هایی که به زبان بین‌المللی حرف می‌زنند اقتصاد و فرهنگ در میان آنان رشد بهتری دارد.آن‌چه در بحث اقتصاد و فرهنگ رف اول را می‌زند، برخورداری از زبان‌های بین‌المللی است. در مورد ادبیات تبلیغات نقش مهمی دارد، بنابراین کشور‌هایی که به زبان‌های آلمانی، فرانسوی و انگلیسی می‌نویسند، زودتر می‌توانند مخاطب خود را پیدا کنند و جذب آنان شوند. مضاف بر این دنیای غرب هم بیش‌تر مایل است تا روی این افراد سرمایه‌گذاری کند.به نظر من از نظر کیفی آثار ادبیات کودک و نوجوان ما اگرچه ممکن است در سطح جهانی در رده‌های اول و دوم قرار نگیرند، ولی به راحتی در زمره آثار متوسط هستند که می‌توانند مورد توجه بسیاری از کشور‌ها باشند. اما آن‌چه باعث شده است این ادبیات نتواند آن‌چنان که شایسته است در جهان شناخته شود، بحث زبان فارسی و محدودیت‌های آن است.البته من معتقدم سانسور اعم از سانسور رسمی و غیررسمی که شامل خودسانسوری هم هست، تاثیر فوق‌العاده‌ای بر خلاقیت نویسندگان دارد و دست آن‌ها را می‌بندد و نمی‌گذارد آن‌ها با تمام توان وارد عرصه نویسندگی شوند ولی در نهایت معتقدم بحث زبان عامل اصلی بازدارنده در این زمینه است.همین مسأله باعث شده است نویسندگان مقیم خارج از کشور ما که به زبان فارسی می‌نویسند و اتفاقا از مسأله‌ سانسور و خودسانسوری هم رها هستند، نتوانند ادبیاتشان را جهانی کنند.

در ترجمه ناپذیری شعر


در فرهنگ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمه شعر محال است، جاحظ (متوفای 255) است. وی در کتاب الحیوان می‌گوید:

«و شعر، تابِ آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبان دیگر روا نیست. و اگر چنین کنند «نظم» شعر بریده می‌شود و وزنِ آن باطل خواهد شد و زیبائیِ آن از میان خواهد رفت و نقطه شگفتی‌برانگیزِ آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خودبه‌خود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.»

امروز هم که نظریه‌های ترجمه در فرهنگ‌های مختلف بشری، شاخ و برگ‌های گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرف‌ها، چیزی آن‌سوی سخن جاحظ نمی‌توان یافت. آخرین حرفی که در پایان قرن بیستم، در این‌باره زده شده است، سخنِ شیموس هینی[2]، برنده جایزه نوبل ادبیّات چند سال قبل است که در مصاحبه‌ای در اکتبر سال 1995 گفت:

(یعنی شاعران به زبان تعلّق دارند نه به جهان).

من آراء جاحظ را در باب ترجمه، جای دیگری با تفصیل بیشتر بررسی کرده‌ام. در اینجا می‌خواهم از یک نکته ساده یا از یک تمثیل در جهتِ تکمیل یا اصلاح نظریه او سخن بگویم. اگر بپذیریم که شعر هنر زبان است و نوعی معماری کلام، وقتی به ترجمه یک شعر می‌پردازیم مثل این است که یک اثر معماری را از جایی که دارد، برمی‌داریم و به جایی دیگر انتقال می‌دهیم. درست مثل اینکه آن بنا را به صورت آجر‌ها و درها و پنجره‌ها و کاشی‌ها، جزء به جزء، برداریم و به جای دیگر ببریم.

اگر این خانه‌ای که خرابش می‌کنیم تا اجزای آن را به جای دیگر بریم و در آنجا آن را بازسازی کنیم، خانه‌ای معمولی باشد، هر بنّا و سرعمله‌ای می‌تواند (با مختصر کاهش و افزایشی در زیبائی آن) آن را دوباره در محلّ جدید، بازسازی کند. امّا اگر شاهکاری از شاهکارهای معماری باشد، مثلاً مسجد شیخ لطف‌الـله اصفهان، انتقال اجزای آن به جای دیگر، کارِ آسانی خواهد بود امّا دوباره‌سازی آن، مهندس و معماری می‌طلبد در حدِّ مهندس و معمار اصلی.

مترجم یک شعر، در حقیقت، همان مهندس و معمار دوم است.

بسیاری از «شعر»های چاپ‌شده در مطبوعات تهران را اگر ساده‌ترین مترجم‌ها و بی‌هنرترین آنها، به زبان دیگری انتقال دهند، احتمالاً چیزی در حدِّ اصل (یعنی هیچ) و گاه زیباتر از اصل خواهد بود. امّا شعر سعدی و حافظ (از قدما) یا شعر اخوان ثالث (از معاصران)، اگر مترجمی خلّاق و هنرمند نیابد، اثری نازل و مبتذل جلوه خواهد کرد.

عمل ترجمه از زبانی به زبانی دیگر، دقیقاً خراب کردن یک بنا است و انتقالِ مصالح آن به جای دیگر، برای ایجاد بنایی تازه. مترجم به اعتبار دانستنِ زبان، کارش برداشتنِ مصالح است و انتقال آن مصالح به محلِّ جدید. در این چشم‌انداز آگاهی او از قواعد زبان و اطّلاع او از واژگانِ آن، به منزله زورِ بازویِ او و جرثقیلی است که در اختیار دارد. هر قدر داناییِ او در زبانی که از آن ترجمه می‌کند،‌ بیشتر باشد، قدرت بازوی او و جرثقیل او قوی‌تر است. امّا در مرحله بازسازی و ایجاد بنای جدید، زور بازو و جرثقیل کافی نیست. از اینجا به بعد قدرت احضار کلمات و خلاقیّت و نگاهِ هنری مورد نیاز است و از باب تمثیل موردِنظر ما، مهندس و معمارِ خلّاق تا بتواند آن اجزای انتقال‌یافته را به تناسب و با نگاهی هنری ترکیب کند.

اینجاست که باید پذیرفت اگر کاشی یا آجری در حینِ خراب کردن شکست یا از بین رفت، معمار جدید باید با خلّاقیت خویش جبران شکسته‌شدن و از بین رفتنِ آن کاشی و آن آجر را بکند؛ یعنی استعاره‌ای و کنایه‌ای از زبان دوم را جانشینِ آن استعاره و کنایه غیرقابل انتقال کند.

باز از باب تمثیل می‌توان گفت پنجره‌های بنای قبلی را (که بیشتر همان تصاویر و ایماژها هستند) به راحتی می‌توان در بنای جدید به کار بُرد. امّا فضایی که این پنجره‌ها بدان گشوده می‌شود، ممکن است فضایی ابری و بسته و محدود باشد. اینجا دیگر خلّاقیتِ معمار و یا هنر مترجم کار زیادی از پیش نمی‌برد. انتقال از زبان فرانسه به آلمانی آسان‌تر است تا از فرانسه به عربی یا از فارسی به انگلیسی.

امّا تصاویر حافظ را به زبان انگلیسی یا فرانسوی‌ نقل کردن، بردنِ پنجره مسجدِ شیخ لطف‌الله است از میان آن فضای آسمانی و آبی اصفهان به فضایِ ابری و مه‌آلود لندن.

این خود مسأله نصب پنجره‌ها بود که ساده‌ترین عنصر قابل انتقال این معماری است. وقتی به انتقال کاشی‌ها برسیم که هر کدام عبارتی و حکمتی و تذکّری است در عرصه اِلاهیاتِ اسلامی، با آن ریشه‌های پیچیده‌ و تودرتویِ مزدائی و مانوی، دیگر کارِ معمار یا مترجم زارتر خواهد بود.

امّا ترجمه «شعر‌»های منتشره در مطبوعات از شاعران ایرانی معاصر، از آنجا که تقلیدِ بچّه‌گانه ترجمه‌های ناقصِ شعر فرنگی است، بر دستِ هر مترجمِ ناتوانی که انجام شود، چیزی از اصل فارسی کمتر نخواهد داشت و به احتمال قوی چون نوعی بازگشتِ به فرهنگ اصلی اروپایی است، ای بسا تداعی‌های دلپذیری هم برای مخاطب فرنگی داشته باشد، یعنی عملاً بهتر از اصل فارسی باشد، گیرم که چنین توفیقی هم نصیب آن شد، هر روز هزاران نمونه بهتر از آن را فرنگی در مطبوعاتِ روزمرّه خود، پیش چشم دارد. به دلیل نبودن مترجمان خلّاق و معماران هنرمند، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها برای ترجمه شعر فارسی معاصر (مثلاً ترجمه شعر‌های شاملو، نیما و اخوان و…) تره هم خرد نکرده‌اند.

 

تصاویر حافظ را به زبان انگلیسی یا فرانسوی‌ نقل کردن، بردنِ پنجره مسجدِ شیخ لطف‌الله است از میان آن فضای آسمانی و آبی اصفهان به فضایِ ابری و مه‌آلود لندن.
چند جلسه درس من در دانشگاه هاروارد، صرفِ انتقال مفهوم:

به می‌ سجّاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسمِ منزل‌ها

شد و یقین دارم «یک از هزارانِ»‌ آن هم به ذهن مخاطبان‌ هاروارد، منتقل نشد. کسی که از تمایز فرهنگ ایرانی نسبت به فرهنگ فرنگی خبر ندارد ساده‌دلانه چنین می‌اندیشد که مگر «می‌» همان شراب نیست که به انگلیسی می‌شود wine و سجّاده همان preyer –rug نمی‌شود؟ و همین گونه تا آخر بیت یعنی مفاهیمِ سجّاده رنگین کردن، پیر مغان، سالک، راه‌ و رسمِ منزل‌ها.

در اینجاست که هر معماری اگر هوشیار و هنرمند باشد از انتقال همه اجزای «بنای» غزل حافظ به محیطِ بیگانه منصرف می‌شود و اگر ضرورتی ایجاب کرد و ناچار شد که به هر دلیلی این کار را انجام دهد، اجزای ساده و قابل انتقالی از آن را،‌ به سلیقه خود، انتخاب می‌کند و در زبانِ خود، با آن اجزای دست‌چین شده، به معماری می‌پردازد.

غالبِ مترجمان موفّق همین کار را کرده‌اند؛ از فیتز جرالد (1883ـ1809) گرفته تا همین آقای کلمن بارکز، مترجم شعرهای مولانا به زبان انگلیسی.

حتی «آب» و «آتش» و «خاک» و «باد» (عناصر اربعه) که اموری حسّی و مادّی‌اند، در زبان‌های مختلف، بارهای فرهنگی بسیار متفاوتی دارند تا چه رسد به کلماتِ عاطفی و فرهنگی.

حالا از تمام این دشواری‌ها می‌گذریم. فرض را بر این می‌گیریم که توانستیم تمام این اطلاعات را در اختیار مخاطب فرنگی قرار دهیم. نَفسِ دانستن، مراحلی دارد. اینکه با فشارِ به مغز، شما مطلبی را تداعی کنید که مثلاً هرکول چنین و چنان بوده یا سیاوش چنین و چنان، بسیار فرق دارد با اینکه ویژگی‌های سیاوش یا هرکول در ضمیر ناخودآگاه شما حضور داشته باشد.

التذاذ هنریِ اصیل و راستین التذاذی است حاصل ضمیر آگاه و ناخود‌آگاه؛ یعنی به هنگام لذّت بردن از یک قطعه موسیقی یا شعر یا پرده نقّاشی تنها ضمیر آگاهِ ما نیست که فعّالیّت می‌کند، بلکه بار اصلیِ این تجربه بر دوش ضمیر ناخودآگاه ماست. برای یک ایرانی، سیاوش و رستم و حلاّج در ضمیر نابه‌خود او حضور دارد. ولی اگر در پاورقی ترجمه فلان قطعه شعر فرنگی، اطّلاعی درباره هرکول به او بدهند، آن اطلاع در التذاذ هنری او، آن قدرت و توانایی را ندارد که آگاهی وی نسبت به سیاوش و رستم به هنگام التذاذ از شعر فارسی.

پزشکان در قلمرو ادبیات


آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه در این جا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانید، نگاهی است گذرا به آثار و احوال شماری از همین پزشکان که در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ادبیات و فرهنگ کوشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و برخی به شهرت جهانی دست یافته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

به این جمع البته می‌توان پزشک-شاعرهای مشهوری مانند ابن سینا، میرزا هاشمی همدانی، حکیم باقر شیرازی، میرزا مهدی نقیب‌الممالک، میر مرتضی دهلوی، صحبت اصفهانی، هاتف اصفهانی، فریدالدین محمد عطار نیشابوری ، مظفر کرمانی، علی‌اصغر حریری، ناهید منوچهری، محمدعلی راشد، احمد محیط، اسدالله کلانتری، غلامرضا باهر ، عباس ادیب ،استاد شهریار و محمد سیاسی را هم اضافه کرد.

فریدریش فون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شیلر (1759- 1805 م)

فریدریش فون‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شیلر (Friedrich Von Schiller)، از بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی آلمان، ابتدا در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی حقوق به تحصیل پرداخت اما پس از مدتی به آموختن پزشکی روی آورد. او در سال 1780، از تحصیل طب فراغت یافت. بعد از آن، چند سالی را به طبابت گذراند اما پس از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که به شهرت ادبی دست یافت، حرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی را رها کرد و به کار نوشتن تمام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت پرداخت.

تی.ژ.ساوژ (1855- 1925 م)

تی.ژ.ساوژ (T.J.Savage)، در سال 1877 در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیل شد. او متخصص درمان اعتیاد و الکلیسم بود. ساوژ، افزون بر طبابت، شعر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرود.

آرتور کانن دویل (1859- 1930 م)

آرتور کانن دویل (Arthur Conan Doyle)، در سال 1859، در ادینبورگ و در خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ایرلندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تبار کاتولیک، به دنیا آمد.

آرتور، نخست به آموختن زیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی پرداخت اما پس از آن به طب روی آورد و در سال 1855، از دانشگاه ادینبورگ، دکترای پزشکی دریافت نمود. پس از آن، مدتی به طبابت پرداخت. وی در رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزشکی تخصص داشت.

شهرت دویل در عالم نویسندگی به سبب نگارش داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پلیسی و خلق شخصیت کارآگاهی به نام «شرلوک هولمز» و دستیارش دکتر واتسون است.

آنتون پاولوویچ چخوف (1860- 1904 م)

آنتون پاولوویچ چخوف (Anton Pavlovich Chekhov) را از بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان عصر حاضر دانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. چخوف پزشک بود. او در ژانویه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی 1860 در بندر کوچکی به نام تاگانروگ در روسیه به دنیا آمد.

وی مجموعاً حدود صد داستان نوشت، اما در عرصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی موفقیت بیشتری یافت. از معروف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چخوف باید ایوانف (1887)، مرغ دریایی (1896)، دایی وانیا (1899)، سه خواهر (1901) و باغ آلبالو (1904) نام برد.

برخی از داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چخوف عبارتند از: زنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، اتاق شماره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی 6، در تبعید، همسایگان، مرد ناشناس و مستأجر.

آنتون چخوف در پانزدهم ژولای 1904 در آلمان جهان را بدرود گفت و در مسکو دفن گردید.

آرتور شنیتسلر (1862- 1931 م)

آرتور شنیتسلر

آرتور شنیتسلر (Arthur Schnitzler)، روان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزشک و یکی از نویسندگان سرشناس اتریش به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. او در سال 1862 در خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای یهودی در وین، به دنیا آمد. پدر او، پروفسور جان شنیتسلر، پزشک متخصص بود.

آرتور فعالیت ادبی خود را از نوجوانی آغاز کرد و در آن زمان شعرش در یک روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی معروف به چاپ رسید.

شهرت اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ادبی شنیتسلر، بیش از همه مدیون نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اوست که به تدریج سبب معروفیت او در اتریش و آلمان شد اما داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او به مراتب از نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترند.

هاروی کوشینگ (1869- 1939 م)

هاروی کوشینگ (Harvey Cushing)، جراح مغز و اعصاب آمریکایی در تاریخ پزشکی دنیا، چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است و در کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پزشکی نیز یک بیماری به نام او نام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاری شده است. کوشینگ کتابی دوجلدی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی ویلیام اوسلر (1849- 1919 م) پزشک نام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار و استاد پزشکی دانشگاه مک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیل کانادا نوشت که به علت جامعیت اثر و ارزش ادبی آن، این کتاب در سال 1926، برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پولیتزر گردید .

ویلیام سامرست موام (1874- 1965 م)

ویلیام سامرست موام (W.Somerset Maugham)، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس و نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس مشهور انگلیسی در سال 1874 در پاریس به دنیا آمد.

موام، از دوران دانشجویی به نوشتن پرداخت و به سبب موفقیتی که پس از نگارش رمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش به دست آورد، سرانجام پس از مدتی از طبابت کناره گرفت و به ادبیات روی آورد.

لویی فردیناند سلین

لویی فردیناند سلین

او سال 1884 در پاریس به دنیا آمد. 13 ساله بود که برای تحصیل به آلمان و انگلستان فرستاده شد و همین، زمینه‌ای برای آشنایی او با فرهنگ‌های ریشه‌دار اروپایی فراهم کرد.

پس از اخذ دیپلم، در ارتش فرانسه ثبت ‌نام کرد.

در سال 1932 «سفر به انتهای شب» را منتشر کرد و نظر خوانندگان و منتقدان را به خودش جلب کرد. حالا دیگر یک نویسنده‌ حرفه‌ای بود: «بعد از سفر به انتهای شب فهمیدم پزشک بودن و همزمان نویسنده بودن کار دشواری است. از یک طرف پزشک شوخ بودن و از طرفی نویسنده خیال‌پرداز بودن زندگی را بسیار پیچیده می‌کند. می‌نوشتم و همزمان در یک درمانگاه رایگان مربوط به شهرداری کار می‌کردم. پزشک و نویسنده بودن در انظار عمومی‌ جلوه خوبی نداشت. مردم این تیپ آدم‌ها را دوست نداشتند. فکر می‌کردند این مرتیکه پشت دو تا میز نشسته، اما من فقط یک هدف داشتم و آن پزشکی بود. اگر می‌نوشتم فقط به خاطر پولش بود.»

