ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

من هم اینجا تنها

من هم اینجا تنها

این نفس تاب ندارد که به بالا برود

این نفس خسته از این تزویر است


غصه ها بسیار است

کاغذم بی جان است

هر چه من می گویم

پشت هیچستان است


پشت این کاغذها

ناله ای تنها است

من که خود می دانم

فقط این کاغذها

چاره تنها است


و چرا این تنها نام او نسترن است

شایدم هست هنوزم تنها

شاید هر تنهایی

جنسش از نسترن است


پس منم می گویم

نام من (( نسترن )) است


از همان تنهایان

با همان همراهان

با شبم پیوند است

با سکوتم لبخند

در صدایم بغضی

در نگاهم حرفی

در دلم غوغایی


و در این غوغایم

من فقط یک کلمه می بینم

آری ای کاغذ من

آن کلمه یک (( تنها ))


و در این تنهایی

بین تنهایی من

چه بزرگی تنهاست


و تو ای بغض دلم

این تنها

آه.......................خداست


در نگاهی غمگین


در نگاهی غمگین

در سکوتی دلگیر

چه فراری سنگین

کاش آنجا بودم


هر کجا من باشم

دل من غمگین است

چه به یاد سحرم

چه به آن ظلمت شب


دل من راه ندارد به سپیدی در غم

دل من بسته به زنجیر غم است

دل من تاب ندارد غم عاشق بکشد

دل من تاب ندارد بار سنگین حقیقت بکشد


دل من بسته به خورشید وافق

دل من بسته به آواز غروب

دل من بسته به تنهایی شب


کاش آنجا بودم

با همان تنهایان

بین همراهانم

بین آن تنهایان

من هنوزم تنهام


من همان برگ گلم

من چنان بی تابم

که دلم می خواهد

تا افق پر بزنم


من همان شاخه زرد

من همان غصه درد

من چنان تنهایم

و چنان دل خسته

که نگاهم پنهان

در افق بشکسته


یاد من هست افق بی تاب است

یاد من هست خودم تنهایم

یاد من هست غریب اینجا هست

یاد من هست خدایم بی توست

یاد من هست عزیزی مرده

یاد من هست نگاهم خفته

یاد من هست هنوز غم مانده


یاد من می ماند که منم می میرم


دل من طاقت هیچستان است

دل من تاب ندارد

که بماند به در عمق زیاد

من که بی خود شده ام

این منی دیگر نیست که کلامی گوید

این من من مرده ست


من دگر دیده ندارم

نه نگاهی، نه صدایی، نه کلامی

هر چه آید

نه به دست من بیچاره تنگ

نه به دست من این تنها است


این کلام از نفس صبح می آید به زبان


بغض من دلگیر است

از همه گفتن (( من ))

بغض من منتظر خورشید است

بغض من منتظر صبح پس از زنجیر است


این بهار وپاییز

این زمستان سپید

حتی آن تابستان

همه از کف مرده

چهره ام پژمرده

یاد گرفته ام

من یاد گرفته‌ام “دوست داشتن دلیل نمی‌خواهد…”

دل می‌خواهد…! 


ولی نمی‌دانم چرا خیلی‌ها…
و حتی خیلی‌های دیگر…!
می‌گویند:
این روزها…
دوست داشتن دلیل می‌خواهد…!!

و پشت یک سلام و لبخندی ساده…
دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده،
دنبال گودالی از تعفن می‌گردند!
اما
من سلام می‌گویم
و لبخند می‌زنم
و قسم می‌خورم
و می‌دانم
“عشق” همین است… به همین سادگی…

او همه من ، من همه اویم !

من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است .



راه دل خود را ، نتوانم که نپویم


هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید


چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم !

