-
نور امید
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:09
فکرم نمایان می شود در ذهن باد واشک ابر در شاخه خشکیده زرد در غربت چشم های من فکرم نمایان می شود یا رب در این ش بهای تار پاییز زرد وغصه دار جایی نمانده در بهار آخر چه دارد می شود در اشک های بی صدا در چهره های بی نگاه نوری نمایان می شود نوری در عمق قلب من نوری در اعماق صدا نوری به یاد حرف دل نوری به رنگ غصه ها دارد...
-
حکایت دل
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:08
سلام چکاوک همیشه دل اسیر من سلام قشنگی غم دل وغروب من فکر می کنم صاحبتو داری فراموش می کنی یا که نگاه خستشو تو داری خاموش می کنی خدا خودش خوب می دونه که دل من اسیرته هر چی که هر کیم بگه باز دل من اسیرته برای من فرق نداره دوسم داری یا نداری همین که من دوست دارم فکر نکنم باور داری آره خودت اینو بدون برای من بهترینی برای...
-
وجود
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:08
در آفتاب ساده دیوار خانه ها قلبم صدای خسته تنها شنیده است روزی که خواب خوش سا یه دلم در سوز آفتاب، نگاهش بریده است شاید که باز به خودم سخت گفته ام آنکس که دیده اش به خدایم رسیده است دیدار سا یه ها که به دنبال خنده است آری، چه زیبا به تماشا نشسته است شبهای غصه ها به نگاهای خسته ای اینک غبار تازه ای بر آن نشاند ه است من...
-
انتظار
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:07
این غروب شبگیر تا افق دلگیر است این وجودم تنهاست خنده ام از جبر است این سکوت از غصه این دلم غمگین است این صدایم مرده من خودم می دانم بغض من سنگین است و خودم می دانم در سحر باید خفت دل من منتظر امید است دل من می داند که افق نزدیک است چشم امید من اوست یار تنهایم اوست او می آید من هنوز عاشق او بین غم های دلم غم او شیرین...
-
خدا
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:06
یک امید در انتهای جهنم یک صدا از اعماق چاه یک نگاه به چهره عاشق یک فریاد از سنگ خارا یک طلوع از افق ناپیدا یک واژه از داستانی بی انتها یک اتاق آبی سپهری یک اندیشه در وجود انسانی نابینا یک قاتل سنگدل اما بی گناه یک معلول بر روی صندلی چرخ دار یک آبی بیکران بر گردی زمین یک بلبل در قفسی آهنی یک عاشق رنج کشیده یک بوف کور...
-
من هم اینجا تنها
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:05
من هم اینجا تنها این نفس تاب ندارد که به بالا برود این نفس خسته از این تزویر است غصه ها بسیار است کاغذم بی جان است هر چه من می گویم پشت هیچستان است پشت این کاغذها ناله ای تنها است من که خود می دانم فقط این کاغذها چاره تنها است و چرا این تنها نام او نسترن است شایدم هست هنوزم تنها شاید هر تنهایی جنسش از نسترن است پس منم...
-
در نگاهی غمگین
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:04
در نگاهی غمگین در سکوتی دلگیر چه فراری سنگین کاش آنجا بودم هر کجا من باشم دل من غمگین است چه به یاد سحرم چه به آن ظلمت شب دل من راه ندارد به سپیدی در غم دل من بسته به زنجیر غم است دل من تاب ندارد غم عاشق بکشد دل من تاب ندارد بار سنگین حقیقت بکشد دل من بسته به خورشید وافق دل من بسته به آواز غروب دل من بسته به تنهایی شب...
-
یاد گرفته ام
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:04
من یاد گرفتهام “دوست داشتن دلیل نمیخواهد…” دل میخواهد…! ولی نمیدانم چرا خیلیها… و حتی خیلیهای دیگر…! میگویند: این روزها… دوست داشتن دلیل میخواهد…!! و پشت یک سلام و لبخندی ساده… دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده، دنبال گودالی از تعفن میگردند! اما من سلام میگویم و لبخند میزنم و قسم میخورم و میدانم “عشق” همین...