بعدها در آخرین سال‌های زندگی‌اش وقتی از او پرسیدند: «شما برای لذت بردن از نوشتن می‌نویسید؟» جواب داد: «نخیر، هرگز! اگر پول داشتم هیچ وقت چیزی نمی‌نوشتم.»

میکوچی سایتو (1882- 1953 م)

میکوچی سایتو (Mokichi Saito) روان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزشک ژاپنی، در سال 1910 از دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی دانشگاه سلطنتی توکیو، دکترای پزشکی خود را دریافت کرد. او شعر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرود .

ویلیام کارلوس ویلیامز (1883- 1963 م)

ویلیام کارلوس ویلیامز (William Carlos Williams)، شاعر، مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس و نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوتاه، پزشک متخصص کودکان و آمریکایی بود. وی به خاطر نگارش اثر برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود به نام پاترسون (Paterson)، منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در پنج کتاب، برنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جایزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پولیتزر (Pulitzer) گردید.

آرچیبالد ژوزف کورنین (1896- 1981 م)

آرچیبالد ژوزف کورنین (Archibald Joseph Cronin)، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس و پزشک معروف اسکاتلندی، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نگاشت که بر اساس آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، فیلم نیز ساخته شد. آثار او در زمره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آثار پرفروش بوده است.

واکر پرسی (1916- 1990 م)

واکر پرسی (Walker Percy)، دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی دانشگاه کلمبیا بوده است. او گر چه کمتر به طبابت پرداخت اما در عالم نویسندگی به شهرت دست یافت.

فرول سامس (متولد 1922 م)

فرول سامس

فرول سامس (Ferrol Sams)، در جورجیا به دنیا آمد و در دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی دانشگاه اموری (Emory) دانش پزشکی را آموخت و در سال 1949، از تحصیل فراغت یافت، سپس به طبابت پرداخت. افزون بر طبابت، سامس سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها است که داستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد.

ورنر فلیکس اشمیت (متولد 1923 م)

ورنر فلیکس اشمیت (Werner Felix Schmidet)، در سال 1950 از دانشگاه استانفورد، مدرک پزشکی خود را دریافت نمود و در کالیفرنیا به طبابت پرداخت. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین داستان او در سال 1963 منتشر شد. این داستان، The Forests of Adventure نام دارد.

یاشیو ساکاب (متولد 1924 م)

یاشیو ساکاب (Yoshio Sakabe)، پزشک ژاپنی، داستان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد. یکی از داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او به نام «اتاق کالبدشکافی شب، هفت داستان از زندگی، مرگ و امید» در سال 1994 منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت.

ال.ژ.شنایدرمن (متولد 1932 م)

ال.ژ.شنایدرمن (L.J.Shneideman)، فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیل پزشکی دانشگاه هاروارد است. وی استاد پزشکی اجتماعی و خانواده در دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی کالیفرنیا است. شنایدرمن داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس است.

روبین کوک (متولد 1939

روبین کوک (Robin Cook)، چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزشک است که در بوستون آمریکا، طبابت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد اما به علت نویسندگی، طبابت را کنار نهاد و سپس به نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای تمام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عیار تبدیل شد. معروف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین رمان او، اغما (Coma) نام دارد که بر اساس آن فیلمی ساخته شده است.

مایکل کرایتون (متولد 1942 م)

مایکل کاریتون (Michael Crichton)، فارغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌التحصیل پزشکی از دانشگاه هاروارد است که هرگز به طبابت نپرداخت و به داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی روی آورد. با «پارک ژوراسیک» او همه آشنا هستند. بسیاری از داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او به صورت فیلم درآمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، از جمله پنج بیمار (1970)، مرد محتضر (1974)، بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سرقت در قطار (1975)، کنگو (1980) و کره (Sphere) (1987).

مایکل پالمر (متولد 1942 م)

مایکل پالمر (Michael Palmer)، پزشک متخصص داخلی از دانشگاه بوستون است. او داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مشهوری با بن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پزشکی نوشته است.

دیوید ال.شایدرمایر (متولد 1951 م)

دیوید ال.شایدرمایر (David L.Schiedermayer)، در سال 1981، از دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی ویسکونسین، مدرک دکترای پزشکی خود را دریافت نمود. او متخصص بیماری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داخلی است که افزون بر طبابت، شعر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سراید.

کیت اسکانل (متولد 1953 م)

خانم کیت اسکانل، دانش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آموخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی از دانشگاه میشیگان آمریکاست. او متخصص بیماری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داخلی و استادیار دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پزشکی کالیفزنیاست. اسکانل داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس است.

اروین د. یالوم

اروین د. یالوم

اروین دیوید یالوم(متولد 1931، واشنگتن دی سی، ایالات متحده آمریکا)، روانپزشک هستی‌گرا (اگزیستانسیالیسم) و نویسنده آمریکایی است.

خالد حسینی

خالد حسینی زاده 4 مارس سال 1965 در کابل نویسنده افغان-آمریکایی است. عمده شهرت وی بابت نگارش دو رمان بادبادک‌باز و هزار خورشید تابان است. حسینی ساکن ایالات متحده است و آثار خود را به زبان انگلیسی می‌نویسد.

خالد از سال 1996 به تحصیل در رشته پزشکی داخلی مشغول شد.

تس گریتسن

او یک پزشک بازنشسته چینی -آمریکایی است. رمان‌های عشقی او مشهور هستند.

تقی مدرسی

تقی مدرسی (زاده 1311 – درگذشت 1376) نویسنده و رمان‌نویس ایرانی بود. مدرسی رمان نویس و روانپزشک ایرانی در 17 مهر 1311 در شهر تهران زاده شد.

استانیسواو لِم

استانیسواو لِم

سولاریس و مجموعه داستان‌های علمی – تخیلی یون تیخی او را بسیار مشهور هستند. جالب است بدانید که از در دهه 1940 به تحصیل پزشکی پرداخته بود.

یوسف ادریس

یوسف ادریس (19 مه 1927 – 1 اوت 1991) یک نویسنده داستان‌های کوتاه، رمان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس مصری بود. ادریس که دانش‌آموخته رشته پزشکی از دانشگاه قاهره بود، به‌عنوان یکی از نامدارترین نویسندگان و روزنامه‌نگاران دنیای عرب شناخته می‌شود. وی یکی از چهره‌های برجسته داستان کوتاه در ادبیات معاصر عرب به شمار رفته و عمده شهرت او به همین خاطر است.

میخائیل بولگاکف (1891 – 1940

خالق مرشد و مارگاریتا، دل سگ، برف سیاه و مرفین و تخم مرغ‌های شوم که همگی به فارسی ترجمه شده‌اند، بولگاکف پزشک است.

غلامحسین ساعدی

ساعدی در 13 دی 1314 در تبریز متولد شد. او کار خود را با روزنامه‌نگاری آغاز کرد. در نوجوانی به طور هم‌زمان در 3 روزنامهء فریاد، صعود و جوانان آذربایجان مطلب می‌نوشت. وی تحصیلات خود را با درجه دکترای پزشکی، گرایش روان‌پزشکی در تهران به پایان رساند.

حل معما ی مساحت شکلها





چرا مساحت این دو شکل متفاوت است؟

 

 

 

مساحت مربع از مساحت مستطیل یک واحد کمتر است!

 

چهار قطعه با مجموع مساحت ۶۴ در کنار هم قرار گرفته‌اند ولی بعد از جابه‌جایی ۱ واحد به مساحت آنها اضافه می‌شود در حالی که قطعات تغییری نکرده‌اند پس مساحت کل هم نباید تغییر می‌کرد!

 

علت این پدیده، شیب متفاوت قطعه‌ها است، برای مثال قطعه آبی و سبز در حالت دوم هم‌پوشانی دارند و قسمتی از هر کدام با هم منطبق می‌شوند. شیب وتر قطعه آبی برابر ۰٫۳۷۵ است که روی ضلعی از قطعه سبز قرار می‌گیرد که شیب آن ۰٫۴ است. نزدیکی شیب‌ها باعث می‌شود این تفاوت در نگاه اول نمایان نشود.