وقتی دل از نبود تو دلگیر می شود

وقتی دل از نبود تو دلگیر می شود
بی طاقت از زمین و زمان سیر می شود

زل می زنم به شیشه ی ساعت بدون پلک
انگار پای عقربه زنجیر می شود

اشکم به روی نامه و پاکت نمی چکد
گویی کویر دیده و تبخیر می شود

در لابه لای لرزش حیران سایه ها
بد جور رنگ فاصله تفسیر می شود

من اشک می شوم و تو هم آه می شوی
با اشک و آه خانه نفس گیر می شود

در عصر دود و صنعت پر ادعای شهر
ابراز عشق باعث تحقیر می شود

در امتداد جاده ی بی رحم زندگی
عاشق کشی چو درد فراگیر می شود

ای بی خبر- از این شب پر التهاب من
وقتی که مرگ یک شبه تقدیر می شود

من می روم و زیر لحد خاک می خورم
بی شک برای بوسه کمی دیر می شو

دوستت می دارم...

دوسـتـت مـی دارم !!!
 

   اصلاً مى دانى عشق چیست؟


   مــن عـاشـق تــو هـسـتـم ...


   عاشق چشمانى که اقیانوسى از آرامش را در خود دارند !


   عاشق دستانى که خداوند،


  نوازش را با الهام از آنها معنا کرده است !


  و عاشق لبخندى که زیبایى را تمام و کمال به تصویر مى کشد



  دوسـتـت مـی دارم !!!


  اصلاً می دانی عشق چیست؟


  من عاشق تو هستم ...


  عاشق زمینى که بر روى آن خرامان خرامان راه مى روى !


  عاشق گناهى که ارتکابش با تو مى تواند


  زیباترین خاطره ى هر آدمیزاده اى باشد !!!



  و عاشق نسیمى که عطر تو را با خود به همراه مى آورد!


  دوسـتـت مـی دارم !!!


  اصلاً مى دانى عشق چیست؟


  من عاشق تو هستم ...


  عاشق قلبى که براى عاشقى در سینه ات مى تپد !
 

  عاشق محبتى که در کلامت موج مى زند


  و عاشق تصورى که از زندگی در ذهن امیدوارت داری!


  دوسـتـت مـی دارم !!!


 اصلاً چه لزومی دارد بدانی عشق چیست؟


  می خواهم به اندازه ای که تو باید عاشقم باشی


   هم دوستت داشته باشم !!!



  بگذار فردا که خاک و خاکستر شدم


  هر دلداده ای که شعرهای مرا می خواند


 زیر لـب بـا خـود بگویـد: او یـک دیــوانه بــود!


ناتمام ماند...

تار مویی نقش دستی شانه ای
می رهم از خویش و میمانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان میشود
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره میماند به چشم راهها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر خاک
بی تو دور از ضربه های قلب تو
قلب من میپوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد
نرم میشویند از رخسار سنگ
گور من گمنام می ماند به راه
فارغ از افسانه های نام و ننگ

ناتمام ماند بازهم

حرام (شاملو)

لمسِ تن تو
شهوت است و گناه..
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد!
داغیِ لبت ، جهنم من است..
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند!
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست..
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد!
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است..
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القُدُس!
خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
یک بوسه..
یک نگاه حتی .. حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشی..............

غرور


چشمهایت را باز کن

کافی ست کمی

به درون خودت بنگری

و فکر کنی

من باعث تنهایی تو نیستم

دیو خودخواهی و نفرت

این منم منم گفتن هایت

همه و همه 

فرهاد پراکن است

منی که آمده بودم

تا کوهی را برایت جابجا کنم

منفور دل ِ خودخواهت شدم

زیرا که با زبان دلم سخن می گفتم

و تو با زبان ِ عقلت تفسیرش می کردی

رفتم

تا تنهایی را بیابم

و در کنارش زندگی کنم

فارغ از همه ی منیت ها ، غرورها و دو رنگی ها

یاس

سخته حرفم رسیده وقت رفتن
گذشت اون روزا تو حرفا بودی حرف أول

حس می کردم أخیرا حرفات با خراشه
اونجا بود که فهمیدم این قصه آخراشه

وقت رفتنه وقت دفن قلبمه
و خودت می دونی تمومه الکی جو نده

حرف های تلخت هم که نمک زخممه
و تنها دلخوشیم به قلم دستمه

و باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهام
و از خدا حالا می خوام من دو بال پرواز

می دونی چند بار گفتم که تو مال من باش؟؟؟
بگذریم دیگه زدستم در رفته شمار دردام

تو که می دونستی من تکیه گاه محکمتم
بگو با من دیگه چرا آخه نوکرتم؟؟؟

یادها

   یادها فراموش نخواهند شد   

           

   حتی به اجبار....  

