-
امنیت در دستگاه...!
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:36
روزی مردی پیش قاضی آمده و گفت : ای قاضی نگهبان دروازه شهر هر بار که من وارد و یا خارج می شوم مرا به تمسخر می گیرد و در مقابل حتی نزدیکانم دشنامم می دهد . قاضی پرسید چرا ؟ این رفتار را می کند مگر تو چه کرده ایی آن مرد گفت : هیچ ، خود در شگفتم چرا با من چنین می کند . قاضی گفت بیا برویم و خود با لباسی پوشیده در پشت سر...
-
اجازه استاد!
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:31
اجازه استاد! میخوام درس پس بدم: تا اینجا از شما یاد گرفتم که باید به دوستم بی احترامی کنم جواب"اس"اونو هروقت دوست داشتم بدم.هر وقت خودم دوست داشتم بهش زنگ بزنم وهر وقت دوست داشتم به زنگش جواب بدم. یاد گرفتم به او بی اعتنایی کنم اما هر وقت احساس نیاز کردم با او با مهربانی صحبت کنم اونو"استاد" خطاب...
-
خداحافظ
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:36
-
روزهای بارانی
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:35
روزهای بارانی را دوست دارم چون معلوم نمی شود که منتظر تاکسی هستی یا آواره ی خیابان هایی .. معلوم نمی شود... گونه ات از اشک خیس است یا دانه های باران روی صورتت جاریست روزهای بارانی را دوست دارم ....
-
رفتی و همچنان...!
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:33
-
گمان می کردم
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:29
سادلانه گمان می کردم تو را پشت سر خود رها خواهم کرد !! در چمدانی که باز کردم , تو بودی هر پیراهنی که پوشیدم عطر تو را با خود داشت و تمام روزنامه های جهان عکس تو را چاپ کرده بودند به تماشای هر نمایشی رفتم تو را در صندلی کنار خود دیدم! هر عطری خریدم تو مالک آن شدی پس کی ؟ بگو کی از حضور تو رها می شوم !! مسافر همیشه...
-
دوست داشتن های خنده دارم
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:27
از خنده های دوست تر داشتنیت ... تا دوست داشتن های خنده دارم از به درد نخوردگی های روز به روزم تا درد های کشدار رژیمی ات , که آغوش به آغوش دنبال مسکن است از این همه اصالت بی کسی هایم تا محبوبیت بورژوایی تو... تمام این فاصله ها ... حتی اگر بر روی یک میز به زور قهوه , گرد آمده باشیم خودت را نکه دار , خودم را رها کنم ......
-
غم
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:25
-
جایت خالیست
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:23
جایت خالیست کنارم پشت چراغ های قرمز طولانی شهر توی ترافیک های سنگین دم غروب در خلوت محض سحرهای اتوبان چقدر نیستیتا لحظه های هرز بی احساس را کوتاه کنی برایم پرخاطره... که کلی از این در و آن در حرف بزنی که حتی ترانه بخوانی ومن عاشق صدایت شوم بار چقدر نیستی و تمام لحظه های پس از تو مثل ثانیه های کند پر ترافیک مثل انتظار...
-
هنوز
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 20:21
هنوز برایت می نویسم ... درست شبیه پسرکی نابینا... که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد ...
-
وقتی خانم ها جذب تماشا هستند
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:51
-
مداد رنگی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:49
مداد رنگی هایم را می خواهم بگذار روی دقیقه های بی رنگت نقاشی کنم مثل آن روزها که گل های سرخ و بنفشه را میان دفتر مشقت می کاشتم و عطرشان تمام کلاس را پر می کرد ببین دست هایم هنوز بوی گل می دهند دفتر مشقت را کجا پنهان کرده ای؟
-
بابا نوئل بعد سفر به ایران!!!
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:48
-
اربعین
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:43
دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دل ها همین است اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است فرارسیدن اربعین سید و سالار شهیدان ٬ آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام و هفتاد دو لاله گلگون کفن دشت کربلا بر عاشقان وشیفتگان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تسلیت باد
-
من ابرم تو بارووووووووون!
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 14:00
من ابرم...، تو بارون...، این قصه خیسِ خیسه!! آه! حیفه روزایی که بی تو به سر شد حیفه شب هایی که بی من سحر شد تو بی من تنها، من از تو تنهاتر حیفه این عمری که تنها هدر شد من سردم، تو سردی، دل نیمه جونه می سوزه، می سازه، درب و داغونه می لرزه حتی با چیک چیک اشکام مثل گنجشکی که زیر بارونه لبهامون لبخند عشقو کم داره دلگیرن...
-
خواب های مجازی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 13:58
خــواب های تــک نفــره جـــدا ، جـــدا بوســه های مــجازی آغــوش های خـــیالی احــساسات از جــنس دکـــمه های کــیبرد نســل من نســلی اســت که احــساساتش پــشت ال سی دی ها قــربانی می شــود ...!
-
پیرمرد قمار باز
یکشنبه 10 دیماه سال 1391 15:50
مامور اداره مالیات (آی آر اس) تصمیم میگرد تا پدر بزرگ پیری را حسابرسی بکند و اورا با فرستاده احضاریه ای به اداره مالیات فرامی خواند. حسابرس اداره مالیات شگفت زده می شود هنگامی که می بیند پدربزرگ همراه وکیلش به اداره آمدند. حسابرس می گوید: «خوب آقا؛ شما زندگی بسیار لوکس وفوق العاده ای دارید ولی شغل تمام وقتی هم ندارید،...