تمدن کهن جی


پیش گفتار

     قدیمی ترین تمدن شناخته شده جهان تمدن جیرفت است،  که فعلاً شامل شهرها و مناطق باستانی استان های کرمان و سیستان است،  امید است جوانان باهوش هر استان،  نسبت به کشف بخشی از این تمدن اقدام کنند.  در داستان های باستانی سومری از کشوری به ‌نام اربَتّە (اربت) سخن رفته،  که نسبت به میان‌ رودان در مشرق‌ زمین واقع شده بود.  گفته شده ارَتّە کشور پهناوری بود،  و نخستین پادشاهی جهان را داشت،  و سرزمینها و اقوام منطقه را زیر نفوذ فرهنگی خود اداره می کرد،  عدالت را در جهان بر قرار،  و مردم را با قانون آشنا کرده،  و به آنها یاد داده برادرانه در کنار  یکدیگر زندگی کنند،  و به دینها و عقاید یکدیگر احترام بگذارند،  و از تعدی بهم خودداری کنند.  اهل تاریخ از این تمدن بی ‌خبر بودند،  تا آنکه در سال ۱۳۷۹ نشانه های یک تمدن بزرگ و کهن یافت شد.  تمدنی در مرکز جنوب شرقی ایران‌،  که کلیت نظریۀ پیدایش تمدن های جهانی را زیر و رو کرد،  زیرا معلوم گردید که اینجا زادگاه و گهواره تمدن است.  
   پرسش:  آیا  ارَتبّە (اربت) همان آریا ته (آریا) یا اورتی (اور) یا ارب (عرب) است؟
عکس پرچم یا درفش شهداد،  اولین پرچم جهان،  مشروح در تمدن جیرفت،  عکس شماره 2764.
  پرچم شهداد اولین پرچم جهان ــ  صفحه فلزی مربع شکل از جنس مس،  به ابعاد 23 در 23 سانتیمتر،  با میله ای که بالای آن عقاب بال گشوده قرار دارد.  نقش های روی درفش بسیار شگفت انگیزند،  گویی داستانی را تعریف می کنند،  داستانی از نعمت، آب، نخل، و سپاس.  در وسط درفش مردی خدای گونه بروی صندلی نشسته است،  شکل این صندلی بعد ها در آثار رومی دیده می شود.  بوضوح مشخص است مرد نشسته بر صندلی شخص مهمی است،  بزرگتر از دیگران،  دستی به کمر و دستی بسوی زنی دراز کرده،  که آن زن نیز گویا مهم است.  دو زن فرو دست و یک زن دور تر،  همگی کوزه هایی برای پیشکش در دست دارند.  درفش با زیبایی تمام به تصویر خورشید و کوه و آب و برف و نخل و شیر آراسته شده است،  و یادگاری گویا از داستان ناشناخته نیاکان ماست،  که ابتدای تاریخ تمدن را خبر می دهد.
زبان مردم تمدن جیرفت
      تا آنجا که معلوم است و من می دانم،  مردم تمدن جیرفت به پارسی حرف می زدند،  از نام اسامی شهر ها و روستا های تاریخی منطقه پیداست.  برای وزنها از چارک و سیر و من استفاده می کردند،  به مرکبات اورنگ  و نارنگ بادرنگ و… می گفتند که بعدآ  به شوش رفت و با ترکیب آرامی و غیره،  بجای گ، ج گرفت،  و مثلاً اورنگ شد اورنج،  و به زبان های اروپایی رفت،  و سپس در زمان ورود پرتقالیها به جنوب ایران،  نام پرتقال گرفت،  در این باره قبلاً توضیح نوشته ام،  به خلیج فارس رجوع شود.  از افعال مانند سی یعنی دیدن و می مال من،  و کلاً همین زبان پارسی حرف می زدند،  ریاضیات و عدد پی را شناخته بودند،  و عدد 12 را با اهمیت نجومی آن شناخته بودند،  و نشانه هایی از آنرا در ظروف بکار برده اند.  حدود4500 سال پیش،  بعد از سیل بزرگ و خراب شدن شهر جیرفت،  مردم بسیاری به شمال خوزستان و شهر شوش مهاجرت کردند،  زیرا آنجا از نظر آب و هوایی و کار کشاورزی و تولیدی،  مانند جیرفت بود،  که متعاقباً رونق بیشتری به ایلام بردند،  و همچنین در ادامه مهاجرت،  تمدن خودشان را به اروپا بردند،  و بسیاری از آثار زبانی و عبادتی را از خود در اروپا بیادگار گذاشتند.  البته تمدن جیرفت تنها در استان های کرمان و سیستان و بلوچستان کنونی ایران نبود،  بلکه در تمام ایران مرکزی و اطراف کویرها پراکنده بود،  اما کاوش نشده است،  زیرا اکثر این تمدن در زیر لایه های باستانی شهر ها قرار گرفته است،  امیدوارم جوانان باهوش علاقمند متخصص،  نسبت به یافتن و کاوش بیشتر این تمدن اقدام کنند.
شهر جیرفت
      در سال 2001 پس از سیل عظیم در بستر هلیل‌رود،  هزاران قطعه ظروف سنگی تراشیده شده با نقوش پیچیده و با موضوعات مشخص،  شامل انواع مختلف گیاهان، درختان (بخصوص خرما)، حیوانات مانند بز، گاو نر، مار، پلنگ، عقرب، حیوانات ترکیبی و جنگل ‌های خیالی، اشکال اسطوره‌ ای و معماری،  که تا آن زمان زیر خروارها خاک مدفون مانده بود،  نمایان شد.  روز بعد تعداد زیادی از افراد در جست و جوی گنج و آثار چند هزار ساله،  به حاشیه هلیل رود هجوم آوردند.  آنها منطقه را به قطعات شش متر مربعی تقسیم کردند،  تا هر کس بتواند سهمی از این گنجینه ببرد.  کار این مردم روستایی تا مدتی به دلیل ناشناخته بودن منطقه تداوم یافت،  و آثار تاریخی مهمی از دست رفت.  اما در اواخر همان سال بود که با پیگیری رسانه ها و علاقمندان به میراث فرهنگی کشور،  هیات هایی از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برای شناسایی بیشتر به منطقه فرستاده شدند،  که حاصل آن ثبت بیش از 80 محوطه باستانی و آغاز کاوش های باستان شناسی در این منطقه بود.  گرچه کاوش های این گروه به کشف تندیسها و ظروف منحصر به فردی،  مانند آنچه توسط افراد محلی خارج شده بود پایان نیافت،  ولی این گروه توانست ساختاری قدیمی در این سایت پیدا کند،  که جزو زیگوراتها دسته بندی شد.  همچنین در این کاوش، شش گور، یک مرکز صنعتی و تعداد زیادی اشیای دیگر یافته شد،  که در میان آنها 25 مهر وجود داشت.  مهمتر از همه یک لوح گلی که نخستین سند خدشه ناپذیر از خط و نوشتار به حساب می آید یافته شد.
عکس هایی از منطقه باستانی جیرفت،  عکس شماره های 6 و 4145.
      شرایط مطلوب آب و هوایی در جیرفت و وجود انواع محصولات کشاورزی،  موجب شد تمدنی در این منطقه شکل بگیرد،  که در دوره باستان بهشت جهان محسوب می شده است.  به گفته باستان شناسان،  این منطقه باستانی به قدری غنی است،  که کار های پژوهشی در این منطقه تنها قطره ای از دریاست،  در واقع جیرفت سر فصل جدیدی را در تاریخ ایران و جهان باز خواهد کرد.  محوطه باستانی جیرفت در استان کرمان،  و نزدیک به شهر جیرفت،  به طول 400 کیلومتر در حاشیه رودخانه هلیل رود،  از کوه های هزار و لاله زار  تا رودخانه جازموریان،  محوطه های تاریخی بسیاری شناسایی شده،  و به نظر می رسد در حدود 7 هزار سال پیش،  مرکز نخستین تمدن بزرگ و با شکوه جهان بوده است.  تا مدتها چنین تصور می شد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است،  امّا کشف یک زیگورات (معبد) عظیم با قدمت بیش از پنج هزار سال،  آثار سنگی بسیار،  و همچنین کتیبه های آجری به خطی ناشناخته از منطقه جیرفت ایران،  باعث شد باستان شناسان با بررسی دوباره کتیبه هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند،  اطلاعات بیشتری در باره این تمدن عظیم و ناشناخته به دست آورند،  در نهایت پس از تحقیقات فراوان به تعدادی کتیبه دست یافتند.
      از شهر جیرفت به نام های ارت، مکن، جارفت، گدر، جردس، جیربت، دسبوس، دقیانوس، دوزاری، رئوبارلس، قمادین، کارمانیا، کامادی، کمادی،  سبزواران،  و… یاد شده است.  مورخین و جهانگردان عقیده دارند،  که شهر جیرفت بر اثر سیل بنیان کن نابود گردیده،  خرابه های شهر قدیمی جیرفت در یک کیلومتری جیرفت فعلی (سبزواران) قرار دارد.  گویند جیرفت از دو کلمه «جیر» به معنی (پست و پایین) و «افت» به معنی (افتاده) تشکیل شده است،  و به طور کلی جیرفت به معنی (جلگه پست آبرفتی) است.  ماجرای سیل عظیم جیرفت و هلیل رود،  یاد داستان طوفان نوح را زنده می کند.
      در یک کتیبه بدست آمده از خرابه های شهر اوروک (یا اور در جنوب بین النهرین)،  داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی به نام ارت ثبت شده،  در این داستان حماسی که در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد و به خط میخی سومری نگاشته شده،  چنین آمده است:   روزی انمرکار (پادشاه شهر اوروک) با فرستادن نماینده ای،  از حاکم ارت می خواهد تا استادان هنرمند و سنگ های گرانبها را برای ساخت معبد به اوروک بفرستد.  حاکم ارت هم در ازای فرستادن سنگ ها،  از پادشاه اوروک تقاضای غلّه می کند،  انمرکار غلّه را می فرستد،  اما حاکم ارت از فرستادن سنگ ها سر باز میزند.
      ده سال بعد، انمرکار دوباره قاصدی به سرزمین ارت می فرستد،  و تقاضای خود را تکرار می کند،  عاقبت دو پادشاه به تفاهم می رسند،  و حاکم ارت هنرمندان و سنگ های زینتی را به سومر می فرستد.  در کتیبه دیگر،  پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش،  و 7 رشته کوه،  به سرزمین ارت یا ارتا حمله کند.
      بررسی دقیقِ این کتیبه ها و آثار کشف شده این نظریه را می رساند،  که شهر افسانه ای و گمشده ارت که در شرق ایران قرار داشته،  به احتمال زیاد همان جیرفت است.  متن این کتیبه ها بیانگر آن است،  که حدود پنج هزار سال پیش،  میان بازرگانان ارت و بین النهرین ارتباط پیوسته ای وجود داشته،  و هنرمندان چیره دست ارت در ساخت کاخ ها و معابد به سومری ها کمک کرده اند.  در واقع تمدن عظیم سومر وامدار هنرمندان و صنعتگران جیرفت است.
      در حاشیه غرب هلیل رود،  در پشته بهجرد تا هوکرد آثاری از تمدن کهن،  با هزاران قطعه سفال و آجر وجود دارد،  که به آن دقیانوس گویند،  و سالهاست که محل تاخت و تاز قاچاقچیان آثار عتیقه است.  در اساطیر و افسانه های محلی آمده است،  ساختمان های قدیمی جیرفت از بهجرد تا کنارصندل به گونه ی به هم متصل بوده،  که بزغاله می توانست بر پشت بام خانه ها،  تمام مسیر30 کیلومتری را طی کند،  این موضوع نشانی از عظمت و بزرگی شهر دقیانوس دارد.  در طول 400 کیلومتر رودخانه هلیل تاکنون بیش از 100 منطقه غنی باستانی شناسایی شده است.   یکی از بقایای این تمدن عظیم تپه کنارصندل است،  که در 30 کیلومتری جیرفت قرار دارد،  سازه های خشتی آن که به عنوان مرکز مذهبی استفاده می شده است،  و در بالای آن معبدی قرار دارد،  یکی از عظیم ترین زیگورات های یافت شده در دنیا،  با بیش از چهار میلیون خشت است،  این تپه قسمتی از شهری بوده،  که یک طرف آن وسعت دو کیلومتر داشته است،  درباره این منطقه کار چندانی انجام نشده است.  مسئولین منطقه می گویند،  5 سال کار در مقابل 100 سال کار در بین‌النهرین و خوزستان،  چیزی نیست،  در خوزستان فرانسوی‌ها با 2 هزار کارگر کار می‌ کردند،  در ‌حالی ‌که اینجا کارگرها در نهایت 200 نفر بودند.
   جالب ــ  1 ــ  جیرفت = جی + رفت،  یعنی جی با آب رفته شده است،  جی = بلند و طولانی و محل تجمع بزرگ،  که بعدها در عربی جیش شده است،  جی نام قدیم اصفهان و شهر ری بوده است.  مردم جی در هزاره سوم خ.ا،   بعد از سیل و آبگرفتگی بدلیل گرمایش زمین،  و آغاز پایان دوران یخبندان آخر،  به آنجا کوچ کرده و نام جی را با خود برده اند،  جی با تغییر آوا ری شده است،  و معنی خورشید و روشنایی هم گرفت.
   2  ــ  اگر شهر کهن تمدن جیرفت جی بوده باشد،  پس می تواند رود خانه جیحون نوشته شده در کتاب های دینی قدیمی مانند تورات،  می تواند هلیل رود کنونی باشد،  که در آن زمان بدلیل گرمایش زمین و آب شدن یخچال های کوه های شمال استان کرمان،  بسیار پر آب و سیل خیز بوده است.  همچنین می تواند شهر سوخته سی نامیده می شده،  بمعنی دیدگان و روشنایی،  که بعدها سین و چین و سان و… شد.  سیحون رودی پر آب بوده،  که از این شهر می گذشته و اثر آن همچنان باقی است،  در این دو مورد تحقیقات بیشتری لازم است.
   رود جیحون = جیهون = جی = نام شهر + هون = باوقار و آرام = رود آرام و باوقار شهر جی،  جهت اطلاع بیشتر به حروف الفبای تمدن جیرفت مراجعه شود.
   نظر یک خواننده وبلاگ:   تپه های کنار صندل جیرفت کاری رو که با کتابهای تاریخ کرد.. فیزیک کوانتوم با فیزیک کلاسیک نکرد…
   قاچاق آثار تاریخی
      از سال 2001 (1380) غارت و حفاری‌ های غیر مجاز در جیرفت شروع و تعداد زیادی از اشیا توسط قاچاقچیان برای فروش راهی بازار های کشور‌ های اروپایی شد.  این امر در حالی بود که اشیای به دست آمده ثبت نشده و شناسنامه مشخصی نداشتند،  براحتی و مستقیم در بازار های سیاه با تهیه اسناد و مدارک جعلی به وسیله دلالان فروخته می‌ شدند.  به عنوان مثال سال 1383ظرفی از جنس سنگ کلریت به ارتفاع 11 سانتی‌متر و طرحی زیبا از معماری با خطوط زیگزاگ حدود 22 هزار دلار (12200 پوند) در خانه حراج ساتبی لندن پیشنهاد شده بود،  که دولت ایران از فروش آن در حراجی جلوگیری کرد.  در موردی دیگر به نقل از رویترز، یک ظرف قاچاق شده از جیرفت به سال 2002 میلادی (1381ش) توسط دلالان به موزه لوور فروخته شده است.  موزه لوور به متخصصان ایرانی گفته است،  این اشیا از سال 1968 (1374ش) در مجموعه ‌های خصوصی بوده،  اما این موضوع هیچ وقت مسوولان میراث فرهنگی و گردشگری ایران را راضی نکرد،  تا این موضوع همیشه در‌ هاله‌ ای از ابهام بماند.  سال 82 پلیس ایران برای جلوگیری از ادامه تخریب دست به کار شد،  و تعداد 2000 شیء به دست آمده از جیرفت که برای رفتن به کشور های بیگانه آماده شده بودند،  در تهران و بندرعباس توقیف شد.
   اهمیت آثار جیرفت
      اشیاء پیدا شده مانند جام ها، ظروف مختلف، گلدانها، ساخته شده از سنگ یا گل مخصوص کوزه گری، مزین با نقش و نگار های برجسته بسیار بدیع از حیوانات، دام، طبیعت، نخل و گیاهان،  که با نگین های رنگین گرانبها،  مانند فیروزه، مرمر، یشم و یا مروارید مزین بوده اند.  بروی بسیاری از ظروف طرح معماری ساختمان های 2 یا 3 طبقه به چشم می خورد.  اشکال انسان، پهلوانان و یا حیوانات مانند،  عقاب، قوچ، گاو، آهو، مار، شیر، عقرب.  کارشناسان از نقوش دام، طبیعت و انسان،  بروی ظروف و از باز مانده دانه های غلات پی برده اند،  که این مردم  زندگی کاملأ شهرنشینی توام با کشاورزی، دامپروری، پیشه وری و صنعت داشته اند.  در هیچکدام از نقوش اثری از شکار یا جنگ و یا ابزاری که گویای چنین صحنه ها و اعمالی باشد دیده نشده است.  بقایای معماری خشتی و دیوار های ساخته شده از خشت،  قابل توجه می‌ باشند،  موارد مختلف فرهنگی به دست آمده از کاوش ‌های علمی،  مانند وفور سنگ‌ هایی از جنس کلریت (سنگ صابون)،  نشان از منطقه‌ ای صنعتی دارد،  که ظروف سنگی آن به شهر‌ های سومری و غرب رود فرات صادر می‌ شده است.
      وسایل به دست آمده از این تمدن تا به امروز بیشتر ظروف سفالی و سنگی، قطعات سنگ صابون و گاه وسایل مفرغی را شامل می ‌شود.  اهم صنعت منطقه همان کنده کاری روی سنگ صابونی است،  که دارای ظرافت خاص است و موارد کاربردی و زیبایی شناختی را در بر میگیرد.  در روی این قطعات تصاویری از قبیل انسان، بز، گوسفند، نخل، مار و عقرب وجود دارد،  که البته تصاویر مار و عقرب معمولتر است.  نکته دیگری که قطعات سنگ صابونی این منطقه را از سایر مناطق و تمدن های دیگر جدا می ‌کند،  چشم درخشان و مرصع کاری روی قطعات است.  در برخی طرحها دیده می‌ شود در دور تا دور ظرف چند حیوان در هم تنیده وجود دارند،  که برای کنار هم قرار دادن آنها نیاز به محاسبات پیچیده بوده است.
           بیش از 250 مهر کشف شده در شهر جیرفت، ارتباط تجاری این منطقه را در 5 تا 6 هزار سال پیش،  با کل قاره کهن را می رساند،  و نشان می دهد جیرفت چهار‌ راه تجاری اقتصادی در هزاره سوم پیش از میلاد بوده ‌است.   نقوش مختلف و حک امضا تجاری روی مهر های اطلاعات مهمی درباره نحوه زندگی افراد و ارتباط‌ های تجاری و اقتصادی است.  همچنین نشان می‌ دهد که تاجران با چه مناطقی تبادل کالا داشته‌ اند.  مهر های هر فرهنگ و منطقه سبک خاصی دارد،  با توجه به وجود مهر های مختلف کشور‌ های گوناگون در این مجموعه،  می‌ توان گفت که جیرفت یک شاهر‌اه بزرگ تجاری در این دوره بوده ‌است.
      یک متخصص مُهر های منطقه بین النهرین می گوید:  مُهر های یافت شده با نقوش مختلف در منطقه جیرفت، متعلق به تجاری بوده که از نقاط دیگر برای خرید کالا به جیرفت می آمدند،  و از این مُهر ها برای مُهر و موم کالا ها استفاده می کردند.  تعداد زیاد مهرها و تنوع طرحها نشان میدهد،  که خریداران زیادی از نقاط مختلف خارج از منطقه به این شهر رفت و آمد داشتند.  چند سالی بود که کارشناسان به اشیائی با فرم مشابه هم (با نقوش مختلف و مزین به نگین های قیمتی) در کشور های مصر، تاجیکستان، مغولستان، افغانستان و بین النهرین برخورد می کردند،  بدون آنکه بتوانند مبدأ آنان را پیدا کنند.  متخصصین این اشیاء را "کیف دستی" مینامند،  و تاکنون هیچ کاربرد خاصی برای این اشیاء معلوم نشده بود.  اکنون پس از کاوش های جیرفت متخصصین پی به مبدأ ساخت این اشیاء گرانبها برده اند.  آنها معتقدند که این اجسام برای وزن کردن دقیق سنگها و نگین های گرانبها استفاده می شده اند.  و کارشناسان معتقدند بدلیل تراکم مهر ها و سنگ وزن ها،  جیرفت مرکز تجارت و خرید و فروش سنگ های قیمتی بوده است.
     زیگورات ــ  پیدا شده در کناره هلیل رود  کنار صندال،  در پایه 400 متر در 400 متر،  و مربوط به میانه هزاره چهارم پیش از میلاد می باشد.  تحقیقاتی که در زمستان 2005 با کمک دستگاه های الکتریکی (مقاومت کهربائی) در تپه باستانی کنار صندال انجام شده،  نتیجه مقاومت زمین نشان میدهد،  که در عمق 12 متری زیر تپه ها،  آثار و لایه هائی به مراتب قدیمیتر از لایه های فوقانی است،  وجود دارند.  قدیمی ترین زیگورات که تاکنون در بین النهرین یافت شده،  مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد،  در اوروک (اور) در پایه 120متر در 120 می باشد.  توجه نمایید حتی زیگورات جیرفت مانند بسیاری از دست آورد های جیرفت،  به اور میان رودان منتقل شده،  اما کوچکتر و کم اهمیت تر،  چرا و چگونه؟.
پرسش از عموم:  آیا دانش هرم های تاریخی آمریکای جنوبی و مرکزی،  از تمدن جیرفت گرفته شده،  و در ادامه آن است؟  آیا ایرانیان متخصص با کم کاری دست آورد های تاریخی خود را واگذار کرده اند؟
      نمونه خط ــ  نمونه هائی از خط بروی گل رس در هلیل رود پیدا شده،  که به خطی هندسی روی آن مطالبی نوشته شده،  و هنوز رمز گشایی نشده است،  ولی در کل روایت‌گر آنست که این مردم مخترع خط و زبان بوده اند،  نه سومریان،  به گفته کارشناسان این خط قرنها قدیمیتر از خط میخی است.  این خط یک خط سمبلیک (symbolic) نیست،  بلکه خطی یا (linear) است،  شامل خطوط مختلف که کنار یکدیگر قرار می گیرند.  لازم به ذکر است که تاکنون خط میخی به عنوان اولین و قدیمیترین نوع خط نوشتاری بحساب می آمده و زادگاه آن بین النهرین بوده است.
   عکس راست کتیبه سنگی یافت شده در جیرفت،  و عکس چپ نمونه لوح های ورقه مسی یافته شده در کشور اکوادور آمریکای جنوبی،  قبلاً در اینباره اینجا توضیح نوشته ام،  عکس شماره 4436.
ارب ت Arabta
      حدود 120 سال پیش که برای اولین بار تمدن بین النهرین کشف گردید،  دانشمندان تاریخی فرنگ،  شتابزده با خوشحالی اعلام کردند،  که تمدن جهان از اینجا آغاز شده است.  سپس موهنجدارو در 3000 کیلومتری آنجا کشف شد،  و کمی آنها را سرگردان و سردرگم کرد.  ولی از وقتی که تمدن جیرفت در مسیر هلیل رود پدیدار شد،  اهل فن متوجه شدند که این تمدن کهن ترین تمدن جهان است.  تاکنون بسیار بسیار اندک از جیرفت باستانی یا ارب ت Arabta کاوش شده است،  ولی در همین مقدار ناچیز آثار حیرت انگیز فراوانی بدست آمده است،  مانند نقش بزرگترین کاخ تاریخ باستان جهان با قدمت 4300 ساله،  با چندین طبقه و زیر بنایی زیرین 90 هزار متر مربع،  و بیش از 4 میلیون خشت،  و نقش های معماری با هنر های ستودنی فراوان.  مشروح تمدن جیرفت در اینجا.
   عکس های ظروف و هنر های کشف شده در سایت باستانی جیرفت،  عکس های شماره 4150 و 4151.
      کشف ظروف گلی و سنگی و سنگ صابون،  با نقش های مار و پلنگ و کژدم،  که مهارت کار هنری و فنی آنها شگفت انگیز است،  چه ابزاری داشتند که می توانستند چنین شاهکار هایی را ایجاد کنند.  تمام نگارها چشم نشان دارند،  که نگینی براق برای چشم است،  چشم حیوانات گرد،  و چشم انسان بیضی و درشت کشیده شده.  رابطه بین کژدم و زن در ظروف جالب است!.  مردان روی ظروف قوی هیکل خوش قیافه هستند،  که خبر از سلامتی و تغذیه خوب است،  نیم تنه بالای آنها برهنه و پائین تنه با پارچه زیبای دامن مانند پوشیده شده،  و شالی پهن در کمر و مو هایی بلند دارند،  و بیشتر چنگ در گلوی دو پلنگ نهاده اند.
   عکس دو جام کشف شده در جیرفت،  عکس شماره 4153،   بسیاری از نقش های ظروف جیرفت را بعد ها در تمدن های دیگر می بینیم،  این دو جام ما را یاد تمدن مصر می انداز،  گویا اینها می گشایند راز مصر باستان را.
   عکس ظروفی که روی آنها قلعه ها و کاخ های نقش بسته است،  و در نوع خود بی همتا هستند،  عکس شماره 4148.
   عکس تعدادی از کتیبه های کشف شده در منطقه باستانی جیرفت،  عکس شماره 4147،  قبلاً نوشته ام که نمونه این خطوط در اشیای باستانی کشور های اکوادور و پرو کشف شده است.
شهر سوخته
      منطقه باستانی شهر سوخته با ۱۵۱ هکتار وسعت،  در ۵۶ کیلومتری زابل و در حاشیه جاده زابل – زاهدان قرار دارد،  بنا بر تخمین بیش از پنج هزار سال قدمت دارد.  این منطقه به مفهوم شهر متمدن در ۳۲۰۰  ق.م،  ایجاد شده است،  مردم در چهار دوره بین سال های ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ ق.م،  در این شهر سکونت داشته اند.  وسعت شهر سوخته و یافته های کاوشگران این محوطه باستانی را از صورت یک محوطه عادی دوران مفرغ خارج کرده،  و به این نتیجه رسانده که زندگی در شهر سوخته با دوران آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران و بین النهرین همزمان و یا تاریخی تر است.  سند یا کتیبه که نام واقعی و قدیمی این شهر را مشخص کند هنوز به دست نیامده است،  به دلیل آتش سوزی در دو دوره زمانی بین سال های ۳۲۰۰ تا ۲۷۵۰ ق.م،  و وجود خاکستر این منطقه شهر باستانی را شهر سوخته نامید اند.  بقایای منطقه باستانی شهر سوخته نشان می‌‌دهد،  هشتاد هکتار بخش مسکونی بوده است،  این شهر دارای پنج بخش شامل،  بخش‌ های مرکزی، منطقه صنعتی، بنا های یادمانی و گورستان است،  که به صورت تپه‌ های متوالی و چسبیده به هم واقع شده اند.   شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیت‌ های صنعتی و هنری بوده است.
      کلنل بیت یکی از ماموران نظامی بریتانیا،  از نخستین کسانی است که در زمان پادشاهی قاجار پس از بازدید از سیستان،  به این محوطه اشاره کرده است.  او نخستین کسی می باشد،  که آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده و در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده است.   پس از او در اوایل سده حاضر سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه،  اطلاعات مفیدی در خصوص آن بیان کرده است.  بعد از او شهر سوخته توسط باستان شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفت.  امروزه که بیش از دو هزار سال از پایان اسقرار انسان در شهر سوخته گذشته است،  انواع سفالینه‌ها و ظروف سنگی که بعضاً شکسته هستند را می‌توان درسطح محوطه وسیع این شهر پیدا کرد.
      امروزه این محوطه باستانی محیط زیست کاملاً بیابانی دارد،  و آنجا فقط درختان گز دیده می شود،  ولی در پنج هزار سال پیش،  منطقه ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده،  و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته است.  در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده،  اما آب رودخانه هیرمند و شعباتش به خوبی زمین های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می کردند.
      شهر سوخته دارای تشکیلات مرتب و منظمی بوده،  و از بعد سازمان‌ دهی اجتماعی نیز جزو شهر‌ های پیشرفته‌ زمان خود بوده است.  وجود نظام مرتب و منظم آب‌رسانی و تخلیه‌ فاضلاب، دانش پزشکی پیشرفته و صدها عامل دیگر بر اهمیت این منطقه افزوده است.  این شهر از نادر ترین شهر های باستانی است،  که در آن زنان عهده دار امور مالی خانواده‌ شان بوده‌ اند.  در فصل ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌ های جالب و بدیعی از زیورآلات به دست آمد.  در جریان حفاری ‌های فصل های گذشته در شهر سوخته مشخص شد،  که با توجه به صنعتی بودن شهر سوخته و وجود کارگاه‌ های صنعتی ساخت سفال و جواهرات در این منطقه،  ساکنان شهر سوخته از درختان موجود در طبیعت محوطه برای سوخت استفاده می‌‌ کرده اند.  در شهر سوخته انواع سفالینه‌ها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه و حصیر،  یافت شده،  که معرف وجود چندین نوع صنعت، به ویژه صنعت پیشرفته پارچه بافی در آنجاست.  تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهیگیری در شهر سوخته به دست آمده،  و مشخص شده مردم این شهر با استفاده از نیزار های باتلاق ‌های اطراف هامون،  سبد و حصیر می‌‌ بافتند و از این نی‌ها برای درست کردن سقف هم استفاده می‌‌ کردند.  صید ماهی و بافت تور های ماهیگیری نیز از دیگر مشاغل مردمان شهر سوخته بوده است.  شهر سوخته بدون شک جز شهر های بسیار پیشرفته زمان خود بوده است.
   عکس تعدادی از جواهرات کشف شده در شهر سوخته،  عکس شماره 5682،  در این شهر باستانی جواهر سازی وجود داشته است،  و نمونه جواهرات این عکس،  درست مانند جواهرات مصر باستان است،  مشروح در راز مصر.
   برخی از پیشرفت های شگفت انگیز شهر سوخته:
      شهرک‌ های مسکونی و ساختمان‌ های همه‌گانی هم‌چون آپارتمان، در اولین فصل کاوش در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌ های منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لوله ‌های سفالی پیدا شد،  که نشان دهنده وجود برنامه ریزی شهری در این شهر است.  در زمان رونق شهر سوخته دریاچه هامون بزرگ و پرآب بود،  و رودها و  نهرها از آن منشعب می شد،  و در اطراف آنها نیزار های وسیعی وجود داشته است.  در بررسی های اطراف شهر سوخته،  بستر رودخانه های مختلف و آبراه هایی پیدا شده،  که به مزارع کشاورزی شهر آب می رسانده است.
      ساکنان شهرسوخته در پنج هزار سال قبل مواد اولیه ساخت جواهرات را از نقاط دور دستی از جمله جیرفت بدخشان و خراسان به صورت خام به این مکان وارد می‌ کردند.  آنها به علت همراه گذاشتن اشیا، ابزار کار، موادغذایی و آرایشی در گور مردگانشان،  به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشته‌ اند.  کشف زیره، گشنیز، تخته بازی شبیه شطرنج، دستور پخت پنج نمونه غذا،  و به خصوص انیمیشن از دیگر یافته ‌های شهر سوخته است.
   جالب:  ابزار جنگی که بتوان ساکنان شهر سوخته را ساکنانی جنگجو دانست یافت نشده است.
عکس نخستین چشم مصنوعی جهان در شهر سوخته،  عکس شماره 5850.
      برای نخستین بار در تاریخ جهان،  یک چشم مصنوعی متعلق به 4800 سال پیش در شهر سوخته کشف شد.  این چشم مصنوعی متعلق به زن تنومند 25 تا 30 ساله بوده،  که در گور شماره6705 شهر سوخته مدفون شده بوده است.  چشم مصنوعی روی جمجمه او در چشم چپ او کار گذاشته شده،  و با وجود گذشت زمان نزدیک به 4800 سال از ساخته شدن آن هنوز سالم است.  جنس این چشم مصنوعی یافت شده هنوز بطور کامل مشخص نشده است،  اما به نظر می رسد در ساخت آن از قیر طبیعی مخلوط به نوعی چربی جانوری استفاده شده است.  در روی این چشم مصنوعی ریز ترین مویرگ‌ های داخل چشم توسط مفتول‌‌ های طلایی به قطر کمتر از نیم میلی‌ متری طراحی شده‌ اند.  مردمک این چشم در وسط طراحی شده،  و تعدادی خطوط موازی که تقریباً یک لوزی را تشکیل می ‌دهند،  در پیرامون مردمک دیده می‌ شود.  مطالعات نشان می دهند،  که زیر طاق ابروی زن مذکور،  آثار آبسه دیده می شود.  به علت طول زمان زیادی،  که بخش زیرین این چشم مصنوعی با پلک چشم در تماس بوده است،  آثار ارگانیکی پلک چشم نیز در روی آن مشهود است.  جنس و ماده ای که چشم مذکور با آن ساخته شده است هنوز به دقت روشن نشده،  و تشخیص آن به آزمایش های بعدی موکول شده است.  دو سوراخ جانبی در دو سوی این چشم مصنوعی،  جهت نگهداری و اتصال آن به حدقه چشم استفاده می شده است.  اشیاء پیدا شده در این قبر دو قسمتی عبارت بوده اند از ظرف های سفالی، مهر های تزیینی، یک کیسه جرمی و یک آینه مفرقی.  قدمت این قبر و چشم مصنوعی به حدود 2800 سال بیش ازمیلاد یعنی 4800 سال پیش می رسد.  مطالعه جهت دستیابی به اطلاعات بیشتر در این مورد چشم و اسکلت ادامه دارد.
   عکس بازسازی چهره زن 30 ساله 5 هزار ساله ایرانی با چشم مصنوعی،  با استفاده از جدیدترین علوم جنایی و پردازش های رایانه ای ایرانی ایتالیایی،  عکس شماره 5852.
   جراحی مغز ــ  یکی شگفت ‌انگیز ترین یافته‌‌ های این شهر،  پیدایی نشانه‌ های کهن ترین جراحی مغز در شهر سوخته است.  جمجمه ‌ای از دختر دوازده یا سیزده ساله که در 4800 سال پیش،  پزشکان آن دیار برای درمان بیماری هیدروسفالی (جمع شدن مایع در جمجمه) بخشی از استخوان جمجمه او را برداشته،  و جراحی کردند،  که مدت‌ها بعد از این عمل زنده مانده است.
   خط کش 5 هزار ساله ــ  در طی کاوش های انجام گرفته در شهر سوخته یک خط کش ساخته شده از چوب آبنوس کشف شد.  این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است.  کشف خط کش در شهر سوخته نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند.
   قدیمی ترین تخته نرد جهان ــ  از گور باستانی موسوم به شماره 761 کهن ترین تخته نرد جهان به همراه 60 مهره آن در شهر سوخته پیدا شد.  این تخته نرد از چوب آبنوس و به شکل مستطیل است.  روی این تخته نرد، ماری که ۲۰ بار به دور خود حلقه زده و دمش را در دهان گرفته،  نقش بسته است.  این تخته نرد ۲۰ خانه بازی و ۶۰ مهره دارد.  مهره ها که در یک ظرف سفالی در کنار تخت نرد قرار داشتند،  از سنگ های رایج در شهر سوخته یعنی از لاجورد، عقیق و فیروزه است.  این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.
عکس تخته نرد و مهره ها و تاس بازی کشف شده در شهر سوخته،  عکس شماره 5679 .
   نخستین انیمیشن جهان ــ  باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند،  که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود.  آن ها پس از بررسی این شی دریافتند نقش موجود بر آن برخلاف دیگر آثار به دست آمده از محوطه ‌های تاریخی شهر سوخته،  تکراری هدفمند دارد،  به گونه‌ ای که حرکت بز به سوی درخت را نشان می دهد.  هنرمندی که جام سفالین را بوم نقاشی خود قرار داده،  توانسته‌ است در 5 حرکت، بزی را طراحی کند،  که به سمت درخت حرکت و از برگ آن تغذیه می کند.  باستان‌شناسان با نزدیک کردن این تصاویر به یکدیگر،  موفق شدند نمونه ‌ای از یک تصویر متحرک را در قالب یک فیلم 20 ثانیه ‌ای به دست آورند.  در این تصاویر نه تنها بز به سمت درخت حرکت می‌کند،  بلکه جهش وی و پریدن بز روی برگ درختان کاملا دیده می‌ شود.  بز از جمله حیواناتی است که در رسیدن به ارتفاعات تبحر داشته،  و می‌ تواند با یک حرکت جهشی به سمت بالا حرکت کند.  هنرمند نقاش شهر سوخته‌ ای،  با دقت و زبر دستی موفق به تصویر کردن جهش این بز شده است.  از این جام برای نوشیدن استفاده می‌ شده،  ارتفاع این جام 10 سانتی‌متر،  و روی یک پایه استوار شده است.  کارشناسان می گویند،  تاکنون در دوره‌ های پیش از تاریخی چنین تصاویری دیده نشده،  و ما برای اولین بار به این تصویر در شهر سوخته برخورد کرده ‌ایم.  در بسیاری از ظروف، اشکالی را می‌بینیم که تنها تکرار شده‌ اند،  اما حرکتی در آنها دیده نمی‌شود.  تحقیقات ما نشان داده است،  که این نقش قدیمی‌ ترین ایده مردمان باستان برای ارایه تصویر متحرک و به تعبیر امروزی انیمیشن است.
عکس جام اولین انیمیشن جهان در شهر سوخته،  عکس شماره 5683 .
      از دیگر اشیای مهم از میان هزاران شی یافت شده،  می‌توان از سفال با امضای سفال‌گر  بر روی آن، چکش، سوزن، بذر خربزه، حبوبات، ماهی خشک کرده، برنج، زیره، کوره‌ های سفالگری، کوره‌ های ذوب فلزات، دکمه، تبر، بند کفش، قلاب، شانه سر، طناب، سبد، گل مو، قاب‌ های چوبی، کفش، کمربند و… نام برد.
عکس هایی از شهر سوخته،  عکس 5684 .