         

   ودوستیهاماندگارند 

 

   حتی با سکوت.....

 

 

و قلب من فرش زیر پای آنهایی است  

 

 

که هر از گاهی یادی از و جود خسته ام میکند.

دل

دل من چه خرد سال است  

 

  ساده مینگرد  

 

  ساده میخندد  

 

  ساده میپوشد 

  

  دل من از تبار دیوار های کاه گلیست 

  

  ساده می افتد 

  

  ساده میشکند 

  

  ساده میمیرد  

 

  دل من تنها  

 

  سخت میگرید...

فروغ فرخزاد

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
 

  حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
 

  دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
 

  تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
 

  سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم
 

  آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
 

  ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
 

  ای وای، های های عزا در گلو شکست
 

  آن روز های خوب که دیدیم، خواب بود
 

  خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
  

  "بادا" مبادا گشت و"مبادا"به باد رفت
 

  "آیا"ز یاد رفت و "چرا" در گلو شکست
 

  فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
 

  نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

روزهای بارانی

روزهای بارانی را دوست دارم


چون معلوم نمی شود


که منتظر تاکسی هستی یا


آواره ی خیابان هایی ..


معلوم نمی شود...


گونه ات از اشک خیس است یا


دانه های باران روی صورتت جاریست


روزهای بارانی را دوست دارم ....

جایت خالیست

جایت خالیست کنارم


پشت چراغ های قرمز طولانی شهر


توی ترافیک های سنگین دم غروب


در خلوت محض سحرهای اتوبان


چقدر نیستیتا لحظه های هرز بی احساس را


کوتاه کنی برایم پرخاطره...


که کلی از این در و آن در حرف بزنی


که حتی ترانه بخوانی ومن


عاشق صدایت شوم بار


چقدر نیستی و تمام لحظه های پس از تو


مثل ثانیه های کند پر ترافیک


مثل انتظار چراغ های همیشه قرمز


مثل راه های بی پایان....

اربعین


دلا کوی حسین عرش زمین است

 مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است

فرارسیدن اربعین سید و سالار شهیدان ٬ آقا ابا عبدالله
الحسین علیه السلام و هفتاد دو لاله گلگون کفن دشت
کربلا بر عاشقان وشیفتگان خاندان عصمت و طهارت
علیهم السلام تسلیت باد

من ابرم تو بارووووووووون!


من ابرم...،
تو بارون...،
این قصه خیسِ خیسه!!

آه! حیفه روزایی که بی تو به سر شد
حیفه شب هایی که بی من سحر شد
تو بی من تنها، من از تو تنهاتر
حیفه این عمری که تنها هدر شد

من سردم، تو سردی، دل نیمه جونه
می سوزه، می سازه، درب و داغونه
می لرزه حتی با چیک چیک اشکام
مثل گنجشکی که زیر بارونه

لبهامون لبخند عشقو کم داره
دلگیرن روزامون، لحظه غم باره
دستاتو نذرم کن، خیلی محتاجم
پاییزم، می ریزم، رو به تاراجم

آه! من ابرم، تو بارون، این قصه خیسه
خورشیدو برگردون، اینجا قدیسه
اعجاز بارونو باور کن وقتی
می خواد این احساسو از نو بنویسه

من ابرم، تو بارون، این لحظه نابه
این لحظه مخصوص ماه و مهتابه
بیدارم یا این که می بینم خوابه؟!
کِی نیلوفر سهم قلب مردابه؟؟!!

اینجا قلب آدم ها بی فانوسه
رؤیاشون رؤیا نیست عین کابوسه
اینجا چشمامون تو گریه می پوسه
من جایی می خوام با تو قد بوسه

ما دستامون با هم دنیا می سازه
بی سقف و بی دیوارو بی دروازه
ما با هم هستیم و با هم می میریم
بپر، با من بپر، وقت پروازه...!!