-
معادله
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 09:00
شده ام معادله چند مجهولی این روزها هیچکس از هیچ راهی... مرا نمی فهمد . . .
-
وفا
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 09:00
دیگر از < وفا > می ترسم هر روز <سگ گله> را با گرگها می بینم . . . از دیگران چه توقعی داریم وقتی اولین حس مادرمان به ما تهوع بود . . .
-
اینجا
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 08:58
اینجاهوا نیست... ! اینجا سوز سردی دل به استخوان زده است.... ! اینجا همه چیز سیاه و سپید است....! اینجا دل، ماه هاست در مشتهای گره شده است....! اینجا اوضا اصلا خوب نیست...! خداکند جاهای دیگر هوایش خوب باشد...جایی که تو نفس میکشی..خدا کند. . .
-
مهرگان
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1391 10:02
مژده یارا که مهرگان آمد جشن پیوند عاشقان آمد فصل احساس های آبی شد عید دل های مهربان آمد مهرگان است روز مهر و امید روز لبخند دختر خورشید روز روشن روان بهروزی روزگار جوانی جاوید مهرگان است، روز بیداری روز آگاهی است و هشیاری روز اندیشه های بالنده روز افکار جاودان جاری
-
بپندار
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:08
نظر میدیم، بدون اینکه اصلا بدونیم چه خبره؟! اصلا خبری هست؟!! دنیای جالبی شده واقعا. خیلی ها خودشون رو عقل کل فرض می کنن، و تصورشون اینه که هر فکری به ذهنشون برسه درسته! به خودشون حق میدن هر لفضی رو به زبون بیارن و با تمام تلاش سعی میکنن بگن "حرف من حقه و حقیقت، حرفِ تو چیزی نیست جز حماقت!!" چشمام رو میبندم و...
-
قسم به قلم
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:06
قسم به قلم چه روزگار به کامم آید و چه چرخَدَم لیل و نهار فرسنگ ها دور از مُراد پایدارا خواهد ایستاد قامت فریادم خواهد آمد بلند که نخواهَدَم ایستاد از نگاریدنِ افکار بر صفحه ی بی کرانِ بودن... بر آسمان سوگند چنان از آبی ات گویم تا به خیره نشینی و نظاره گر باشی توصیفِ بهشتیِ خود را در کلامی جاوید... بر تو سلام و بر ما...
-
کوچه علی چپ
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:05
نمی دانم اگر روزی کوچه علی چپ مشمول طرح ترمیم بافت فرسوده شود وقتی من و تو پس از مدت ها همدیگر را بر حسب اتفاق ببینیم چه خاکی باید به سرمان بریزیم.
-
ای باران ببار
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:04
چو بر زمینم آید بارانِ عشق خیس از احساس گردیم و خیره به لبانت چینِ دامانت لبخندِ چشمانت. زآسمانم بر آشفتن برخواهد خاست تا قطره ای از بخشایشِ الطافت بر من آید. ببار ای باران ببار...
-
خام بودم
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:03
من خام بودم یا تو (زیاد از حد) پخته بودی دلیل این همه فاصله خام بودنم بود یا پخته بودنت که تو را از من مرا از تو از عشقمان دور کرد راستی خاطره هایم را جا گذاشتی فنجان قهوه یمان اتش شومینه هنوز منتظرند جایت همچنان خالیست و عطرت همچنان باقی ست ..... وفا را از بی وفاییت اموختم....
-
یلدا
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 18:02
بیشترین لحظه رو میشه داشت، با بهترینِ کسی که در عمیق ترین نقطه ی قلبت جا داره. دوست داشتنی ترین شب میشه بود، با ساختنِ دوست داشتنی ترین لحظاتی که میشه ساخت. شبی که واقعا زیباست، شبی که دلنشینه، شبی که روح بخشه، باصفاست، شبی که منتهای همه ی شب هاست. شبی که به تو خواهمش تا بخشیدن که خواهم تا به لبخند آیی و به برقِ شادیِ...
-
خسته ام
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 18:01
ال بال زدن های بیهوده ام در انزوای باد و طوفان فصل هایی که گویی قرن ها کوه به کوه و فاصله هایی که پر شده از دشت آمدم و آمدم رنجور و زرد شکسته تکیده ...... بگذار نفسی تازه کنم از را ه بس دراز شایدم اگر رمقی به جان ِ بی جان بود مسافرباشم . اگر می شنوی صدای بی صدای ِ من بگذار دمی بیاسایم . که فریادِ بی صدایم گوید: فقط...
-
ساعت فراموشی
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 18:00
timarestan تیمارستان آلبوم: ساعت فراموشی خواننده: رضا یزدانی آهنگساز : رضا یزدانی (تنظیم: میلاد عدل) ترانه سرا : مهدی ایوبی تو تیمارستان عشقت واژه هامو بستری کن شبامو لبریز خورشید , روزامو خاکستری کن منو از خودت نرنجون نگو دیوونگی ننگه وقتی باتو باشم وقتی باتو باشم حتی دیوونگی هم قشنگه مگه عیبی داره از تو حرف زدن با...
-
منو ببخش!
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 17:57
تو رو به خدا بعد من مواظب خودت باش گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش غصه ام میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری شکایت از کسی نکن با اینکه خیلی دلخوری دلت نگیره مهربون ، عاشقتم اینو بدون دلم گرفته میدونی ، از هم جدا کردنمون دل نگرونتم همش،اگه خطا کردم ببخش بازم منو به خاطر تموم خوبیهات ببخش منو ببخش ، منو ببخش اصلا...