فرهنگ واژ گان فارسی به پارسی

پیش گفتار

      در اینترنت و بصورت گسترشی فرهنگ واژه های زبان پارسی ندیدم،  به همین جهت در فرصت هایی این فرهنگ را گرد آوری می کنم و می نویسم،  و به مرور پست می نمایم.  من در نوشته ها و مقالاتم از هر دو گونه واژه فارسی و پارسی بنا به نیاز جمله استفاده می کنم،  ولی تا آنجا که بتوانم در نوشته های زبان فارسی از واژه های بیگانه استفاده نمی کنم.  باید توجه داشت واژه ها و یا لغاتی که بعضی می پندارند عربی می باشد،  اشتباه است،  آن واژه ها فارسی هستند،  در واقع پرداخته و عمل آمده توسط دانشمندان فارسی زبان در طول تاریخ بوده اند،  تاریخ زبان عربی نیز مانند همه زبان های دنیا ریشه در زبان تمدن جی دارد.


    آ

آباژور =  نورتاب
آخر‌الامر =  سرانجام
آخر =  پایان
آخرت =  رستاخیز
آخرین =  واپسین
آرشیو =  بایگانی
آزمایشات =  آزمایش‌ها
آس =  تک‌خال
آسانسور =  بالابر
آل بویه =  خاندان بویه
آلت قتاله =  کُشت‌افزار
آن را باطل کردم =  آن را تباه کردم
آنطور =  آن گونه
آنوقت =  آن گاه
 
     الف
ائتلاف =  همایه
ابتدا =  نخست
ابتدایی ‌ترین =  ساده‌ترین
ابتلاء =  دچاری
ابتکار =  نوآوری
ابدیت =  همیشگی
ابن سینا =  پور سینا
اتباع =  شهروندان
اتحاد =  همبستگی
اتفاق افتاد =  رخ داد
اتفاق افتادن =  رخ دادن
اتفاقات =  روی‌دادها
اتوماتیک =  خودکار
اتومبیل =  خودرو
اجتناب =  دوری
اجتناب ‌ناپذیر =  پیش ‌گیری ‌ناپذیر
اجرت =  دست‌مزد
اجناس =  کالاها
اجیر =  مزدور
احترام =  ارج
احتمالا =  شاید، چه بسا
احتیاج =  نیاز
احتیاط =  پروا
احدی =  هیچ‌کسی
احسان =  نکویی
احسنت، براوو یا باریکلا =  آفرین
احضار کردن =  فرا خواندن
دعوت کردن =  فرا خواندن
احیانا =  شاید
اخاذی =  زورگیری
اخبار =  تازه‌ها
اختراع =  نوآوری
اختلاط =  درهمی
اختناق =  خفگی، فشار، تنگنا
اخذ =  دریافت
اخطار =  هشدار
اخلاف =  جانشینان
اخوت =  برادری
اخوی =  برادر
اخیر التأسیس =  نوبنیاد، نوساز
اخیرا =  به تازگی
ادوار =  دوره‌ها
اذان =  بانگ نماز
اذیت =  آزار
ارائه طریق کردن =  پیشنهاد کردن
ارائه کرد =  رو کرد
اراضی =  زمین‌ها
ارامنه =  ارمنیان
اربعین =  چله
ارتجاع =  واپس ‌گرایی
ارتعاش =  لرزش
ارتفاع =   بلندی
ارزاق =  خواروبار
ارسال کردن=   فرستادن
ارشد =  بزرگ‌تر
ارفاق =  آسان‌گیری
ارکان =  پایه‌ها
ارکستر =  هم‌نوازی
اریکه =  تخت
اریکه‌ فرمان ‌روایی =  تختِ فرمان ‌روایی
از اوایل =  از آغاز
از این جهت =  از این رو
از این طریق =  از این روش
از این قبیل =  از این دست
از این نظر =  از این رو
از آن جمله =  از آن میان
از آن روز به بعد =  پس از آن روز
از بین بردن =  از میان بردن
از جانب =   از سوی
از جمله =  از دسته، از آن‌گونه
از حیث =  از دید
از طرف دیگر =  از سوی دیگر
از طریق =  از راه
از قدیم =  از دیر باز
ازدواج =  زناشویی
اساس =  بنیاد
اساسنامه =  بنیادنامه
اساسی =  بنیادی، بنیادین
اسبق =  پیشین
اسپری =  افشانه
استبداد = تک ‌سالاری، خود کامگی
استحصال =  برداشت
استحضار =  آگاهی
استحقاق =  شایستگی، سزاواری
استحمام =  خودشویی
استحکامات =  سنگر بندی‌ها
استدعا می‌کنم =  خواهش یا درخواست می‌کنم
استراتژی =  راه ‌برد
استراتژیک =  راه ‌بردی
استراحت کردن =  آسودن، درازکشیدن
استراق سمع =  شنود
استرداد =  واپس ‌داد
استشمام =  بو کردن، بوییدن
استشهاد =  گواهی
استعفا =  کناره‌گیری
استعمال =  کاربرد
استفاده از =  به کار گیری
استفاده =  کاربرد
استقامت =  پایداری
استقبال =  پیشباز
استقرار =  برپایی
استقلال =  خودسالاری
استمرار =  ادامه، پیوستگی
استناد =  گواه‌مندی
استنباط =  برداشت
استهزاء =  ریشخند
استهلاک =  فرسایش
استیجاری =  کرایه‌ای
استیضاح =  بازخواست
استیلاء =  چیرگی
اسرار =  رازها
اسراف =  ریخت‌و‌پاش
اسطوره =  افسانه
اسقاطی =  ناکارآمد
اسلاف =  یشینیان‌، گذشتگان
اسلحه =  جنگ‌افزار
اسم = نام
اسهال =  شکم ‌روش
اسکله =  بارانداز
اسیر =  برده‌، دست‌گیر
اشاعه =  گسترش
اشتباها =  ندانسته
اشتغال =  کارگماری
اشرار =  آشوبگران
اشراف =  بزرگان، بزرگواران
اشعار =  سروده‌ها
اشکال =  خرده
اصحاب =  یاران
اصرار =  پافشاری
اصطلاحات =  واژگان
اصطکاک =  سایش
اصفهان =  اسپهان‌، اسپاهان
اصل =  ریشه، بن، بیخ
اصولی =  بنیادی‌، بنیادین
اصیل =  ریشه‌دار
اضافه کردن =  افزودن
اضطراب =  پریشانی
اضمحلال =  نابودی
اطاعت =  پیروی‌، فرمانبرداری
اطاعت می‌شود =  به روی چشم
اطاق =  اتاق
اطراف =  گوشه‌ها، کناره‌ها
اطرافیان =  خویشان‌، نزدیکان
اطریش =  اتریش
اطلاع =  آگاهی
اطلاع ثانوی =  آگهی پس از این
اطلاعات =  داده‌ها
اظهار داشت =  بازگو کرد
اظهار نظر =  بازگویی دیدگاه
اعتبار نامه =  استوار نامه
اعتدال =  میانه‌روی
اعتقادات =  باورها
اعتماد به نفس =  خودباوری
اعتماد متقابل =  هم‌باوری
اعجاب انگیز =  شگفت‌انگیز
اعدام کردن =  سر به نیست کردن
اعراب (عرب‌ها) =  تازیان
اعزام =  گسیل
اعلام کردن =  آگاه کردن
اعلان =  آگهی
اعیاد =  جشن‌ها
اغتشاش =  آشفتگی
اغلب =  بیشتر
افتتاح =  گشایش
افتخار =  سربلندی
افتضاح =  رسوایی
افراد =  کسان
افرادی که =  کسانی که
افراط =  فراخ‌روی
افسوس =  دریغا
افقی =  ستانی
اقامت =  ماندن
اقبال =  بخت
اقتباس از … =  برگرفته از …
اقدام نمودن =  دست زدن
اقصی نقاط جهان =  سرتاسر گیتی
اقصی نقاط دنیا =  سرتاسر جهان
اقصی نقاط مملکت =  سرتاسر کشور
اقلام =  نمونه‌ها
اقلیت =  کمتری
الان =  اکنون
البسه =  پوشاک
الحاق =  پیوست
الی یا لغایت =  تا
اما =  ولی
امام =  پیشوا
امام جماعت =  پیش ‌نماز
امتحان =  آزمون
امتحان کردن =  آزمودن، آزمایش کردن
امتداد =  راستا
امتناع =  خودداری، پرهیز
امتناع کردن =  خودداری کردن
امثال =  همانند
امداد =  یاری رسانی
امدادگر =  یاری رسان
امر =  فرمایش
امرار معاش =  گذران زندگی
امرتان =  فرمایشتان
امریه= = فرمان‌ نامه
امکان ‌پذیر =  شدنی
انبیاء =  پیامبران، پیغمبران
انتخاب =  گزینش
انتخابات =  گزیدمان
انتصاب =  گماشتن، گمایش
انتظار =  چشم‌داشت
انتظار داشتن=  چشم ‌داشتن
انتظار می رود = پیش ‌بینی می‌شود
انتقاد کردن =  خرده‌گیری، خرده گرفتن
انتقام =  کین‌خواهی
انجماد =  یخ زدن، فسردن
انحاء =  روش‌ها
انحراف =  لغزش
انحرافات =  کژی‌ها
انزوا =  گوشه ‌گیری
انسجام =  هماهنگی
انشاء الله =  به امید خدا
انصراف دادن =  کناره‌ گرفتن
انعطاف =  نرمش
انعقاد خون =  لختگی خون
انعکاس =  بازتاب
انفجار =  پکیدن، پکش
انفرادی =  تنهایی
انفصال =  جدایی
انهار =  رودها
انهدام =  نابودی
انواع =  گونه‌ها
اهالی بوشهر =  مردمان بوشهر
اهتمام =  کوشش
اهدا کردن =  پیشکش کردن
اواسط =  میانه‌ها
اوباش =  ناکس
اول ـ اولاً =  نخست
اولاد =  فرزندان
اولویت =  نخستینگی
اولین =  نخستین
اکاذیب =  دروغ‌ها
اکتفاء =  بسنده
اکتفاء کردن =  بسنده کردن
اکثر قریب اتفاق =  بیش‌تر
اکثرا =  بیش‌تر
اکثریت =  بیش ‌تری
ایاب ‌و ‌ذهاب =  رفت ‌و ‌آمد
ایالت =  استان، فرمان ‌روایی
ایام =  روزها
ایجاد اشتغال =  کارآفرینی
ایجاد =  برپایی
ایجاد شده =  برپا شده
ایجاد کردن =  پدید آوردن
ایده‌ آل =  آرمانی
ایده ‌آلیست =  آرمان‌ گرا
ایده ‌آلیسم =  آرمان گرایی
ایرانی ‌الاصل =  ایرانی ‌تبار
ایرانیت =  ایرانی‌ گری
ایمان =  باور، باور داشت
این طور =  این گونه
ایندکس =  نمایه
 