-
او همه من ، من همه اویم !
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 18:02
من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است . راه دل خود را ، نتوانم که نپویم هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !
-
کاش...
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:18
کاش میشد بی کسی را چاره کرد دفتر دلواپسی را پاره کرد یک سحر زلف تورا در خواب خوش با نوازش های باران شانه کرد درپس دیوار این شهر عجیب در کنارت عاشقانه خانه کرد کاش میشد دست در دست تو داد و دیده با اهل جهان بیگانه کرد
-
ما ایرانی ها(طنز)
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:16
ما ایرانی ها وقتی میخوایم از کسی تعریف کنیم : عجب نقاشیه نکبت… چه دست فرمونی داره توله سگ… چقدر خوب میخونه بد مصب… چه گیتاری میزنه ناکس… استاده کامپیوتره لامصب… موی کوتاه به طرف میاد :چه عوضی شدی… عجب گلی زد بی وجدان… بی شرف خیلی کارش درسته… دوستت دارم وحشتناک…! اما وقتی میخوایم فحش بدیم: برو شازده… چی میگی مهندس… آخه...
-
داستان(دختر فداکار)
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:12
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف...
-
وقتی دل از نبود تو دلگیر می شود
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:11
وقتی دل از نبود تو دلگیر می شود بی طاقت از زمین و زمان سیر می شود زل می زنم به شیشه ی ساعت بدون پلک انگار پای عقربه زنجیر می شود اشکم به روی نامه و پاکت نمی چکد گویی کویر دیده و تبخیر می شود در لابه لای لرزش حیران سایه ها بد جور رنگ فاصله تفسیر می شود من اشک می شوم و تو هم آه می شوی با اشک و آه خانه نفس گیر می شود در...
-
معنی لغات(طنز)
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:06
Long time no see :دارم لونگ میپیچم نگاه نکن His friends: دوستان هیز Categorize:نوعی غذای شمالی که با برنج و گوشت گراز طبخ میشود Acrobat reader:ژیمناستی که موقع اجرا خراب می کند Quintuplet: این تاپاله کجاست؟ Good Luck: چه لاکِ قشنگی زدی Subsystem: صاحب دستگاه Godzilla : خدای استفاده کردن از مرورگر موزیلا Jesus: در...
-
دوستت می دارم...
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:05
دوس ـ تـت مـی دارم !!! اصلاً مى دانى عشق چیست؟ مــن عـاشـق تــو هـسـتـم ... عاشق چشمانى که اقیانوسى از آرامش را در خود دارند ! عاشق دستانى که خداوند، نوازش را با الهام از آنها معنا کرده است ! و عاشق لبخندى که زیبایى را تمام و کمال به تصویر مى کشد دوسـتـت مـی دارم !!! اصلاً می دانی عشق چیست؟ من عاشق تو هستم ... عاشق...
-
داستان
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:04
پسر، دختر را در یک مهمانی ملاقات کرد. آخر مهمانی، دختر را به نوشیدن یک قهوه دعوت کرد، دختر شگفت زده شد اما از روی ادب، دعوتش را قبول کرد. در یک کافی شاپ نشستند، پسر عصبی تر از آن بود که چیزی بگوید، دختر احساس راحتی نداشت و با خودش فکر می کرد “خواهش می کنم اجازه بده برم خونه…” . یکدفعه پسر پیش خدمت را صدا کرد، “میشه...
-
ناتمام ماند...
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:03
تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم از خویش و میمانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب...
-
حرام (شاملو)
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 19:02
لمسِ تن تو شهوت است و گناه.. حتی اگر خدا عقدمان را ببندد! داغیِ لبت ، جهنم من است.. حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند! هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست.. حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد! فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است.. حتی اگر تو مریم باشی و من روح القُدُس! خاتون من! حتی اگر هزار سال عاشق تو...