     ب
با اصل و نسب=  با ریشه
با تشکر =  با سپاس
با تقوی =  پرهیزگار
با تمام =  با همه
با قابلیت=  با توانایی
با لیاقتی=  شایستگی
باجناق = هم‌ریش
بارز =  آشکار، پدیدار
باطل =  نادرست، تباه
باطنی =  درونی
باعث =  مایه
باقیمانده =  مانده
بالاجبار =  به ناچار
بالاخره =  سرانجام
بالاخص =  به‌ویژه
بالعکس =  وارون
بالقوه =  نهفته، خفته
بالکن =  ایوان
باکِره =  دوشیزه
بحبحه =  هنگامه
بحث و تبادل نظر =  گفتمان
بحر خزر =  دریای مازندران
بحران =  چالش
بخیل =  چشم تنگ
بد جنس =  بد نهاد
بدعت =  نوآوری
بدن =  تن
بدو =  آغاز
بدون شک =  بی گمان
بدون فوت وقت =  بی درنگ
بدیل =  همتا
بدین طریق =  بدین روش
بذر پاشیدن =  تخم پاشیدن
بذله گو =  شوخ
بر اساس =  بر پایه
بر عهده =  بر دوش
بر مبنای =  بر پایه
براق =  درخشان
برای مثال =  برای نمونه
برخی مواقع =  گاهی
برعکس =  وارونه
برقرار =  پایدار، استوار، برپا
برودت =  سرما
برودتی =  سرمایشی
برکه =  آبگیر
بزاق =  آب دهن
بسط دادن =  باز کردن 
بسط =  گسترش
بسمه تعالی =  به نام خدا
بسهولت =  به آسانی
بشارت دادن =  مژده دادن
بشاش =  خندان
بشر =  آدمی
بصیرت =  بینش
بعد =  پس
بعدها =  در آینده
بعضا =  گاهی
بعضی اوقات =  هر از چند گاهی
بعضی =  برخی
بعضی مواقع =  گاهی
بعضی وقتها =  گاهی
بعید =  دور
بلاتکلیف =  بی‌برنامه
بلاتکلیفی =  بی‌برنامگی
بلاغت =  شیوایی
بلافاصله =  بی‌درنگ
بنیان =  بنیاد
بنیانگذار =  بنیادگذار
به اتفاق =  همراه
به احتمال زیاد =  به گمان بسیار
به این ترتیب =  بدین سان
به تدریج =  کم کم
به تفصیل =  به گستردگی
به حق =  به سزا
به خصوص =  به ویژه
به زعم =  به‌ باور
به سرعت =  با‌شتاب
به طور قطع =  بی‌گمان
به ظن من =  به گمان من
به عبارتی =  به گفته‌ای
به علاوه =  افزون بر آن
به غیر از اینکه =  جدا از این که
به قول =  به گفته
به لحاظ =  از دید
به مثابه =  به مانند
به منظور =  برای
به موازات =  هم ‌راستا
به نحو =  به گونه
به نحوی =  به گونه‌ای
به هر حال =  به هر روی
به هر صورت =  به هر روی
به همین خاطر =  از این رو
به همین دلیل =  از این روی
به هیچ عنوان =  به هیچ روی
به واقع =  به راستی
به وجود آوردن =  پدید آوردن
به وجود آورنده =  پدیدآورنده
به وسیله =  بدست
به وضوح =  به روشنی
به وفور =  فراوان
به وقوع پیوست =  رخ‌داد
به کرات =  بارها
بهت =  گیجی
بوران = برف ‌باد
بولتن =  گزارش‌نامه
بوکس =  مشت ‌زنی
بکر =  دست ‌نخورده
بی احتیاط =  بی ‌پروا
بی احساس =  سن‌گدل
بی اصل =  بی ریشه
بی اصل و نسب =  بی ریشه
بی اعتبار =  بی ارزش
بی اعتقاد =  نا باور
بی اعتقادی =  نا باوری
بی اعتنا =  روی‌ گردان
بی اعتنایی =  روی ‌گردانی
بی انتها =  بی ‌پایان
بی انضباطی =  نا به سامانی
بی بدیل =  بی‌ همتا
بی بضاعت =  تهی‌ دست
بی تامل =  بی ‌درنگ
بی تدبیر =  نا بخرد
بی تدبیری =  نا بخردی
بی ترتیب =  درهم
بی تردید =  بی ‌گمان
بی تردید =  بی ‌گمان
بی توجه =  بی ‌پروا
بی جرات =  بزدل
بی جواب =  بی‌ پاسخ
بی حد و حصر =  بی‌ اندازه
بی حساب =  بی‌ شمار
بی حواس =  پریشان
بی حوصلگی =  بی ‌تابی
بی حوصله =  بی‌ تاب
بی خبر =  سرزده، نا آگاه
بی خبر =  نا آگاه
بی خبری =  نا آگاهی
بی رحم =  سنگدل
بی رقیب =  بی ‌مانند
بی روح =  بی ‌جان
بی سلیقگی =  بد پسندی
بی سلیقه =  بد پسند
بی شباهت =  نا همانند
بی شعور = نادان
بی شک =  بی ‌گمان
بی صبر =  نا شکیبا
بی صبری =  نا شکیبایی
بی عدالتی =  بی ‌دادگری
بی فایده =  بیهوده
بی قرار =  بی‌تاب
بی قراری =  بی‌تابی
بی لیاقتی =  ناشایستگی
بی نظمی =  نا به سامانی
بی نظیر =  بی‌همتا، بی‌مانند
بی کفایتی =  ناشایستگی
بیان کردن =  بازگو کردن
بیش از حد =  بیش از اندازه
بیعانه =  پیش ‌پرداخت
بین المللی =  جهانی، فرامرزی
بین النهرین =  میان ‌رودان
بین =  میان
بینهایت =  بی‌کران
بیوگرافی =  زندگی‌نامه، سرگذشت
 
     پ
پاراگراف =  بند
پارتیشن =  دیوارک
پارکینگ =  خودروگاه
پاساژ (فرانسوی) =  تیمچه
پاسپورت =  گذرنامه
پانسمان =  زخم ‌بندی
پاورقی =  زیر نویس
پر تعداد =  پر شمار
پر تحمل =  پر تاب
پر تعداد =  پر شمار
پر ثمر =  پر بار
پرنس =  شاه‌زاده
پرنسس =  شاه‌دخت
پروژکتور =  نورافکن
پروسه =  فرآیند
پستچی =  نامه ‌رسان
پلیس =  شهربانی
پمپ =  مکنده
پیش ‌شرط =  پیش ‌نیاز
 
     ت
تا به حال =  تا کنون
تا حالا =  تا کنون
تا حدودی =  تا اندازه‌ای
تا حدی =  تا اندازه‌ای
تابعیت ایران =  شهروندی ایران
تاثرآور =  دل‌خراش
تاثیر =  کارایی
تاثیر‌گذار =  کارساز
تاجر =  بازرگان
تاخیر =  دیرکرد
تارک دنیا =  جهان‌رها
تاسف بار =  اندوه‌بار
تاسف =  افسوس
تاسیس =  راه‌اندازی
تاسیس کردن =  پایه گزاری کردن
تالم =  اندوه
تامل = درنگ
تاکید =  پا فشاری
تاکید کرد =  پا فشاری کرد
تألیف شده  =  نوشته شده
تبادل نظر =  گفتگو، گفتمان
تبحر =  چیرگی
تبریزی الاصل =  تبریزی تبار
تبریک =  شادباش، شاباش
تبسم =  لبخند
تبعات =  پیامدها
تبعه ایران =  شهروند ایران
تبعیت =  پیروی
تبعیت کردن =  پیروی کردن
تجار =  بازرگانان
تجارت ـ تجاری =  بازرگانی
تجانس =  همگنی
تجاوز =  دست درازی
تجدید نظر =  بازنگری
تجربه کردن =  آزمودن
تجزیه طلب  =  جدایی‌ خواه
تجزیه و تحلیل =  موشکافی
تجمع =  گردهمایی
تجمع کنندگان =  گردآمدگان
تجهیزات =  ساز و برگ
تحت اللفظی =  واژه به واژه
تحت فشار =  زیر فشار
تحت لوای =  زیر درفش
تحتانی =  زیرین
تحرک =  جنبش
تحریک کننده =  برانگیزاننده
تحسین برانگیز =  آفرین‌انگیز
تحصن =  بست
تحصن کردن =  بست نشستن
تحصنگاه =  بست‌گاه
تحقیر =  خوارداشت
تحقیق =  پژوهش
تحقیقاتی =  پژوهشی
تحمل =  بردباری
تحمل نمی کند =  بر نمی تابد
تحمل کرد =  تاب آورد
تحول =  دگرگونی
تحولات =  دگرگونی‌ها
تخریب =  ویرانی
تخصص = سررشته، کاردان
تخطی =  لغزش
تخلیه =  تهی ‌سازی
تخمین =  برآورد
تخیل =  پنداشت، پندار
تداوم =  ادامه
تدبیر =  راه‌کار
تدریجا =  کم‌کم
تدوین =  گردآوری
تذکر =  یادآوری، گوشزد
تراس =  ایوان
ترافیک =  شدامد
تربیت =  پرورش
تربیت کردن =  پرورش دادن
ترجمه =  برگردان
تردد = آمد و شد
تردید =  دودلی، گمان
ترشح =  تراوش
ترغیب کند =  وا‌دارد
ترقی =  پیشرفت
ترمینال =  پایانه
ترویج =  گسترش
تسامح =  رواداری
تساوی =  برابری
تسبیح =  دستگرد
تست =  آزمایش
تسطیح =  هموارسازی
تسلسل =  زنجیرواری
تسلط =  چیرگی
تسلیحاتی =  جنگ افزاری
تسکین =  آرامش
تشریح =  کالبد شناسی
تشریفات =  آیین‌ها
تشویق =  دلگرمی
تشکر =  سپاسگزاری
تصادف =  برخورد
تصادم =  برخورد
تصحیح کردن =  درست کردن
تصدیق =  گواهینامه
تصفیه =  پالایش
تصور =  انگاشت، انگار
تصور =  گمان، پنداشتن
تضاهرات  =  راهپیمایی
تظاهر =  خود نمایی
تعادل =  ترازمندی
تعجب =  شگفتی
تعجب آور =  شگفتی آور
تعجیل =  شتاب کردن
تعداد =  شمار
تعداد محدودی =  شمار اندکی
تعدادی =  شماری، چندی
تعرض =  درازدستی
تعقیب =  پیگیری، دنبال
تعلق خاطر =  وابستگی
تعلیم =  آموزش
تعهدنامه =  پیمان نامه
تعویض =  جایگزینی، جای
تغییر کرد =  دگرگون شد
تغییرات =  دگرگونی‌ها
تفتیش =  بازجویی
تفحص = پیکاوی
تفرجگاه =  گردشگاه
تفریق =  کاهش
تفنگچی =  تفنگدار
تفویض =  سپردن
تفکیک =  جدا سازی
تقاضا =  درخواست
تقاطع =  برشگاه
تقبل کردن =  پذیرا شدن
تقدم =  پیشینگی
تقدیر یا قسمت =  سرنوشت
تقدیم کردن =  پیش کش کردن
تقرب =  نزدیکی
تقریبا = نزدیک، کم و بیش
تقسیم =  بخش
تقلب =  دغلی
تقلید =  دنباله روی
تقلیل =  کاهش
تقلیل دادن =  کاستن
تقوی = پرهیز گاری، پرهیز
تقویم =  سالنامه
تلف کردن =  هدر دادن
تلفیقی =  آمیزه ای
تلویحا =  سربسته
تمام امور =  همه کارها
تمام شده =  پایان یافته
تمامی =  همگی
تمامیت =  یکپارچگی 
تمایل =  گرایش
تمایلات =  گرایش‌ها
تمثال =  پیکر، تندیس
تمدن =  شهری گری
تمرد =  سرکشی
تمساح =  سوسمار
تملق =  چاپلوسی
تمنا =  خواهش
تمنا می کنم =  خواهش می کنم
تمول =  توانگری
تنفر =  کینه
تهدید =  ترسانیدن
تهمت =  انگ
تواتر =  بسامد
تواضع =  فروتنی
توالت = دستشویی، آبخانه،
توأم =  همراه
توبیخ =  نکوهش، سرزنش
توجه =  پروا
توحید =  یکتا پرستی
توریست =  گردشگر
توریسم =  گردشگری
توزیع =  پخش
توسط =  بدست
توسعه =  گسترش
توصیه =  پیشنهاد، رهنمود
توضیح المسائل =  روشنگر نامه
توضیح =  روشنگری
توطئه =  نیرنگ
توقع =  چشم داشت
توقیف =  بازداشت
تولد =  زایش، فرآوری
تونل =  دالان، دالانه
توکل = به امید
تکذیب = دروغ
تکریم =  بزرگ داشت
تکنیک =  شگرد
 
ث
ثالثا =  سوم
ثانیا =  دوم
ثبت نام =  نام نویسی
ثروت =  دارایی
ثقیل =  سنگین
ثلاثه =  سه گانه
 
      ج
جاده مواصلاتی =  راه دسترسی
جاذبه =  کشش
جاعل = برساز
جاعلین =  برسازها
جالب =  نغز، دلنشین، دلچسب
جالب توجه =  نگریستنی
جامع =  فراگیر
جانبی =  پهلویی
جاهل =  نادان
جایزه =  پاداش
جبار =  ستمکار، ستمگر
جثه=  تنه
جدار =  پوسته
جدال =  کشمکش
جدیدا =  به تازگی
جدید الانتشار =  تازه چاپ
جدید التاسیس =  نوساز، تازه ساز
جدید ترین =  تازه ترین
جذاب =  گیرا
جذابیت =  گیرایی، گیرایش
جذب =  پذیرش 
جراید =  روزنامه‌ ها
جرأت =  یارا
جرثقیل =  گرانکش
جرح =  زخم
جرم =  بزه
جریمه =  تاوان
جزء به جزء =  مو به مو
جزایی =  کیفری
جزیره =  آبخوست
جزیی از آن =  پاره ای از آن
جسد =  پیکر
جسور =  بی باک، دلیر
جعل =  برساخت
جعلی =  برساخته، ساختگی
جعلی =  دروغین
جغرافیا =  گیتاشناسی
جلاد =  دژخیم
جلال و جبروت =  فر و شکوه
جلسات =  نشست‌ها
جلسه =  نشست
جلسه کارمندان =  نشست کارمندان
جلوس کردن =  نشستن
جمع آوری =  گردآوری
جمعاً =  رویهمرفته
جمعه =  آدینه
جمعی =  گروهی
جنس =  کالا
جنوب =  نیمروز
جهل =  نادانی
جهنم =  دوزخ
جواب =  پاسخ
جوار =  همسایگی
جواز =  پروانه
جک =  خرک
 
      چ
چارت =  نمودار
چطور =  چگونه
 
     ح
حائز =  دارای
حادثه =  پیشامد
حاذق =  زبردست
حاصل از =  برآمده از
حاضر =  آماده
حال = اکنون
حامله =  آبستن، باردار
حامی =  پشتیبان
حامیان =  پیروان
حاوی =  در بر گیرنده
حبس =  زندان
حتماً = بی گمان
حد =  مرز، کران
حداقل =  کمینه، دست کم
حداکثر =  بیشینه
حدس =  گمان
حدود =  نزدیک
حدی = مرزی
حرارت =  گرما
حرارتی =  گرمایشی
حراست =  نگهبانی
حرام =  ناروا
حرف =  بندواژه 
حرف بی ربط =  سخن نادرست
حرف زدن =  سخن گفتن
حرفه ای =  چیره دست
حرفه =  پیشه
حرم سرا =  پرده سرا
حرکت =  جنبش
حرکت کن =  بجنب
حریف =  هم آورد
حزن انگیز =  اندوهبار
حزن =  اندوه
حساب شده =  سنجیده
حسابگر =  دوراندیش
حساس =  دلنازک
حسب الامر =  به دستور
حسنه =  نیک، نیکو
حسود =  چشم تنگ
حصار =  دیوار، بارو
حفاظت =  نگهداری
حفره =  سوراخ
حفظ کردن نوشته =  از بر کردن
حق التحقیق =  پژوهانه
حق التدریس =  آموزانه
حق الزحمه =  دستمزد
حق السکوت =  خموشانه
حقارت =  خواری
حقوق بگیر =  مزد بگیر
حقوق =  دستمزد، کارانه
حقیر =  کوچک
حقیر شد =  کوچک شد
حقیقت =  راستی، درستی
حلق =  گلو
حلقوم =  خرخره، خشک نای
حلقوی =  گرد
حماسی =  پهلوانی
حماقت =  سبک مغزی
حمال =  باربر، بارکش
حمام =  گرمابه
حمایت =  پشتیبانی
حمل و نقل =  ترابری
حمله =  تاختن، تازش
حنجره =  خشکنای
حوالی =  گرداگرد، نزدیکیها
حوزه =  دامنه، پهنه، گستره،
حول و حوش =  دور و بر
حکایت =  سرگذشت یا داستان
حکم = دستور
حکمیت =  داوری
حیات =  زندگی
حیثیت =  آبرو
حیرت انگیز =  شگفت انگیز
حیرت آور =  شگفت انگیز
حیرت زده =  شگفت زده
حیطه =  گستره
حیف که =  افسوس که
حیله گر =  فریبکار
حیله، مکر =  نیرنگ، شیله
حیوان =  جانور، جاندار
 
     خ
خاتمه، انتها یا منتهی =  پایان، ته
خادم =  پیشکار
خارج =  بیرون
خارجی =  بیگانه
خارق العاده =  شگفت انگیز
خازن =  انباره
خاص =  ویژه
خاص =  ویژه
خاصیت =  ویژگی
خاطر نشان =  یاد آوری
خاطر خواه =  دلباخته
خاطره =  یاد بود
خالص =  ناب، سره 
خالصانه =  بی آلایش
خالق =  آفریننده
خانم =  بانو
خباثت =  پلیدی، ناپاکی
خبر =  گزارش، تازه
خبرنگار =  گزارشگر
خبره =  کارشناس
خبیث =  پلید، ناپاک
خجالت آور =  شرم آور
خجالت =  شرمساری
خجالت می کشم =  شرم دارم
خجول =  شرمسار
خدا رحمتش کند =  خدا بیامرزدش
خداحافظ =  خدانگهدار یا بدرود
خدای واحد =  خدای یکتا
خدشه =  خراش
خراب =  ویران
خرابه =  ویرانه
خرابی =  ویرانی
خراج =  باژ (همان باج است)
خرج =  هزینه
خروج =  برونرفت
خزانه =  گنجینه
خسارت =  زیان
خسوف =  ماه گرفتگی
خسیس =  کنس
خصوصا =  به ویژه
خصوصیت  =  ویژگی
خصومت =  دشمنی
خضوع =  فروتنی، افتادگی
خط آهن =  راه آهن
خط مشی =  راه و روش
خطاط =  خوشنویس
خطاطی =  خوشنویسی
خطی =  دست نویس
خطیب =  سخنران
خلاص =  رها
خلاصه =  چکیده
خلاصی =  رهایی
خلافکار =  تبهکار
خلف وعده =  پیمان شکنی
خلقت =  آفرینش
خلقت =  آفرینش
خلوص =  نابی، سرگی
خلیج =  شاخ آب
خلیج فارس =  شاخآب پارس
خلیفه =  جانشین
خمس =  پنج یک
خنجر =  دشنه
خواص =  ویژگان
خودرو کروکی =  خودرو روباز
خود مختار =  خود گردان
خوشحال =  دلشاد
خوف برداشتن =  ترسیدن
خوف =  ترس
خوفناک =  ترسناک
خیاط =  جامه دوز
خیال =  گمان
خیال کردم =  گمان کردم، پنداشتم
خیرمقدم =  خوش آمد
 
     د
دائرة المعارف =  دانشنامه
دائم الخمر =  میخواره
دائم =  همیشه، همش
دائمی =  همیشگی
داخل =  تو یا درون
داخلی= درونی
دب اصغر =  خرس کوچک
دب اکبر =  خرس بزرگ
در ارتباط با =  درباره
در اسرع وقت =  هرچه زودتر
در انظار عمومی =  پیش دیده همگان
در این ارتباط =  در این باره
در این خصوص =  در این باره
در این مورد =  در این راستا، در این باره
در آخر =  در پایان
در باب =  درباره
در حال توسعه =  رو به پیشرفت
در حال حاضر =  هم اکنون
در حال رشد =  رو به پیشرفت
در حقیقت =  به راستی
در خصوص =  درباره
در رابطه با =  درباره
در رأس =  در بالای
در صورتی که =  چنانچه
در ضمن =  همچنین، وانگهی
در عوض =  در برابر
در عین حال =  در همان سان
در غیر اینصورت =  وگرنه
در قدیم =  پیشتر‌ها
در مجموع =  رویهمرفته
در محذور =  در تنگنا
در مقابل =  در برابر
در نتیجه =  برآیند اینکه
در نظر گرفتن =  به دیده داشتن
در نهایت =  در پایان
در هر حال =  به هر روی
در واقع =  به راستی
در کل =  رویهمرفته
درس اول =  آموزه نخست
درس =  آموزه
درمورد =  درباره
درک کردن =  پی بردن
دست آخر =  در پایان
دستجرد =  دستگرد
دسته جمعی =  گروهی
دستور جلسه =  دستور نشست
دستور قتل =  دستور کشتن
دستور العمل=  دستور کار
دعا =  نیایش
دعا می کنم =  نیایش می کنم
دعوت کردن =  فراخواندن
دعوتنامه =  فراخوانه
دعوی کرد =  کتک کاری کرد
دفاع =  پدافند
دفتر خاطرات =  دفتر یادبود
دفن کردن =  خاکسپاری
دقیق =  ریزبین
دلایل =  انگیزه‌ها
دلیل =  انگیزه
دموکراتیک =  مردم سالارانه
دموکراسی  =  مردمسالاری
دمکرات =  مردمسالار
دنیا =  گیتی، جهان
دور باطل =  دور تباه
دکوراسیون منزل =  خانه آرایی
دیاگرام =  نمودار
دیه =  خونبها
دیکتاتور =  خودکامه
 
     ذ
ذاتی =  خدادادی
ذخیره =  اندوخته
ذره =  خرده
ذلت =  خواری
ذکر کردن =  یاد کردن
ذکور =  مردها
ذیل =  زیر، پایین
 
     ر
رئوس مطالب =  سرنوشتار‌ها
رئیس خانواده =  سرپرست خانواده
رئیس یا مسئول =  سرپرست
راجع به =  درباره
راحت =  آسان
رادیوتراپی =  پرتودرمانی
راس ساعت =  سر ساعت
راسخ =  استوار
راضی =  خوشنود
راندمان =  بهره وری
راه حل =  راهکار
راوی =  گوینده
ردیف =  رده
رزق =  روزی
فونت حروف =  دبیره
رسوب =  ته نشست، ته نشین،
رسوخ کردن =  رخنه کردن
رسول =  فرستاده
رشد کردن =  بالیدن
رضایت =  خوشنودی
رطوبت =  نم
رعب =  ترس
رعد =  آذرخش
رعد و برق =  آذرخش
رعشه =  لرزه
رعیت =  دهوند
رفاقت =  دوستی
رفراندم =  همه پرسی
رفقا =  دوستان
رفیق =  دوست
رفیقان =  دوستان
رقابت =  چشم و همچشمی
رقص =  پایکوبی
روایت =  داستان، گفتار
روز بخیر =  روز خوش
روز تولد =  زاد روز
رویت =  دیدن، دید
 
     ز
زاهد =  پارسا
زاویه =  گوشه
زاید الوصف =  چشمگیر
زباله =  آشغال
زبان خارجی =  زبان بیگانه
زبان محاوره ایی =  زبان گفتاری
زحمت =  دردسر
زراعت یا زارع =  کشاورزی یا کشاورز
زلزله =  زمین لرزه
زنجان =  زنگان
زوال =  فروپاشی
زوج =  جفت
زکات =  هشت یک
زکام =  سرماخوردگی
زیاد =  بسیار
 
     س
سئوال =  پرسش
سئوال کردن =  پرسیدن
سابق =  پیشین
سابقاً =  پیشترها
سابقه =  پیشینه
ساحت =  پیشگاه
ساحل =  کناره یا کنار
ساده لوح =  ساده نگر، ساده اندیش
سارق =  دزد
ساقط =  سرنگون
سال جاری =  امسال
سالاد =  سبزیانه
سالم =  تندرست
سایت اینترنتی =  تارنما
سایر =  دیگر
سایرین =  دیگران
سبزیجات =  سبزی‌ها
سبقت =  پیشی
سبوعانه =  ددمنشانه
سجاده =  جانماز
سخیف =  سبک
سد امیرکبیر =  بند امیرکبیر
سر =  راز
سرحدات =  مرزها
سرقت =  دزدی
سریع السیر =  تندرو، تیزرو
سریع =  تند
سعادت =  بهروزی، خوشبختی
سعی =  کوشش
سفاک =  خونریز
سقوط =  سرنگونی
سلاح =  جنگ افزار
سلاطین =  پادشاهان
سلام =  درود
سلامت = پاینده، زنده
سلسله =  زنجیره، دودمان، رشته
سلسله جبال =  رشته کوه‌ها
سلطان =  پادشاه
سلطه =  چیرگی
سم =  زهر
سمبل =  نماد
سمبلیک =  نمادین
سمعی بصری =  دیداری شنیداری
سمی =  زهری، زهرآگین
سمینار =  هم اندیشی
سند =  دستک
سنه =  سال
سه ضربدر چهار =  سه در چهار
سهل الوصول =  آسان یاب
سهل =  آسان
سهم =  بهره
سهوا ً =  ندانسته
سهولت =  آسانی
سوء رفتار =  بدرفتاری
سوء شهرت =  بدنامی
سوء ظن =  بدگمانی
سوئیت =  سراچه
سوابق =  پیشینه
سواحل =  کناره ها
سوبسید =  یارانه
سوق الجیشی =  راهبردی
سیاح =  گردشگر
سیاسیون =  سیاستمداران
سیرجان =  سیرگان
سیفون =  آبشویه 
 
     ش
شاعر =  سراینــــده یا چامه سرا
شامل =  دربر گیرنده
شانس =  بخت
شاهد =  گواه
شایان ذکر =  گفتنی
شب بخیر =  شب خوش
شباهت =  همانندی، همانندگی
شبیه =  مانند، همانند
شجاع =  دلیر، شیردل
شجاعت =  دلیری
شجره نامه =  تبارنامه
شخصیت =  منش
شدیدا =  به سختی، سخت
شرارت =  پلید کاری، پلیدی
شربت =  دوشاب
شرح وقایع =  نگار یا رویداد نامه 
شرفیاب شدن =  باریافتن
شروع =  آغاز
شریان =  سرخرگ
شط العرب =  اروندرود
شطرنج =  چترنگ
شعائر مذهبی =  آیین های دینی
شعبده بازی =  چشم بندی
شعر =  سروده یا چامه
شعله =  اخگر
شعور =  خرد
شغل =  کار، پیشه
شفا =  درمان، بهبود
شق القمر =  ماه شکافی
شمسی =  خورشیدی
شهادت =  گواهی
شهادت طلبانه =  جانبازانه، جانسپارانه
شوق =  شور
شوکت =  شکوه
شکایت =  گلایه
شکرگذاری =  سپاسگذاری
شیطان =  اهریمن
شیمی =  کیمیا
شیمیایی =  کیمیایی
شیوع =  گسترش
 
     ص
صاحب نظر =  کاردان، کارشناس
صادق =  راستگو
صاعقه =  آذرخش
صاف =  هموار
صالح =  درستکار
صبح =  بامداد
صبحانه =  ناشتایی
صبور =  بردبار، شکیبا
صحبت =  گفتگو
صحرا =  بیابان، دشت و دمن
صحیح =  درست
صداقت =  راستی، راستگویی
صدف =  گوشماهی
صدمه =  آسیب
صدمه دیده =  آسیب دیده
صراحت =  روشنی
صرفنظر کردن =  چشم پوشی کردن
صریح =  روشن
صعب العلاج =  بی درمان، سخت درمان
صعودی =  افزاینده
صف =  رسته
صفویه =  صفویان
صلاحدید =  روادید
صلاحیت =  شایستگی
صلح =  سازش، آشتی
صلوات =  درود فرستادن
صلوة =  نماز
صمیمی =  خودمانی
صورت =  چهره
صیاد =  شکارچی یا ماهیگیر 
 
     ض
ضایع شده =  از میان رفته
ضایعات =  پسمان‌ها
ضخیم =  کلفت، ستبر
ضد و نقیض =  ناسازگار
ضدعفونی =  گندزدایی
ضرب المثل =  زبانزد
ضرب و شتم =  لت و کوب
ضربان =  تپش
ضرر =  زیان
ضرورت =  بایستگی
ضروری =  بایسته
ضعف =  سستی، ناتوانی
ضعیف =  ناتوان، لاغر
ضمن آنکه =  افزون بر آنکه
ضمن تایید =  افزون بر درست شمردن
ضمیمه =  پیوست
ضیافت =  بزم
 
     ط
طاقت =  توان، تاب، نا
طالع =  بخت
طایفه =  ویس، تیره
طباخ خانه =  آشپزخانه
طباخی =  آشپزی،
طبخ =  پختن
طبق =  بر پایه
طبقه بندی =  دسته بندی
طبیب =  پزشک
طبیعت انسان =  سرشت آدمی
طراز =  تراز
طرد شده =  رانده شده
طرز =  شیوه
طرز تفکر =  بینش
طرفدار =  پیرو
طرفداران =  پیروان
طرفین =  هر دو سو
طریقه =  شیوه
طعم =  مزه
طفل، اطفال =  کودک، کودکان
طلا =  زر
طلا فروش =  زرگر
طلایی =  زرین
طلوع آفتاب =  برآمدن آفتاب
طمأنینه =  آرامش
طناب =  ریسمان
طهران =  تهران
طوس =  توس (نام شهر)
طول =  درازا
طول تاریخ =  درازای تاریخ
طویل =  دراز
طی کردن =  پیمودن
طیور =  پرندگان
 
     ظ
ظالم =  ستمگر، بیدادگر
ظالمانه =  ستمگرانه
ظاهر =  نما
ظاهر شدن = پدیدار شدن
ظاهراً =  آنسان که پیداست
ظرفیت =  گنجایش
ظلم =  ستم، بیداد
ظلمات =  تاریکی
ظن =  گمان
ظهر =  نیمروز
ظهور =  پیدایش
 
     ع
عابر بانک =  خود پرداز
عابر =  رهگذر
عاجز =  درمانده
عادت =  خو
عادل =  دادگستر، دادگر
عادلانه =  دادگرانه
عار =  ننگ
عازم =  رهسپار، راهی
عاقبت =  سرانجام
عاقبت بخیر =  نیک فرجام
عاقل =  خردمند
عالم =  جهان یا دانشمند
عالمگیر =  جهانگیر
عالی رتبه =  والا جایگاه
عالیجناب =  بزرگوار، والاگهر
عامیانه =  تودگانه
عبا =  بالاپوش
عبادت =  پرستش
عبارتند از =  بر این پایه اند
عبرت =  پند
عبور و مرور =  آمد و شد
عبور کردن =  گذشتن
عبوس =  ترشرو
عجب =  شگفت
عجز =  درماندگی
عجله =  شتاب
عجولانه =  شتابزده
عجیب =  شگفت
عدد =  شماره
عدل =  داد
عدم موفقیت =  ناکامی
عده ای =  شماری
عدیده =  پرشمار
عذر = پوزش یا بخشش
عرصه =  پهنه
عرض اندام =  جلوه نمایی
عرض =  پهنا
عرض حال =  دادخواست
عرضه و تقاضا =  داد و خواست
عریض =  پهن
عزا =  سوگ
عزاداری =  سوگواری
عزل =  برکناری
عصاره=  افشره
عصبانی =  خشمگین
عصبانی شدن =  برآشفتن
عصبانیت =  خشم
عصر باستان =  دوره باستان
عصر =  ایوار، پسین، زمانه
عصیان =  سرکشی
عطف =  بازگشت
عظیم الجثه =  کلان پیکر
عظیم =  سترگ
عفو =  بخشش
عقاب =  شهباز
عقاید =  باورها
عقب ماندگی =  واپس ماندگی
عقب مانده =  واپس مانده
عقب نشینی =  واپس نشینی
عقربه =  شاهنگ
عقل =  خرد
عقلانیت =  خردمندی
عقیده = باور
علائم =  نشانه‌ها
علاج =  درمان، چاره
علاقه =  دلبستگی
علاقه دارم =  دلبستگی دارم
علاقه مند =  دوستدار
علامت =  نشانه
علاوه = افزون
علم بدیع =  دانش نوآوری
علم =  دانش
علنی شد =  آشکار شد
علی الخصوص =  به ویژه
علی ای حال =  به هر روی
علیرغم =  با اینکه
علیه او شورید =  بر او شورید
عمامه =  دستار
عمداً =  دانسته
عمده =  بزرگ
عمر =  زندگی
عمران =  آبادانی
عمق =  گودی، ژرفا
عمل =  کنش
عمله =  کارگر
عمودی =  ستونی
عمومی =  همگانی
عمیق =  گود
عنوان =  سرنویس
عهد =  پیمان
عواقب =  پیامدها
عوام =  مردم
عودت دادن =  پس دادن
عوض کردن =  جابجا کردن
عکس العمل =  واکنش
عیال =  همسر
عیان =  آشکار،هویدا
عیب = بدی
عید =  جشن
عیش و نوش =  خوشگذرانی 
 
     غ
غارت =  تاراج
غافل =  نا آگاه
غالب و غالبا =  بیشتر
غذا =  خوراک
غریب= ناآشنا
غریبی= ناآشنایی
غسل= شست و شو
غصه= غم، اندوه
غلات= جو و گندم
غلام= برده
غلبه کردن= چیره شدن
غلط= نادرست
غلطیدن= غلتیدن
غلیظ= چگال
غیر قابل =  انجام ناپذیر
غیر قابل ارجاع =  برگشت ناپذیر
غیر مرفه =  بینوا
غیر ممکن= نشدنی، ناشدنی
 