-
غرور
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 16:16
چشمهایت را باز کن کافی ست کمی به درون خودت بنگری و فکر کنی من باعث تنهایی تو نیستم دیو خودخواهی و نفرت این منم منم گفتن هایت همه و همه فرهاد پراکن است منی که آمده بودم تا کوهی را برایت جابجا کنم منفور دل ِ خودخواهت شدم زیرا که با زبان دلم سخن می گفتم و تو با زبان ِ عقلت تفسیرش می کردی رفتم تا تنهایی را بیابم و در...
-
یاس
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 15:48
سخته حرفم رسیده وقت رفتن گذشت اون روزا تو حرفا بودی حرف أول حس می کردم أخیرا حرفات با خراشه اونجا بود که فهمیدم این قصه آخراشه وقت رفتنه وقت دفن قلبمه و خودت می دونی تمومه الکی جو نده حرف های تلخت هم که نمک زخممه و تنها دلخوشیم به قلم دستمه و باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهام و از خدا حالا می خوام من دو بال پرواز می...
-
تاریکی
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 15:47
سخته درسم... رسیده وقت رفتن... به سر امتحانی که میدونم تهش ردم... حس میکردم حرفای استاد با خرخوناشه اونجا بود که فهمیدم این قصه اولاشه وقت امتحانو ر....ه به برگمه... و خودت میدونی که ر...م الکی جو نده حرفای خونوادمم که نمک زخممه... و تنها دلخوشیمم ترم های بعدمه... باز منمو حسرت یه نمره ی بیست... که استاد بنویسه، تو...
-
داستانک
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 19:42
ساعت حدود سه بعد از نیمه شب بود که بچه ها از صدای هق هق گریه ای از خواب پریدند . رضا بود که با موبایل صحبت می کرد و بریده بریده کلماتی رو می گفت ..... آخه چرا ..... حیف شد ..... چه دختر خوبی بود .....تو فیسبوکش از مرگ می نوشت ، ولی باور نمی کردم.... من هم خودمو می کشم.... من باید برم پیشش توی اون دنیا .... فردا تو...
-
یادها
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:49
یادها فراموش نخواهند شد حتی به اجبار.... ودوستیها ماندگارند حتی با سکوت..... و قلب من فرش زیر پای آنهایی است که هر از گاهی یادی از و جود خسته ام میکند.
-
دل
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:48
دل من چه خرد سال است ساده مینگرد ساده میخندد ساده میپوشد دل من از تبار دیوار های کاه گلیست ساده می افتد ساده میشکند ساده میمیرد دل من تنها سخت میگرید...
-
فروغ فرخزاد
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:47
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای، های های عزا در گلو شکست آن روز های خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو...
-
دکتر شریعتی
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:46
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست!!! اسراف محبت است ... ... و تقدیم تو باد
-
دیگه از اون به بعد...
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:42
دیگه نه از اومدنِ کسی ذوق زده میشم ! نه اگه کسی از پیشم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده! بی احساس نیستم! بی معرفت و نامرد هم نیستم! فقط یه زمانی یه کسی واردِ زندگیم شد که یه سری از باورامو از بین برد ! همین...
-
سهام عدالت...!
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:41
سهم من از زندگی همین بود: آمد نماند رفت....
-
برایت آرزوی کافی میکنم .....
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:38
هواپیما درحال حرکت بود و آنها همدیگر را بغل کردند و مادر گفت: " دوستت دارم و آرزوی کافی برای تومیکنم." دختر جواب داد: " مامان زندگی ما باهم بیشتر از کافی هم بوده است. محبت تو همه آن چیزی بوده که من احتیاج داشتم. من نیز آرزوی کافی برای تومیکنم ." آنها همدیگر را بوسیدند و دختر رفت. مادر بطرف پنجره ای...
-
بخشی از کتاب "شیطان و دوشزه پریم " اثر پائولو کوئیلو
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 16:37
مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدتها طول میکشد تامردهها به شرایط جدید خودشان پی ببرند…! پیاده روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می ریختند و...