     ف
فائق آمدن =  پیروز شدن
فاتح =  پیروزمند
فاحشه =  روسپی
فارسی =  پارسی
فارغ البال =  آسوده دل
فارغ التحصیل =  دانش آموخته
فاسد =  تباه
فاصله گرفتن =  دور شدن
فامیلی =  خانوادگی
فانی =  زودگذر
فاکتور خرید =  برگ خرید
فاکس =  دورنگار
فایده =  سود، هوده
فتح یا ظفر =  پیروزی
فتنه =  آشوب
فحاشی =  ناسزاگویی
فحش =  ناسزا، دشنام
فرار =  گریز
فرامین =  فرمان‌ها
فرانشیز =  خود پرداخت
فرض کرد =  پنداشت
فرمول =  ساختاره
فرکانس =  بسامد
فساد =  تباهی
فعال =  پرکار، پویا
فعالیت =  تکاپو، کار و جنبش
فعل =  کارواژه
فعلاً =  هم اینک
فعلی =  کنونی
فقدان =  نبود
فقر =  تهیدستی، نداری
فقط =  تنها
فقه =  دین شناسی
فقیر =  تهیدست
فقیه =  دین شناس
فلاسک =  دمابان
فلذا =  بنابراین، پس
فلش =  پیکان
فوت شد =  درگذشت، مرد
فورا =  بی درنگ
فوق العاده =  بی اندازه
فوق برنامه =  فرابرنامه
فوقانی =  بالایی
فکر =  اندیشه
فهرست =  واژه پارسی است مشروح در اینجا.
فی الفور =  در دم
فی المثل =  برای نمونه
فی الواقع =  به راستی
فی نفسه =  به خودی خود
فیش =  برگه
فیلتر =  پالایه
 
     ق
قابل انجام =  شدنی
قابل تامل =  درنگ کردنی
قابل توجه =  چشمگیر
قابل قبول =  پذیرفتنی
قابل قسمت =  بخش پذیر
قابل مطالعه =  خواندنی
قابل مهار =  مهار شدنی
قابل کنترل =  مهار شدنی
قابله =  ماما
قابلیت قسمت =  بخش پذیری
قاتل =  آدمکش
قاجاریه =  قاجاریان، قاجار
قادر =  توانا
قاضی =  دادرس، داور
قاطر =  استر
قافله =  کاروان
قبایل =  تیره‌ها
قبر =  گور
قبرستان =  گورستان
قبض انبار =  رسید انبار
قبض =  رسید
قبل = پیش
قبلاً =  پیشتر
قبلی =  پیشین
قبول می کنم =  می پذیرم
قبیح =  زشت
قتل عام =  کشتار
قد علم کردن =  سر برافراشتن
قدح =  سبو
قدرت بالقوه =  توان نهفته
قدرت =  نیرو، توان
قدرت طلب =  جاه پرست، فزون خواه
قدرتمند =  نیرومند
قدردانی =  سپاسداری
قدم دوم =  گام دوم
قدما =  پیشینیان
قدمت =  دیرینگی
قدیم الایام =  پیشترها
قدیمی =  کهن، باستانی، کهنه
قرار =  پیمان
قرار دادن =  پیمان نهادن
قرار داد =  پیمان نامه
قرض الحسنه =  وام بی بهره
قرن =  سده
قره قروت = ترف
قرون =  سده‌ها
قرون وسطایی =  میانسده ای
قرون وسطی =  سده های میانی
قریب الوقوع =  زود هنگام
قریب =  نزدیک
قسم =  سوگند
قسمت دوم =  بخش دوم
قسی القلب =  سنگدل
قصد دارند =  برآنند
قصر =  کاخ
قصه =  داستان
قصور =  کوتاهی
قصیده =  چکامه
قضا و قدر =  سرنوشت
قضائیه =  دادگستری
قضات =  داوران
قضاوت =  داوری
قطع کردن =  بریدن
قطعا =  بی گمان
قطعه =  تکه
قفسه =  گنجه
قلاع =  دژها
قلمرو =  گستره
قله =  چکاد
قمر مصنوعی =  ماهواره
قنات =  کاریز
قناعت کردن =  بسنده کردن
قنوات =  کاریزها
قهر آمیز =  خشونت آمیز
قوای =  نیروهای
قوز =  گوژ
قوس =  کمان
قوم =  تیره
قوه =  نیرو، توان
قوی =  نیرومند
قیافه =  چهره
قیام =  شورش، خیزش
قیامت =  رستاخیز
قیم =  سرپرست
قیمت =  بها
قیومیت =  سرپرستی
  
     ک
کابوس =  بختک
کابینت =  گنجه
کاتالیزور =  کنشیار
کاذب =  دروغین
کارخانجات =  کارخانه‌ها
کاسب =  سوداگر
کاشف =  یابنده
کافی  =  بس
کاندیدا =  نامزد
کبد =  جگر
کبیر =  بزرگ
کثرت =  فراوانی
کثیر الانتشار= پرشمارگان
کثیف =  ناپاک
کدورت =  دلگیری
کذاب =  دروغگو
کذب =  دروغ
کسب علم =  دانش اندوزی
کسب و کار =  سوداگری
کسرکردن =  کاستن
کسوف =  خورشید گرفتگی
کفاش =  کفشگر
کفاشی =  کفشگری
کفایت =  بسنده،بسندگی
کفایت = بسنده
کفن و دفن =  خاکسپاری
کل =  همه
کلاً =  رویهمرفته
کلام =  سخن
کلمات =  واژه‌ها
کلمه =  واژه
کلمه عبور =  گذرواژه
کلیپ =  نماهنگ
کلیت =  همگی
کم نظیر= کم مانند، بی مانند
کم و کیف =  چند و چون
کمالات= شایستگی، شایستگی‌ها
کماکان =  همچنان
کن فیکون= زیر و رو، زیر و زبر
کنترل =  مهار
کنتور =  شمارنده
کنگره =  همایش
کهولت =  پیری
کوپن =  کالابرگ
کیاست =  زیرکی، هوشیاری
 
     گ
گالری =  نگارخانه
گرامر زبان =  دستور زبان
گریم =  چهره پردازی
گریمور =  چهره پرداز
گزارشات =  گزارش‌ها
گمرک =  باژگاه
گیشه =  باجه
 
     ل
لاابالی =  بی بندوبار
لااقل =  دست کم
لاجرم =  خواه ناخواه
لازم نیست =  نیاز نیست
لایتناهی =  بی پایان، بیکران
لایق =  شایسته
لاینحل =  نا گشودنی
لاینفک =  جدا نشدنی
لاینقطع = پیوسته، همواره
لباس =  پوشاک، جامه
لباس پوشیدن =  جامه پوشیدن
لجباز =  یکدنده، ستیزه جو
لجبازی =  یکدندگی
لحاف =  روانداز
لحظه =  دم
لذیذ =  خوشمزه
لطفاً =  خواهشمندم، خواهشمند است
لعنت =  نفرین
لعنت کردن =  نفریدن،نفرین کردن
لغت =  واژه
لغتنامه =  واژه نامه
لفاظی =  واژه بازی
لقب =  فرنام
لهجه =  گویش
لوازم التحریر =  نوشت افزار
لوازم =  ابزارها
لیاقت =  شایستگی
 
     م
مؤاخذه =  بازخواست
مؤلف =  نویسنده
ما فوق =  فراتر از
ماء شعیر =  آبجو
ماحصل =  دستاورد
ماخوذه =  برگرفته
مادام العمر =  همیشگی
مادامی که =  تا هنگامی که
ماساژ =  مشت و مال
ماضی =  گذشته
مالکیت =  ازآنش
مامور =  کارگزار
مامور پلیس =  شهربان
مانع =  راهبند، گیر
ماهر =  چیره دست
ماهیت کار =  سرشت کار
ماوراء الطبیعه =  فرا سرشت
ماوراء النهر =  فرارود
ماورای =  فرای
مایحتاج =  نیازها
مایع =  روان، آبگونه
مایوس =  دلسرد
مباحثه =  گفت و شنود
مبارک باد =  خجسته باد
مبارک =  فرخنده
مبتدی =  تازه کار، نوآموز
مبتلا =  دچار
مبتنی بر =  بر پایه
مبتکر =  نوآور
مبتکرانه =  نوآورانه
مبحث =  جستار
مبدا =  آغاز
مبدأ =  خاستگاه
مبهوت =  گیج
مبین =  بازگو کننده
متاثر =  دل آزرده
متارکه =  جدایی
متاسفانه =  بدبختانه،  شوربختانه
متبحر =  زبردست، چیره دست
متحد =  همبسته
متخصص =  کارآزموده
متخصصان =  کارآزمودگان
متخصصین =  کارآزمودگان
مترادف =  همچم
متراکم =  چگال
مترجم =  برگرداننده
مترقی =  پیشرفته
متزلزل =  لرزان
متسلسل =  زنجیروار
متشکرم =  سپاسگزارم
متشکریم =  سپاسگزاریم
متشکل از =  در برگیرنده
متعادل =  ترازمند
متعاقب =  به دنبال، در پی
متعاقبا =  پس از این
متعجب =  شگفت زده
متعجب شد =  شگفت زده شد
متعدد =  انبوه
متعصب =  خشک سر
متعلق به =  از آن
متعهد =  پایبند
متفرق =  پراکنده
متفق القول =  یکزبان، همزبان
متفکر =  اندیشمند
متفکران =  اندیشمندان
متقاضی =  درخواست کننده
متلاشی =  فروریخته
متمایز =  جدا
متمول =  توانگر
متنوع =  گوناگون
متواتر =  پی در پی
متواضع =  فروتن
متوالی = پیاپی
متوسط =  میانه
متوقف شد =  باز ایستاد
متوقف شدن = بازایستادن
متولد شده =  زاده شده
متولی =  دست اندرکار، سرپرست
متولیان =  دست اندرکاران
مثال =  نمونه
مثلث =  سه گوش، لچک
مثلثی =  لچکی
مثمر ثمر =  کارساز، کار آمد
مجانی = رایگان
مجبور =  ناچار
مجتمع =  همتافت
مجدد =  دوباره
مجذوب =  شیفته، شیدا
مجرب =  کارآزموده
مجرم =  بزهکار
مجروح =  زخمی
مجسمه =  تندیس
مجلس =  انجمن
مجلل =  پرشکوه، پرنما
مجله =  گاهنامه
مجمع =  گردهمایی
مجموعاً =  روی هم
مجموعه =  گردآور
مجنون =  دیوانه، شیدا
مجهول الهویه =  ناشناس
مجوز =  پروانه
محاسبه نشده =  نسنجیده
محافظ =  نگهبان
محبس =  زندان
محبوب =  دوست داشتنی
محبوس =  زندانی
محترم =  ارجمند
محترم =  ارجمند، گرامی
محتوا =  درونمایه
محتویات =  درونمایه
محدود =  اندک
محذوریت =  تنگنا
محرم =  رازدار
محروم =  بی بهره
محرک =  جنباننده
محسوس =  چشمگیر
محشر =  رستاخیز
محصل =  دانش آموز
محصول =  فرآورده
محضر اسناد رسمی =  دفترخانه
محضر =  پیشگاه
محفوظ =  نگاهداشته
محقق =  پژوهنده یا پژوهشگر
محققانه =  پژوهشگرانه
محل اکتشاف =  یافتگاه
محل تلاقی =  پیوندگاه
محله =  برزن
محکم =  استوار
محیط =  پیرامون
محیط =  پیرامون
مخاصمه =  رزم
مخبر =  خبرنگار،خبررسان
مختصر =  ناچیز
مختلط =  درهم
مختلف =  گوناگون
مخرب =  ویرانگر
مخزن =  انبار، انباشتگاه، اندوختگاه
مخصوص =  ویژه
مخفی =  پنهان، نهان
مخفیانه =  پنهانی
مخفیگاه =  نهانگاه
مخلوط =  درهم، آمیخته
مخلوط کردن =  آمیختن درآمیختن
مخلوق =  آفریده
مخمص =  هچل 
مد در دریا  =  خیز آب
مد نظر =  دلخواه
مداخله =  پا در میانی
مداوم =  همیشگی
مدت مدید =  دیرگاه
مدتی =  چندی
مدد =  یاری
مدرس =  استاد، آموزگار
مدرسین =  آموزگاران
مدرن =  نوین، امروزین
مدعوین =  میهمانان
مدفون کردن =  به خاک سپردن
مدل =  الگو
مدینه فاضله =  آرمان شهر
مذاکره =  گفتگو
مذبوحانه =  نافرجام
مذمت کردن =  نکوهیدن
مذهب، دین =  کیش، آیین
مذکر =  نر
مذکور =  یادشده
مراتع =  چراگاه‌ها
مراجعت =  بازگشت
مربع =  چهارگوش
مرتباً =  پی در پی
مرتبط =  پیوسته
مرتجع =  واپسگرا
مرتع =  چراگاه
مرتعش =  لرزان
مرحله دوم =  گام دوم
مرحوم ـ مرحومه =  شادروان
مرسوله پستی =  بسته پستی
مرسی =  سپاس
مرض =  بیماری
مرطوب =  نمناک، نمور، نمدار
مرفه =  بانوا
مرور =  بازبینی
مرکز تحقیقات =  پژوهشگاه
مرکز ثقل =  گرانیگاه
مریخ =  بهرام
مرید =  پیرو
مریض =  بیمار
مریض خانه =  بیمارستان
مریضی =  بیماری
مزاح =  شوخی
مزاحم شدن =  درد سر دادن
مزخرف =  لیچار
مزرعه =  کشتزار
مزیت =  برتری
مزین =  آراسته
مسابقه =  پیکار
مسافر =  رهنورد، رهسپار
مساوات =  برابری
مساوی =  برابر
مستبد =  خودکامه
مستبدان =  خودکامگان
مستتر =  نهان
مستحضر =  آگاه
مستحق =  سزاوار
مستراح =  دستشویی، آبخانه،
مستشرق =  خاورشناس
مستضعف =  بینوا
مستعمل =  کارکرده
مستفیض =  بهره مند
مستقیم =  سر راست
مستقیما =  آشکارا، یکراست
مستمر =  پیوسته
مستمعین =  شنوندگان
مستهلک =  فرسوده
مستولی =  چیره
مسخره = خنده دار
مسقط الراس =  زادگاه
مسلخ =  کشتارگاه
مسلط =  چیره
مسلما =  بی گمان
مسولان =  کارگزاران
مسکن =  آرامبخش
مسیر =  راه، گذرگاه
مسیل =  خشکرود
مشابه =  همانند
مشارالیه =  نامبرده
مشارکت =  همکاری
مشاهده =  نگریستن، تماشا
مشاهیر =  نام آوران
مشاور =  رایزن
مشترک المنافع =  همسود
مشتمل بر = در بردارنده
مشخصه =  ویژگی، شناسه
مشرق =  خاور
مشغله =  کار و بار
مشقت =  رنج
مشهور =  نامی، نامدار، سرشناس
مشورت =  رایزنی
مشکل =  سخت، دشوار
مشکلات =  دشواری‌ها
مصدوم =  آسیب دیده
مصلی =  نمازگاه
مضایقه = خودداری، فروگزاری
مضطرب =  پریشان
مضیقه =  تنگنا
مطالبات =  خواسته‌ها
مطالعات =  پژوهش‌ها
مطبخ =  آشپزخانه
مطبوع =  دلنشین،دلپذیر
مطرح کردن =  در میان گذاشتن
مطرود =  رانده شده
مطلع =  آگاه
مطلوب =  دلخواه
مطمئناً =  بی گمان
مطیع =  فرمانبردار
مظلوم =  ستمدیده
مظهر یا سمبول =  نماد
مع الوصف =  با اینهمه
مع هذا =  با اینهمه
معاد =  رستاخیز
معادل =  برابر
معاش =  روزی
معاشرت =  رفت و آمد
معاصر =  امروزین، امروزی
معافیت =  بخشودگی
معاملات =  داد و ستدها
معاندت =  دشمنی
معاهده =  پیمان نامه
معاون =  دستیار
معبر =  گذرگاه
معتقدات =  باورها
معدودی =  شماری
معرفی =  شناسایی
معروف =  سرشناس
معروفترین =  نامی ترین
معضل =  کاستی، دشواری
معضلات =  کاستی‌ها
معطر =  خوشبو
معقول =  بخردانه
معلم =  آموزگار
معلومات =  دانسته‌ها
معما = چیستان
معمم =  دستاربند
معنی =  چم، آرش
معکوس =  وارونه
معیار =  سنجه
مغرب =  باختر
مغرور =  خودخواه، خودپسند
مغفرت =  آمرزش
مفتوح =  باز
مفرح =  دلگشا
مَفصل =  بندگاه
مُفصل =  پردامنه
مفصل =  گسترده
مفقود الاثر =  ناپدید، گم نشان
مفقود =  گم، ناپدید
مفلوک =  بیچاره، درمانده
مفید =  سودمند
مقابل =  روبرو
مقابله =  رویارویی
مقارن =  همزمان، همهنگام
مقاله =  نوشتار
مقاومت =  پایداری
مقایسه =  سنجش
مقایسه می کنم =  می سنجم
مقبره =  آرامگاه
مقتولین =  جان باختگان، کشتگان
مقداری =  اندکی، چندی
مقدس =  ورجاوند
مقدمه =  پیشگفتار، سرآغاز
مقدور =  شدنی
مقر =  ستاد
مقررات =  آیین نامه
مقصر =  گناهکار
مقطعی =  دوره ای
مقطوع النسل =  بی فرزند
مقننه =  آیینگذاری
مقنی =  چاه کن
مقوله =  زمینه، گویه
مقوی =  نیروبخش
مقیاس =  پیمانه
ملاح =  ملوان
ملاقات کرد =  دیدار کرد
ملامت =  سرزنش،سرکوفت
ملت =  مردم
ملتزم =  پایبند
ملحق شدن =  پیوستن
ملکه =  شهبانو
ممانعت =  بازداری، جلوگیری
ممتد =  دنباله دار
مملکت =  کشور
ممنوع =  بازداشته
ممنون =  سپاس
ممنونم =  سپاسگزارم
ممکن =  شدنی
من بعد =  زین پس
من حیث المجموع =  رویهمرفته
منادی =  پیام آور
مناره =  گلدسته
منازعه =  درگیری، ستیز
منازل =  خانه‌ها
مناسب =  پسندیده
مناسبت =  فراخور
مناطق آزاد =  آزادگاه‌ها
مناظره =  گفتمان
منتخب =  برگزیده
منتظر =  چشم براه
منتقدان =  خرده گیران
منتقدین =  خرده گیران
منجر شدن =  انجامیدن
منجر شده =  انجامیده
منجم =  اخترشناس
منجمد =  یخبسته
منحصر به فرد =  بی همتا
منحل شد =  برچیده شد
منحل کردن =  برچیدن
منزل =  خانه
منزه =  پاک
منزوی = گوشه نشین
منسجم =  هماهنگ
منشاء =  سرآغاز
منصفانه =  دادگرانه
منصوب کردن =  گماردن، گماشتن
منطقه آزاد =  آزادگاه
منطقه آزاد تجاری= آزادگاه بازرگانی
منطقی =  بخردانه
منظره =  چشم انداز
منظومه شمسی= کهکشان‏ خورشیدی
منع =  بازداری
منفعت =  سود، هوده
منفک =  جدا
منقل =  آتشدان
منهدم =  نابود
منوط به =  وابسته به
منکر شد =  زیرش زد
مهاجرت =  کوچ
مهارت =  چیرگی
مهلک =  کشنده
مهیا =  آماده
مواجه =  روبرو
موازنه =  برابری
موازنه قدرت =  برابری نیروها
موافقم =  همداستانم
موثر =  کارساز
موجب =  مایه
موجبات =  زمینه‌ها
موجه =  پذیرفتنی
مورخ =  گذشته نگار
مورد =  باره
مورد نظر =  دلخواه
موزه =  دیرینکده
موسس =  بنیادگزار
موسسه =  بنیاد، نهاد، سازمان
موضوع =  جستار
موعد =  زمان، سررسید
موفق =  پیروز، کامیاب
موفقیت =  کامیابی
موقت =  گذرا، زودگذر
موقع =  هنگام
مولود =  فرزند
مومن =  باورمند
مونث =  ماده
مکانیزم =  سازوکار
مکث =  درنگ
مکرمه =  گرامی
مکروه =  ناپسند، زشت
مکشوف =  یافته
مکشوفه =  نویافته
مکلف =  ناچار، وادار
میادین =  میدان‌ها
میسر = شدنی 
میلاد =  زاد روز
مینیاتور =  ریزنگاره
مینیاتوری =  ریزنگارگی
مینیاتوریست =  ریزنگارنده
 
     ن
نا متناسب =  بی قواره
ناحق =  ناسزا
نادر =  کمیاب
نادم =  پشیمان
ناراضی =  ناخشنود
نارضایتی =  ناخشنودی
ناشکری =  ناسپاسی
ناشی از =  برآمده از
ناشی شده است= برآمده است
ناشی می شود = بر می آید
ناطق =  سخنران
ناعدالتی =  بی دادگری
نامبارک =  ناخجسته
نامرتب =  نا به سامان
نامرتبی =  نا به سامانی
نامطلوب =  ناپسند
نامنظم =  نا به سامان
ناموفق =  ناکام
نامیمون =  ناخجسته
نبض =  تپش
نجات =  رهایی
نجار =  درودگر
نجاری =  درودگری
نجوم =  اخترشناسی
نحوه =  روش، شیوه
نحوه کار =  روش کار
ندامت =  پشیمانی
ندرتاً =  گاهی
نزاع =  کشمکش
نزول پول =  بهره پول
نزولی =  کاهنده
نسبتاً =  کمابیش
نسل =  دودمان
نسوان =  زنان
نشاط =  شادی
نشریه ادواری =  گاهنامه
نشریه هفتگی =  هفته نامه
نصب کردن =  گذاشتن
نصف =  نیم یا نیمه
نصیحت =  پند یا اندرز
نطق =  سخنرانی
نظارت= بازبینی، بازرسی، وارسی
نظاره گر =  بیننده
نظافت =  پاکیزگی
نظام =  سامانه
نظر به اینکه =  از آنجا که
نظم =  سامان
نظیر =  همانند
نفر =  تن
نفع =  سود
نفع خالص =  سود ویژه
نفیس =  گرانمایه، با ارزش
نقطه عطف =  چرخشگاه
نقطه نظر =  دیدگاه، نگرش
نقیصه =  کاستی
نمک طعام =  نمک خوراکی
نهایتا =  سرانجام
نهایی =  پایانی
نهضت =  جنبش
نواقص =  کاستی‌ها
نورانی =  درخشان
نوشتجات =  نوشته‌ها
نوع = گونه
 
     هـ
هال =  سرسرا
هذیان =  چرند
هلیکوپتر =  بالگرد
هم معنی =  هم چم، هم آرش
هم وطن =  هم میهن
همان طور =  همانگونه
همجهت =  همسو
همفکران =  هم اندیشان
همینطور =  همینگونه
هیچ وجه =  هیچگونه
هیچوقت =  هیچگاه
 
     و
واحد =  یکتا
واصله =  رسیده، دریافتی
واضح =  روشن
واعظ =  سخنران
واقعا =  به راستی
واقعه ـ اتفاق =  رویداد، رخداد
واقعی =  راستین
والا =  وگرنه
والد =  پدر
والده =  مادر
والله =  به خدا
والی =  استاندار
واکمن =  پخش همراه
وب سایت =  تارنما
وبلاگ =  تارنگار
وثیقه =  پشتوانه
وجود =  هستی
وحدت =  همبستگی، یگانگی
وحشت =  هراس، ترس، بیم
وحشت کردن= ترسیدن، هراسیدن
وحشتناک= هراسناک، ترسناک
وحشیانه =  ددمنشانه
وخیم =  ناگوار
ودیعه =  سپرده
وراث =  بازماندگان
وراجی =  پرگویی
ورم =  آماس
ورید =  رگ
وزین =  سنگین
وساطت =  میانجیگری، میانجی
وسط =  میان یا میانی
وسعت =  گستره
وصیتنامه =  در گذشت نامه
وضع حمل =  زایمان
وضعیت =  چگونگی
وضو =  دست نماز
وضوح =  روشنی
وطن =  میهن
وطنی =  میهنی
وفات =  مرگ، درگذشت
وفور =  فراوانی
وقاحت = بی شرمی
وقایع =  رویدادها
وقتی که =  هنگامیکه
وقیح =  بی شرم
ولادت =  زادروز
ولاغیر =  و دیگر هیچ
ولیعهد =  جانشین
وکیل =  نماینده
 
 
     ی
یاغی =  سرکش
یأس =  ناامیدی
یقین =  باور
یقینا =  بی گمان
یورتمه =  چارگامه
یومیه =  روزانه
یک ذره =  یک خرده
یک ربع =  یک چهارم
یک عده =  شماری
یکطرفه =  یکسویه
   سپاس از عزیزانی که برای گرد آوری واژه ها و نگارش آن زحمت کشیده اند،  امید است این فرهنگ را بارور تر و مفید تر نمایید.

بانوی غزل ایران (سیمین بهبهانی)درگذشت


هر چه سن سیمین بالاتر می رفت و تجربه های بیشتر می آموخت عشق او هم بزرگ و بزرگ تر می شد: شلوارِ تا خورده دارد / مردی که یک پا ندارد/ خشم است و آتش، نگاهش/ یعنی: تماشا ندارد...
شعله ی رقصان غزل، مُرد ...بانوی غزل سرای ایرانی که از 15 مرداد به حال کما به سر می برد بامداد سه شنبه 28 مرداد 1393 در بیمارستان پارس تهران چشم از جهان فرو بست.

سیمین بهبهانی که با عنوان «بانوی غزل» شناخته می شد، به خاطر نوآوری هایی که داشت «نیمای غزل» هم لقب گرفته بود. او که متولد 28 تیر 1306 خورشیدی در تهران بود در 28 مرداد 1393 خورشیدی در تهران درگذشت.

محبوبیت شاعران در جامعه ما به این خاطر است که هیچ هنری نزد ایرانیان مرتبت شعر را ندارد و ایرانیان هیچ هنرمندی را به اندازه شاعر دوست نمی دارند.

 نگویید پس این همه کتاب شعر که بی مشتری مانده چه حکمتی دارد؛ که گفتم و می گویم شاعر و نه هر شاعری. چه، در همان قرونی که مولانا و سعدی و حافظ ظهور کردند نیز ایران شاهد شاعران بسیار بود اما این سه ماندند و درخشیدند و حتی خواجوی کرمانی در قیاس با درخشش حافظ رنگ باخت.
همان گونه که از میان شاعران کلاسیک فارسی و طی هزار سال پنج و به روایتی شش شاعر بیشتر در ذهن وزبان ما ماندگار شدند در این کمتر از یکصد سال که شعر پارسی دوران تازه ای را تجربه می کند نیز از این خیل شاعران تازه که اغلب میان سنت و مدرنیته معلق اند، چند نام برجسته تر شده و باقی می ماند و سیمین بهبهانی که ساعاتی پیش، چشم از این دنیای خاکی فروبست یکی از همین هاست و اگر زن بودن او را برجسته کنیم ضلع سوم مثلث زنان شاعر (با احتساب پروین و فروغ).

شاعری که شعر تغزلی و کلاسیک را با اوزان تازه می سرود و چون نوگرا به مفهوم مصطلح نبود در میان عوام شعردوست هم محبوبیتی خاص داشت و اشعار او در موسیقی دستگاهی ایرانی نیز قابل اجرا بود. زن بودن شاعر هم البته در محبوبیت و پذیرش مضامین عاطفی سخت موثر می افتاد.

 در اشاره به استقبال اهل موسیقی، ملموس ترین مثال آلبوم همایون شجریان با همکاری تهمورس پورناظری است که در آن همایون، سروده شاعر با عنوان «چرا رفتی» را می خواند که بسیار هم گل کرد و بازار راکد موسیقی را رونقی دوباره داد و درست در روزی که شاعر به کما رفت نیز کنسرت آن را به صورت زنده اجرا کرد که این هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت و چند شب تمدید شد. جالب این که آلبوم را نیز همه نه با نام اصلی آن - نه فرشته نه ابلیس- که با عنوان همین شعر – چرا رفتی- می شناسند و به همین خاطر کنسرت هم «چرا رفتی» نام گرفت:
چرا رفتی،چرا؟- من بی قرارم،
به سر، سودای آغوش تو دارم.-

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟

نه هنگام گل و فصل بهار است؟
نه عاشق در بهاران، بی قرار است؟


همچنین جا دارد به یاد آوریم «هوای گریه با من» را ؛ که آن نیز سروده همین شاعر بود و در اجرای موسیقایی آن، برای فرزند استاد، شهرتی مستقل از پدر به ارمغان آورد.

سیمین خلیلی مشهور به سیمین بهبهانی اگرچه با فرهنگ و گفتمان مسلط فرهنگی فاصله داشت و چه بسا این اواخر هیچ نسبتی نداشت اما ایران را بسیار دوست می داشت و در نخستین روزهای شروع جنگ عراق علیه ایران در همان مهر ماه 1359 این شعر را سرود:

ای عزیزان! امید فتح شماست
در دلم هیچ اگر تمنا هست

شب اگر وهمناک و تاریک است
روشنی های صبح فردا هست

خصمم اگر با نشان بولهبی است
با شما آیت «سََیصلی» هست...

در مهر 1359 که آتش جنگ درگرفت دیگر جای سرودن اشعار عاشقانه نبود و با الهام از سوره «تبت» و آیه «سیصلی نارا ذات لهب» شعر «ما نمی خواستیم اما هست» را چونان «پاره دلی» به «رزمندگان دلیر» تقدیم کرد. کاری که شاید امروز نزد برخی چندان مهم جلوه نکند اما باید دانست که برخی از صاحبانِ دیگرِ سخن انجام ندادند. دو ماه بعد نیز برای «مدافعان دلیر خونین شهر» شعری سرود.

اشعار اجتماعی او اما محدود به این موارد نیست. چندان که هر چه سن سیمین بالاتر می رفت و تجربه های بیشتر می آموخت، عشق او هم بزرگ و بزرگ تر می شد:

شلوارِ تا خورده دارد / مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش، نگاهش/ یعنی: تماشا ندارد

رُخساره می تابم از او/ اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید/ از بیست، بالا ندارد...

شاعران را باید با شعرشان و حسی که به مردمان زمان خود و پس از خود داده اند و می بخشند داوری کرد نه با فراز و فرودی که در زندگی خصوصی هر کسی هست یا باورهای سیاسی و غیر سیاسی شان. چندان که اگر چنین باشد درباره سعدی نیز می توان گفت مذهبی داشت غیر از مذهب رسمیِ پس از خود یا در وصف هلاکو خان مغول هم سروده بود.

وقتی مهدی اخوان ثالث (م.امید) درگذشت، احمد شاملو پیامی فرستاد و گفت: «شاعران، هرگز نمی میرند». بسیاری این سخن را برای جبران کدورتی دانستند که در یکی دو سال آخر به خاطر سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی آمریکا درباره شاهنامه و فردوسی میان آن دو ایجاد شده بود یا اندوخته ای برای خودش اما اکنون که سال ها از مرگ هر دو می گذرد روشن شده است آنان که سخنی از خود بر جای گذاشته اند در ذهن و زبان مردمان باقی می مانند.

حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی و بزرگان دیگر انگار همیشه با ما هستند. شاعران معاصر البته نتوانستند آن قله ها را تکرار کنند اما همین که شعر آنان به صورت ترانه خوانده یا زمزمه می شود یا گاه اینجا و آنجا و حتی در محفلی که هیچ نسبتی با ادب و فرهنگ هم ندارد بر زبانی می نشیند و بر گوش ها خوش می آید به این معنی است که شاعران با شعر خود زنده می مانند و سیمین بهبهانی نیز این بخت را دارد که بماند.

شاعری که روزی سروده بود:

«یا رب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم زجرش دهم، خوارش کنم زارش کنم

از بوسه های آتشین، وزخنده های دل نشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم

... گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها، بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار، دگر کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش کنم»

این شعر را هم به بانوی قصه فارسی – سیمین دانشور- تقدیم کرده بود:

دوباره می سازمت وطن/ اگرچه با خشتِ جان خویش
ستون به سقف تو می زنم/ اگر چه با استخوانِ خویش

دوباره می بویم ازتو گل/ به میل نسلِ جوان تو
دوباره می شویم از تو خون/ به سیل اشک روان خویش

سال پیش و در پنجم آبان 1392 به دعوت علی دهباشی عزیز که بخارا را یک تنه چون یک بنیاد برپا داشته در «شب سایه»- برای گرامی داشت امیر هوشنگ ابتهاج - حاضر شدم.  هم دیر رسیدم و هم به دلیلی زود باید می رفتم و شگفتا که تنها فرصت حضور در یکی از برنامه ها دست داد. درست، هنگامی که سیمین بهبهانی به یاری خانم «مهرو ملالی» پشت تریبون می رفت تا غزلی را به سایه پیش کش کند. احساس می شد بینایی خود را از دست داده اما نه خود بروز می داد و نه دیگران در این نکته دقیق می شدند و تنها می شنیدند:

دیگر نه جوانم، که جوانی کنم ای دوست
یا قصه از آن «افتد و دانی» کنم، ای دوست

هنگام سبک خیزیِ آهوی جوان است
پیرانه سر آن به، که گرانی کنم ای دوست...

تا رسید به این بیت که

دل مُرد و در او شعله ی رقصانِ غزل مُرد
حیف است تغزّل که زبانی کنم ای دوست

و دیدم که هم قطره اشکی از چشم شاعر افتاد و هم چشم های حاضران خیس می شد.

 آری، در این سرزمین و نزد مردمان آن، هیچ هنری گرامی تر از شعر و هیچ هنرمندی محبوب تر از شاعر نیست و در میان گونه های شعری نیز همچنان غزل و شعر تغزلی، دوست داشتنی ترند و چون قصه، قصه عشق است وقتی شاعر، زن باشد شیرین تر هم می نشیند.

شاعری که توانست مفهوم عشق را در شعر خود ارتقا دهد و از احساسات جوانانه و روایت شخصی به مفاهیم بلند و عمومی برساند و این نکته را با مقایسه تاریخ سرودن اشعار به وضوح درمی یابید.

هنر او از حیث ظاهری «اوزان تازه» بود و از جنبه متن و معنی نوع نگاه به عشق که مدام آن را ارتقا داد و از این نظر، بختیار بود که بلند زیست تا از عهده این کار برآید. بر این پایه می توان گفت شاعر نمی میرد اگر چه مرده باشد و پیش تر خود سروده باشد:

دل مُرد و در او شعله ی رقصانِ غزل مُرد...

نوشیدن آب خیلی سرد عامل چرب شدن کبد



عضو هیئت مدیره انجمن طب سنتی ایران هشدار داد: مصرف آب خیلی سرد( همراه با یخ زیاد)، منجر به ضعیف شدن تدریجی کبد و در نهایت بروز کبد چرب می شود.

به گزارش شفاآنلاین، دکتر مامک هاشمی ضمن اعلام این خبر گفت: در واقع از زمانی که یخچال های فریزر و استفاده از یخ افزایش یافت به همان میزان نیز ابتلا به کبد چرب هم بیشتر شد.

وی در خصوص دیگر مضرات آب خیلی سرد همراه با یخ زیاد گفت: مصرف آب خیلی سرد منجر به ناباروری و ضعف قوای جنسی می شود و بر اعصاب و روان نیز تأثیرات بدی می گذارد.

متخصص طب سنتی با اشاره به این که آب باید به اندازه عطش نوشیده شود نه بیشتر گفت: برخی افراد که خود را مجبور به خوردن آب زیاد می کنند دچار ضعف در معده و دیگر اعضای بدن می شوند.

وی توصیه کرد: آب نباید ناشتا نوشیده شود زیرا بر خلاف تصور عموم، مضرات آن بیشتر از مزایای آن نیز می باشد.

هاشمی گفت: شب ها نباید آب به صورت ایستاده میل شود و در صورت تشنگی و بیدار شدن از خواب نیز به علت سردی بدن برای جلوگیری از آسیب رسیدن به دستگاه گوارش نباید حجم زیادی آب نوشید.